و اکنون که ما تنها شده ایم، و ملت ما هنوز در بند است، و کشور ما هنوز از نادانی و فساد و خشونت و اندیشه های مالیخولیایی نه تنها منزوی و منفور جهان بلکه مضحکه جهانیان شده، و میهن ما که در طول تاریخ پُر افتخار هزاران ساله خود همیشه سربلند و پیشگام بوده تا این حد تحقیر و لگد خورده شده، چه وظیفه ای بر دوش ماست؟
آیا هنوز باید در جمع خود تنها باشیم؟ آیا هنوز باید در این تصور ناهوشمند باشیم که این سامانه حاکمیت اصلاح پذیر است؟ تا کجا باید سقوط کنیم تا همه ما سوخته دلان باور کنیم که راه پیشرفت رو به عقب نیست؟ آیا نباید آنقدر درس گرفته باشیم که بتوانیم درک کنیم که راهمان یکیست و در هدف نهایی هیچ اختلافی میان ما نیست؟ آیا آنقدر شهامت و از خودگذشتگی در خود می بینیم، یا دستکم آنقدر از آینده میهنمان ترس داریم، که بتوانیم و بخواهیم دست در دست هم بیاندازیم، از خودبزرگ بینی ها و از خودشیفتگی ها و توهمات خود بهتر دانی گذر کنیم و در کنکاش با یکدیگر راه آینده را تعریف و نقشه راه را ترسیم نماییم؟
دل من می گوید، آری. عقل من می گوید که همه در همین اندیشه هستیم. فریاد خود را برای همبستگی و یکدلی در راستای دستیابی به این هدف مشترک در سینه حبس نکنیم.
کورش زعیم
، هموند شورای مرکزی جبهه ملی ایران
تهران – 19 خرداد 1399