فاطمی وزیر خارجه و معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت ایران بود. مصدق به او اعتماد کامل داشت. او عقیده داشت که در جهان انقلابی اجتماعی و سیاسی رخ داده که: "دیگر دنیا به طرف بربریت و به سوی امتیازات قرون وسطائی نمی رود..." او ملی کردن صنعت نفت ایران را رهایی از سلطه استعماری بیگانگان می دانست و مبتکر اندیشه اقتصاد بي نفت برای ایران بود. برقراری نظام جمهوری هم اندیشه او بود. اینها تنها نشانه های کوچکی از نبوغ سیاسی فاطمی به شمار میرود که مصدق را به او دلبسته کرده بود. این نبوغ سیاسی همراه با شهامت در ابراز دیدگاه های خود، قلم سحرآمیزش و محبوبیتش در میان مردم، و به علت اعتماد بی چون و چرای مصدق به وی، باران بدگویی ها، تهمت ها و شایعات، کارشکنی ها و توطئه ها را بر سر او باریدن کرد، که بسیاری از آنها از سوی دشمنان نبود. امروز هم شاهد اینگونه بی مهری ها و حسادتها هستیم.
پس از گذشت شش و نیم دهه که از پایان زندگی سیاسی حسین فاطمی میگذرد، ما هنوز او را نشناخته ایم. هر چند که درخشش ستاره وجود فاطمی در كنار خورشید وجود مصدق آنگونه که شایسته این مرد بزرگ است به دیده نرسید، ولی همانند او را تا امروز نداشته ایم. بیگانگان که دستور مرگ او را به حاکمان فرمانبردار دادند و قتل او را از شاه خواستار شدند، همکارانی در محفل دوستان داشتند.
پدیده فاطمی بایستی بیشتر مطالعه شود. باید بفهمیم چرا مصدق، مردی به عظمت تاریخ ایران، اینهمه به فاطمی جوان احترام میگذاشت، به او تکیه میکرد و به او اعتماد داشت؟ چگونه بود که در میان اینهمه مردان فرهیخته و خوشنام و باتجربه، مصدق شایستگی گرا جوانی سی وچهار ساله را به وزارت خارجه و معاونت پارلمانی و مشاور و سخنگوی دولت خود برگزید؟ چرا شاه و درباریان اینهمه از او می ترسیدند و با او دشمن بودند؟ چرا سفارتخانه های انگلستان و شوروی و امریکا، به شهادت اسناد فاش شده، جملگی او را مرکز ثقل جنبش ملی ایران و موتور پیشرانه آن میدانستند؟
چرا؟ چون به باور من، فاطمی یک اندیشمند استثنایی، یک تاکتیسین تیزهوش و یک نابغه سیاسی بود. فاطمی نه تنها هوش فوق العاده ای داشت، و در مسایل سیاسی تیزبین و واقعگرايانه آینده نگر بود، بلکه از شهامت فوق العاده ای نیز برخوردار بود. او میدانست چه میخواهد و به کجا می رود. او مصمم بود که توان و هوش و زندگی خود را وقف مبارزه علیه خیانت به میهن، دیکتاتوری و فساد کند، و آماده پرداخت هزینه آن نیز بود... و این هزینه را در فجیع ترین شرایط پرداخت کرد.
فاطمی در آخرین لحظات زندگی در حالیکه در بستر بیماری و با تب شدید به جوخه تيرباران سپرده می شد، به دژخیم خود گفت:
"مرگ بر دو قسم است. مرگی در خواب ناز... و مرگی در راه شرف و افتخار. و من خدای را شکر میکنم که در راه مبارزه با فساد شهید میشوم..."
"... من از مرگ ابائی ندارم، آنهم چنین مرگ پر افتخاری. من میمیرم که نسل جوان ایران از مرگ من درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند..."
مصدق در نامه اي به آيت الله سيد رضا زنجاني نوشت: "تاریخ حتماً اسم او را زنده نگه خواهد داشت، چرا که او میتواند آموزش دهنده همه وطن دوستان باشد و من در مقابل تمام بی حرمتی ها و کج اندیشی هایی که دیگران نسبت به او داشتند, از طرف مردم از ایشان
عذرخواهی میکنم".
کورش زعیم
جبهه ملی ایران – سامان ششم
تهران - 19 آبان 1398