از همان اوایل آشنایی من با امیرانتظام در سال ۷۵، دوستی عمیقی بین ما بعلت هم اندیشی شکل گرفت. آن روزها، یعنی از سال ۵۸، به علت فعال بودن نوشتاری و گفتاری، و رسانه های خارجی مانند رادیو و تلویزیون بی-بی-سی، صدای امریکا، صدای آلمان و فرانسه و حتی کویت با من مصاحبه میکردند. من به امیر انتظام پیشنهاد کردم که او هم حرفهایش را رسانه ای کند. او بی درنگ پذیرفت و گفت که ترتیبش را بدهم. یک دوشنبه که با صدای امریکا گفتگو داشتم او را هم دعوت کردم و مصاحبه کننده (زنده یاد حسین مهری) را با امیرانتظام در ارتباط قرار دادم. از آن پس امیرانتظام هر دوشنبه منزل ما می آمد، هم مصاحبه میکرد و هم برنامه ریزی برای فعالیت سیاسی او می کردیم. میانه اسپند ۷۵ بود که امیرانتظام ازدواج کرد. من یکی دو ماه بعد همسر ایشان، را ملاقات کردم. یکی از دوشنبه ها امیرانتظام با همسرشان به خانه ما آمدند و من با بانو الهه میزانی که زنی زیبا، تحصیلکرده انگستان در علوم سیاسی، باهوش و صاحب اندیشه بود آشنا شدم.
اواخر سال ۱۳۷۶ بود که امیرانتظام به من گفت رئیس جمهور محمد خاتمی توسط یکی از خویشانش درخواست کمک برای بهبود اداره اقتصاد کشور کرده، و اینکه او درباره کشاورزی میخواهد ما طرحی بنویسیم. من گفتم شما ایده هایتان را روی کاغذ بیاورید و من هم می نویسم و یک طرح کامل از آنها در میاوریم. دوشنبه بعد سه برگ دستخط خود را برایم آورد که هنوز دارم، و من طرح مشترک "پیشنهاد برای بهبود کشاورزی در ایران" را تدوین کردم. در فروردین ۷۷، امیر انتظام آنرا، با امضای هر دو، برای آقای خاتمی فرستاد. در ۱۱ خرداد ۷۷، ریاست جمهوری طرح را به وزیر کشاورزی، عیسی کلانتری، ابلاغ و رسید و نامه سپاسگزاری آنرا به نام و برای من فرستاد.
در ژانویه ۱۹۹۸ ( دی ۱۳۷۶)، امیرانتظام برنده جایزه حقوق بشری برونو کرایسکی، رییس جمهور اسبق اتریش شد و برای مراسم به وین دعوت شد. اولین دوشنبه پس از آن در خانه ما به بحث درباره چگونگی استفاده از این فرصت مهم برای بهتر شناساندن او پرداختیم. امیرانتظام فکر میکرد ممنوع خروج است و اینکه می ترسید اگر اجازه خروج بگیرد او را ممنوع ورود کنند. هیچ تالاری را هم در تهران برای مراسم پذیرش جایزه و سخنرانی مجوز نمی دادند. من نموداری از گزینه های ممکن و ناممکن ترسیم کردم و قرار شد طبق آن نمودار همه گزینه های اجرایی و رسانه ای را آزمایش کنیم. پس با سفارت اتریش برای مراسم در سفارت تماس گرفتیم و نامه ای بزبان انگلیسی به سفیر نوشتیم: آنها هم محذور داشتند. سرانجام تنها گزینه ممکن این شد که آقای عبدالکریم لاهیجی در پاریس در مراسم شرکت کند و متن سخنرانی مورخه ۲ بهمن ۱۳۷۷، امیرانتظام را در پذیرش جایزه بخواند، و دختر ایشان جایزه را دریافت نماید. امیرانتظام متن سخنرانی را نوشت و من آنرا ویرایش کردم و به پاریس فرستادیم.
در شهریور ۷۷، امیرانتظام در مصاحبه ای با صدای امریکا (نخستین مصاحبه ای که در خانه من انجام نگرفت) اسدالله لاجوردی را که ترور شده بود جلاد خواند و به آیت الله محمدی گیلانی هم که حکم های اعدام صادر میکرد حمله نمود. امیرانتظام را به دادگاه خوانده و بدون صدور هیچگونه حکمی او را به زندان انداختند. طرح بعدی ما برای دولت خاتمی درباره بازسازی صنایع کشور بود که به علت دوباره زندانی شدن امیرانتظام ناکام ماند. امیرانتظام دو سال دیگر را در زندان بسر برد.
در سال ۱۳۷۹، عمدتا با پشتیبانی دکتر سعید فاطمی، دکتر پرویز ورجاوند، بانو لقا اردلان، مهندس نظام الدین موحد و هرمز ممیزی، من به اتفاق آراء وارد شورا شدم. در یکی از نشست های بعدی با هماهنگی همین دوستان و البته حسن لباسچی، علی اکبر نوشین و سعید فاطمی که به خارج از کشور رفته بودند، برای ارتقای سطح کیفی شورای جبهه ملی، علیرغم مخالفت شدید گروهی کوچک، مهندس عباس امیرانتظام (با وجود اینکه هنوز در زندان بود)، و شخصیت های مهم دیگری چون دکتر داود هرمیداس باوند، دکتر علی رشیدی، ابوالفضل شهشهانی و تیمسار ناصر فربد وارد شورا شدند.
امیرانتظام آرزو داشت که جبهه ملی ایران را به صورت یک سازمان سیاسی موثر و قابل اتکاء برای ملت ایران بازسازی کند. در پلنوم یا گردهمایی چهارسالانه جبهه ملی ایران در ۱۳۸۲، که پس از دو سال تلاش یازده تن از اعضای شورای مرکزی برای شکستن مقاومت عده ای کوچک ولی پرنفوذ در شورا، تشکیل شد، مخالف شدید دو تن از اعضای شورا به نامزدی عباس امیرانتظام برای شورا با اعتراض شمار زیادی روبرو شد، ولی امیرانتظام با رای بالا برگزیده شد. نام من را هم روی دیوار انتخابات چنان پایین و زیر میز انتخابات در فهرست نامزدان گذاشتند تا میز انتخابات مانع دیدن نام من شود، و همزمان توطئه ای برای بدنام کردن اجرا کردند که ۱۷ رای دیگر برای من هزینه داشت. ولی در هر حال رای آوردم.
در نخستین نشست شورای جدید، امیرانتظام به عضویت شورای رهبری انتخاب شد. او همیشه می گفت باید جبهه ملی را تقویت کنیم تا بتواند در آینده ایران نقشی موثر داشته باشد. همیشه، حتی در آخرین روزهای زندگی در حال نوشتن اندیشه های خود و طرح هایی برای بهتر اداره کردن کشور بود. در یکی از جلسات شورای مرکزی که یکی از اعضای مخالف سخن ناپسندی گفت، امیر انتظام تصمیم گرفت دیگر در جلسات شورا شرکت نکند. چندین بار در جلسات هیئت رهبری شامل آقایان ادیب برومند، پرویز ورجاوند، هرمیداس باوند، علی رشیدی و ناصر فربد که در آنجا من به عنوان دبیر جلسات رهبری انتخاب شده بودم شرکت میکرد. جلسات بسیار پُرباری بود و بیانیه های خوبی صادر می شد. گاهی هم در خانه او تشکیل جلسه رهبری جبهه را می دادیم. من صورت جلسات آن دوران را که پس از درگذشت دکتر ورجاوند و ضعف فزاینده امیر انتظام دیگر تکرار نشد هنوز دارم. نزول سلامتی و بستری شدن ها و جراحی های متعدد امیرانتظام او را از پای درآورد و خانه نشین کرد.
امیرانتظام مردی بود که جمهوری اسلامی با خشونت بیرحمانه و بی قانونی و لجاجت، او را از ملت ایران گرفت. در یکی از بزرگداشت های او در پاریس من در سخنرانی خود گفتم که "ایران همیشه امیرانتظام تولید نمی کند"، و افسوس که جمهوری اسلامی چنان از او هراس داشت که نگذاشت مردم او را خوب بشناسند و از خرد و میهن پرستی او بهره بگیرند.
تهران- ۱۲ شهریور ۱۳۹۷خ