خاتمی: با درود به بینندگان، یاران عزیز، مهندس کردستانی و مهندس زعیم که آخرین بار در مسجد فخرالدوله دیدمش، که جماعتی بود عجیب غریب، و آنجا درباره زنده یاد برادرش صحبت کردیم. برادرش اعدام شده بود. ببینید، من یک مطلب را مطرح میکنم که "شب نگردد روشن از اسم چراغ، نام فروردین نیارد گل به باغ". رضا شاه، مصدق، امیرکبیر، بجای خود، اما دوران رانتخواری بسر آمده. مصدق اگر آمد سر کار با یک شعار بزرگ همه را دور خودش جمع کرد آمد وسط. در اولین کنگره جبهه ملی که من افتخار حضور داشتم، اینجور شروع شد که درهای جبهه ملی به روی افراد دستجات که سابقه مخالفت و ضدیت با نهضت مقاومت ملی را ندارند، باید باز باشد. مصدق با شعار ملی شدن صنعت نفت. نظرش فقط شعار ملی شدن صنعت نفت نبود، حاکمیت ملی بود، یعنی بزرگتر از ملی شدن صنعت نفت. که اگر ملتی حاکمیت ملی درش باشد، این میتواند به کجاها برسد، یک. دوم اینکه جبهه ملی دو سه دوران را از دست داد. و بعد، در این چهل سال اخیر، شخصیت های دیگر را از دست داد؛ حال بختیار و اینها بجای خودش محفوظ که به شهادت رسید. فروهر، علیخان اردلان، علی اصغر پارسا، اینها واقعا آن دیرکهای جبهه بودند که میدانستند جبهه ملی .... صدیقی که زودتر فوت شد. شما می بینید که ما با یک خلاء روبرو شدیم که این خلاء با عدم شناخت دوره پنجم جبهه ملی از اوضاع اجتماعی ایران نتوانست شعار دلخواه و آن تضاد عمده ای که در جامعه ما وجود دارد، بجای اینکه همه را دور هم جمع بکند، ...
نوری زاده: در واقع همانطور که مهندس زعیم میگفت، ورجاوند آخرین بود از آنها.
خاتمی: شعاری که امروز بتواند مردم را دور خودش جمع بکند چیست؟ اگر ما بتوانیم ارزیابی کنیم، همانطور که مصدق ارزیابی کرد با نفت، چیست؟
نوری زاده: جناب مهندس زعیم، شعار محوری که امروز ما باید برداریم چه باید باشد؟ حاکمیت ملی، آزادی، دموکراسی؟ شعار اصلی که ما باید برای مردم عنوان کنیم، ایران فردا هم بلندگویش خواهد بود، چه خواهد بود؟
کورش زعیم: ما شعارهایی را که برای جبهه ملی ششم تصویب کردیم، که بزودی با لوگوی ما رونمایی خواهد شد، مردمسالاری، حقوق بشر، و حاکمیت ملی، و آنکه خیلی مهم است، توسعه پایدار. اگر ما شعار بدهیم و سیاست بازی کنیم، ولی درباره توسعه کشور، بویژه توسعه پایدار، که بتواند زیربنای آینده کشور باشد، کارمان را درست انجام نداده ایم. همانجور که فرمودید ما مردان بزرگی را از دست دادیم؛ دکتر صدیقی که خیلی دوستش داشتم و خیلی به او نزدیک بودم، او یک گوهر بود در جبهه ملی. همچنین علی اردلان، خیلی نزدیک بودیم، و جلساتی که ممنوع بود و در خانه من انجام میشد، علی اردلان، ورجاوند، شمس الدین امیرعلایی که دوست نزدیک ما بود. همیشه میامدند آنجا و آقای فروهر که خیلی نزدیک بودم بطوریکه پنجشنبه در میان میامد خونه ما میگفت میخواهم قهوه ات را بخورم. (نوریزاده: لابد خسروخان سیف هم میامد). نه، آن روزها آقای سیف نمی آمد، فروهر تنها میامد چون میخواست بیشتر درد دل کند. خیلی تودار بود یعنی حرفهایش را توی جمع نمیزد. و من خیلی خوشحال بودم، خیلی دوستش داشتم. گاهی پروانه هم میامد. تنها بودیم. من و فروهر می نشستیم صحبت میکردیم. خیلی دلش پر بود. من میگفتم بیا توی جبهه ملی دوباره جبهه ملی را تقویت کنیم. میگفت با (این و آن) نمیشود. خلاصه دل پُری داشت که نمیخواهم آنها را تکرار کنم. بهر حال مردان بزرگی را از دست دادیم. آقای اردلان واقعا یک جواهر بود، از پاکی، از مردم دوستی، و از خردورزی. هر وقت ایشان میامد، در خانه شان ما جلسه داشتیم و او بشدت عصبانی بود. مشتش را میزد روی میز و میگفت نمیگذارند ما کار بکنیم. همیشه خشمگین بود.
نوریزاده: وزیر دارایی بود، من یکروز خدمتش رفتم، خیلی لطف کرد و باهم یک گفتگویی هم کردیم. واقعا کلافه بود، واقعا. میگفت توی این وزارتخانه هر چه آدم حسابی می بینم از قبل از انقلاب است و هر چه اوباش می بینم از اینهاست که به زور انداخته اندشان این تو. کلافه بود. برای گمرک یک ناراحتی برایش پیش آورده بودند... مرد وارسته و بزرگی بود.
کورش زعیم: ما خیلی آسیب دیده ایم به عنوان جبهه ملی. سرانجام پس از فوت اردلان دیگر ورجاوند هم تنها مانده بود. ما با پشتیبانی دکتر ورجاوند، دکتر باوند را آوردیم، دکتر رشیدی را آوردیم، شهشهانی را آوردیم، فربد را آوردیم و هیئت رهبری جبهه ملی متحول شد. در آن دوران که من دبیر هیئت رهبری بوده، بی اینکه عضوش باشم، بیانیه ها و تولید جبهه ملی واقعا نمونه بود توی تاریخ چهل ساله ما. آقای ورجاوند که رفت برنامه جبهه ملی ششم عقیم ماند. بعد در دهه هشتاد که من سه بار زندان رفتم، در ۸۵، ۸۸ و ۸۹، این برنامه ماند تا سال ۹۰، که تا آمدیم به فکرش باشیم، دوباره ما را محاکمه کردند [دو بار] و زندان انداختند. این دفعه که آمدم بیرون، که اکنون هم در مرخصی طولانی هستم، با دکنر رشیدی و دکتر باوند نشستیم که چکار کنیم جبهه ملی از این حالت خمودی و بی حرکتی در بیاید. بالاخره تصمیم گرفتیم که ششم را زنده کنیم. ما نخستین کارهایی که کردیم متونی بود که نشان بدهد جبهه ملی ششم چه کارهایی میخواهد بکند. یکی از کارهایمان تدوین منشور حقوق شهروندی بود. بیشتر به همت دکتر رشیدی، سپس سه تایی آنرا تمام کردیم. منشور خود جبهه ملی که در سال ۵۸ تدوین شده بود، تدوین کنندگانش همین دکتر رشیدی و دکتر ورجاوند و من، و حسن لباسچی و، یادم نیست که مبشری بود یا .... حالا یادم میاید. اساسنامه [جبهه ملی] را هم همینطور. ما آنرا معیار قرار دادیم برای جبهه ملی ششم، حقوق شهروندی یک مکمل بود که ما به مردم بگوییم میخواهیم کشورمان چه جوری اداره شود. مردم چه حقوقی باید داشته باشند. بعدا ما برای اینکه جبهه را باز کنیم که همه شرکت کنند، یک بیانیه دادیم به عنوان شورای نخبگان جبهه ملی ایران. و اعلام کردیم و از همه نخبگان سراسر جهان، ایرانیان نخبه، دعوت کردیم که ما را در تدوین اینکه چگونه کشورمان تغیر پیدا کند ما را کمک کنند، و چگونه پس از تغییر کشور اداره بشود. این خیلی گل کرد، ساعت ۱۲ شب که آنرا پخش کردیم، ساعت هفت بامداد اولین پیشنهاد توی ایمیل ما بود. شخصیت هایی که می شناسید، شخصیت های معتبر.
نوری زاده: آقای مهندس زعیم، من یک سئوال بکنم از خدمتتان، از قدیمی های جبهه ملی.. حالا عده ای از دوستان ما رفتند.. متاسفانه. ولی دکتر عبدالکریم انواری، عمرش دراز باد، و آقای مهندس کردستانی، تشریف دارند و عمرشان هم دراز باد، و از آن جوانترها که در شورای حزب ایران هم بودند، آقای خاتمی، و دوستان دیگری هم هستند که در این سالها من می شناسم و شاهد فعالیتشان بوده ام؛ مثل داریوش مجلسی، مثل دوستان دیگری که در این زمینه فعالیت کرده اند. سوال من اینست که شما که اعلامیه دادید، دعوت کرده اید، با اینها هم تماس گرفته اید یا نه؟
کورش زعیم: آن دعوت عام فقط برای نخبگان بود. دعوت خاص درون جبهه ملی ششم حق تقدم با کسانی بود که در پلنوم ۱۳۸۲ انتخاب شده بودند. بنابراینُ همه کسانی که در [شورای] جبهه ملی ششم حضور دارند، کسانی هستند که در [ایران هستند] و در کنگره یا پلنوم ۸۲ انتخاب شده اند.
نوری زاده: اجازه بدهید، آقای مهندس کردستانی، شما در پلنوم ۸۲ شرکت داشتید؟
کردستانی: نخیر، من در سال ۸۰، ببخشید ۶۰، بعد از آن گردهمایی معروف ۲۵ خرداد و میدان فردوسی، آن سه ماه که من مخفی بودم، آقای دکتر پارسا پیغام دادند که آقای دکتر سنجابی، چون من حرکت میکردم بین تهران رشت اصفهان، پیغام دادند که ما مخفی شده ایم، پنهان شده ایم، و تو همینطور در حرکتی و هیچ کاری هم نمیتوانی انجام بدهی جز اینکه در یک لحظه بازداشت بشوی و جانت را از دست میدهی؛ و اصرار داشتند که من ایران را ترک کنم. البته من پیشنهاد دادم که ایران را ترک نمی کنم، به کردستان خواهم رفت، دلایلم را هم گفتم. پیغام آمد که شما برو. این دلایلی که داری، پیشنهادی که داده ای و این راهی میخواهی بروی، در پاریس که رفتی با آقای دکتر قاسملو صحبت بکن و اگر پیشنهادت را پذیرفت از آنجا برگرد به کردستان. ولی وقتی رسیدم به پاریس، متاسفانه، حزب دموکرات کردستان به شورای مقاومت پیوسته بود و موضوع گفتگوی من و طرح پیشنهاد من خود بخود منتفی بود.
اما من میخواهم از فرصت استفاده کنم، ما نه تنها بعنوان جبهه ملی مصدق را قبول داریم، ملت مصدق را قبول دارد. و همینطور که آقای خاتمی وارد شدند، ما روی این بحث وارد شویم که ویژگیهای سیاسی و مبارزاتی مصدق چه بود که ما در آن برهه تاریخی به پیروزی رسیدیم و چرا ما ملت میتوانیم از این تجربیات استفاده کنیم، از مکتب مصدق راه مصدق هرچه اسمش را میگذارند استفاده کنیم نه تنها ما جبهه ملی ها، ملت ایران. چرا از این فعالیتهای مصدق، تاریخچه مبارزاتی مصدق، درس نگرفته ایم و عمل نمیکنیم. یک موردش را بجا اشاره کردند، مثلا شعار است. شما بارها نظرم را پرسیده اید نظرم درباره جبهه ملی در تهران چیست. من به شما گفته ام اختلاف سلیقه داریم. من میهن پرستیشان را فعالیتشان را آزادیخواهیشان را تایید میکنم، ولی اختلاف سلیقه داریم. جبهه ملی باید همان راهی را برود که مصدق رفت، یعنی یک شعار، شعاری که برگیرنده همه یا اکثریت مردم ایران باشد. وقتی که اساسنامه نوشتند، من اینجا گفتم در مصاحبه ای در نوشتاری که هر خطی که توی این اساسنامه اضافه میشود بخشی از جامعه از جبهه ملی دور میشود. هر چه ما شعار را همه گیر بکنیم، محدود بکنیم، پیروز میشویم. اشاره بجایی کردند آقای خاتمی که مصدق با شعار ملی کردن صنعت نفت با یک تیر دو هدف زد. یکی کوتاه کردن دست استعمار انگلیس، در حقیقت دست استعمار انگلیس را از ایران کوتاه کرد، استقلال را تامین کرد با انتخابات آزاد شرایطی ایجاد آورد که دولتی که کشور را اداره خواهد کرد نماینده اکثریت مردم باشد. آزادی را مطرح کرد. جالب اینست که دو کار مهم آزادی و استقلال که بارها گفته ام آزادی و استقلال دو روی یک سکه هستند. مصدق با یک شعار اینرا مطرح کرد. اگر از ایران هم برویم خارج، هندوستان هم با شعار استقلال سرانجام به پیروزی رسید. الجزایر با "فرانسه نیست" به پیروزی رسید. استقلال امریکا با جدایی از انگلیس با شعار استقلال به پیروز رسید. همینطور اندونزی و جاهای دیگر. بنابراین...
نوری زاده: شما چه شعاری پیشنهاد میکنید؟
کردستانی: امروز تنها شعاری که همه باهاش موافقند آزادی است. و باید کار بکنیم برای تفهیم جامعه که این آزادی چه مزایایی دارد و نبودش چه مصیبتهایی برای ما بوجود آورده. روی این مسئله ایرانیان خارج باید کار بکنیم و باید کار بکنیم. ولی میخواهم اشار کنم که مصدق دو تا کار جالب کرد در دوران نخست وزیریش. یکی اقتصاد بدون نفت، که خیلی ها به تصور خودشان ایراد میگیرند که این مفهوم نداشته، ولی دقیقا مفهوم داشت. یعنی ما مملکت را بدون درآمد نفت اداره میکنیم و درآمد نفت برای زیربنای اقتصاد مملکت، ایجاد کارخانه ها، کارگاهها، راه آهن، راه، دانشگاهها استفاده میکنیم و میرسانیمش به جایی که امروز جمهوری اسلامی گرفتارش شده. اگر ما در چهل سالی که گذشت، از یک حکومت مردمی، مردمسالار برخوردار بودیم، و این درآمدی که فقط در دوران ریاست جمهوری رییس جمهور برگزیده رهبر از کل درآمدهای ایران در گذشته بیشتر بود، شما ببینید امروز ایران به کجا رسیده بود و تحریم های امریکا کوچکترین تاثیری روی اقتصاد ما نداشت.
نوری زاده: اجازه بده من یک سوال از آقای خاتمی بکنم. برمیگردم به شما. ایشان میگوید شعار آزادی را شعار کنیم. آقای مهندس زعیم چند شعار را مطرح کرد. مصدق هم ملی شدن نفت. شما چه شعاری را اعتقاد داری؟
خاتمی: ببینید، من از اینجا نمیتوانم برای جامعه ایران شعار تعیین کنم. میتوانم نظرم را بگویم که شعار اصلی از درون ایران باید بیاید و ما اینجا جعبه آینه اش باشیم. یعنی آنچه ایران فردا مطرح میکند نشان میدهد آنچه در داخل ایران میگذرد. یعنی ما باید ابزار کار باشیم و تسهیل دهند کار ایران باشیم. بازتاب بدهیم، انعکاس بدهیم. ببینید، هنوز که هنوز است، ما اینجا وقتی که به اقوام میرسیم میگویند اینها تجزیه طلبند. جبهه ملی مگر میتواند بدون اقوام بوجود بیاید؟ مگر بدون رعایت اقوام، خوب، پس این شعاری که میاید باید اقوام تویش باشد. ایران یک کشور کثیرالمذهب است، نه کثیرالادیان است. سالیان سال بوده. راجع به دین چه میگویید. آیا ملی مذهبیها [حکومت] بدون دین را قبول دارند؟ آیا یک بهایی نمیتواند ملی باشد که ما میگوییم ملی مذهبی؟ (نوریزاده: با آزادی همه اینها را تویش دارد). اجازه بدهید، همین، اینکه میگوییم، باید اشاره بهش بشود، یعنی آزادی بیان، آزدی ادیان، زبان مادری، و..و..و تمام اینها مشخص شود که همه مردم فکر کنند که این کشتی تویش جا میگیرند برای رسیدن به ساحل نه اینکه یکی از این بگوید یکی از آن؟ بگوید یکی از ؟ بگوید، و یادمان باشد که رانتخواری نکنیم. دوران رانتخواری بسر آمده. مصدق مصدق میماند، رضاشاه رضاشاه میماند، امیر کبیر میاند، اینها مُخشان میماند، تاریخ ایران بوده، ما چه باید بکنیم؟
نوری زاده: توی یک کشور عربی بودم، عبدالناصر شعاری مطرح کرد که بعثیها با تغییر یک جمله اینور و آنور کردند. عبدالناصر میگفت "وحده، حریه، اشتراکیه"، وحدت، آزادی، سوسیالیسم. بعثی ها جابجا کرده بودند، که اول "اشتراکیه" را گذاشته بودند. خوب، این شعار جا افتاد توی دنیای عرب. یعنی همه جا، هر جا میرفتی این شعار راه افتاده بود. حالا ما آزادی را داریم، حاکمیت ملی را بهش اضافه بکنیم، بعد جدایی دین از مذهب. شاید این سه تا شعار مکمل همدیگر بشود. یعنی این شعار آن برابری را دارد، بعد توی شرحش میتوانیم این جزئیات را بگذاریم.
خاتمی: یکی چیزی را اضافه بکنید، اخیرا در ایران، به اصطلاح اینرا درباره جبهه بگویم، اصلا جبهه نه ارث پدری چپ است، نه فلان، جبهه یک حرکت بزرگ اجتماعی ایران بوده که به زعامت مصدق کبیر که آمد همه را جمع کرد بدور خودش و به پیش رفت و به پیروزی رسید. حرف من اینست، منهم بعنوان یک چپ در جامعه حق دارم و خیلی هم حق دارم و دارند به هر جنبشی برای اینکه سرکوب بکنند انگ چپ میزنند. به کارگران میزنند، به معلمان میگویند چپی شده اند.
نوری زاده: حال بهره برداری چپی نکن! ما قبول نداریم که چپی. برمیگردیم با کورش زعیم و هوشنگ کردستانی. (ستایش هنر بیژن بیژنی و پخش ترانه او). با درود دوباره، چقدر زیبا بود. خوب، آقای مهندس زعیم، سخنان دوستان ما را شنیدید. چند روز پیش آقای چالنگی آقای نادر اسکویی را آورده بود و با او صحبت میکرد، یکی از جوانترهای جبهه ملی. بنظرم اگر همتی باشد، در بیرون هم شاید بشود مانند همان داخل کشور دویست سیصد نفر آدم فعال و خوشنام، از قدیمی ها دکتر راسخ افشار، آقای شاکری، و بقیه، آنها را جمع کرد و جوانترها. آیا شما موافق این هستید که اگر چنین کاری صورت بگیرد، شما هم در ایران این کار را کرده اید، یک اتفاق نظر، یک نشست، برای اعلام یک پلاتفورم مشترک، یک سکوی مشترک سیاسی انجام بگیرد داخل و خارج؟
کورش زعیم: اتفاقا این یکی از برنامه های ماست. فکر خوبیست و من به یکی دوتا از دوستان قدیمی در برونمرز گفته ام که ترتیب یک چنین گردهمایی را بدهند. اینجا هم آقای نوریزاده، که گفتم شگفتزده شدم، منظورم فقط آن جوانها و میانسالان نبود، ما از درون نظام هم گاهی، نمیخواهم زیاد جزئیات را بگویم، وقت میگرفتند میامدند تنها صحبت میکردند. صحبت پیوستن است، یعنی ما را باور کرده اند، چون ما هر چه که میگوییم، نوشته ایم و عرضه کرده ایم. این شعارهایی که من خدمتتان گفتم، آزادی به تنهایی تعریف دقیقی ندارد. ما میگوییم دموکراسی و دموکراسی تعریف جهانی دارد، حقوق بشر تعریف جهانی دارد، بنابراین آزادی در درون اینها مستتر است. ولی ما هدفمان توسعه پایدار برای کشور است. بهمین دلیل ما در حال نوشتن سندی هستیم برای اداره آینده ایران به نام "آرمانها و راهکارها" که واقعا فکر نمیکنم تا کنون در ایران سابقه داشته بوده باشد. (نوریزاده: یعنی منشور جبهه ملی یا میثاق جبهه ملی). نه، منشور جبهه ملی ایران که نوشته ایم پشتوانه این است، این راهکارهاست. منشور جبهه ملی آرمانها را تعریف میکند. (نوریزاده: بله، بله). ما البته با یک منشور حقوق شهروندی جبهه ملی ایران آمدیم بیرون که منتشر شده. در آن نشان دادیم که یک شهروند ایرانی چه حقوقی دارد که باید به او داده شود. ولی ما حالا یک سند پر برگ آرمانه یا دیدگاهها و راهکارها خواهیم داشت. یعنی ما شعار نمیدهیم، که یک کشور در جزئیات چگونه باید اداره شود. در ضمن مقبولیتی که ما داشته ایم از درون نظام. آنکه من گفتم مرا شگفتزده کرد همان است. بعضی از عکسهای دست جمعی ما دو سه تن از اینان را می بینید ولی همه را نمیتوانیم اعلام کنیم. جامعه سیاسی ایران، آنهایی که دزدی نکرده اند، اختلاس نکرده اند یا دستکم نسبت به معیارهای جمهوری اسلامی پاک بوده اند، اینها از آینده ایران نگران هستند و جمهوری اسلامی را توانا برای اینکه کشور را روی ریل پیشرفت بیاندازد نمی بینند. بنابراین ما را باور کرده اند، و این برای من بزرگتری خوشی است که از زمان اعلام جبهه ملی ششم، داشته ام. هنوز همه ابعاد ما ترسیم نشده، چون در شرایط کنونی زیاد امنیت وجود ندارد. من از سال ۶۱ زندان ها کشیده ام و میدانم اینها چقدر حساس هستند به کسانیکه نظام مقدسشان را میخواهند تغییر بدهند.
نوری زاده: اجازه بدهید من از آقای مهندس کردستانی سوالی بکنم در ادامه این شعارهای شما در جبهه ملی. آقای مهندس کردستانی، وقتی یک جوان بودی با آن آرمانها و آرزوها، چبه چیزی شما را به جبهه ملی جذب کرد؟ آیا فقط شخصیت مصدق بود؟ چه چیزی باعث شد شما بروید توی حزب ملت ایران، دنبال فروهر بروید جبهه ملی، عامل اصلی چه بود؟
کردستانی: امیدوارم به این پرسش شما که پاسخ میدهم، صحبت هاب قبلیم را که نیمه کاره مانده ادامه بتوانم بدهم. بله، آن سالی که وارد دبیرستان شدم، سال اول دبیرستان، پنج ماه بود که دکتر مصدق نخست وزیر شده بود. یک شور و حال و وضعیتی در ایران بوجود آمده بود که دبیرستانهای ما حتی دبیرستان ما که فقط سیکل اول داشت، همه علاقمند به سیاست و علاقمند به حمایت از مصدق و رسیدن به آن خواستهای تاریخیمان که از انقلاب مشروطه آغاز شده بود. در مدرسه ما چپی توده ایها بواقعیت زیاد بودند، (نوریزاده: شما به فیروزبهرام میرفتی یا البرز، کدام بودی؟). نخیر من شرف میرفتم که ما را فرستادند مدرسه ای به نام ابومسلم که فقط سیکل اول برایش درست کردند. جبهه ملی ها بخشی طرفدارات خلیل ملکی بودند، آقای محمدی (که گمش کردم). بقیه طرفداران مصدق حزب ملت ایران را تشکیل میدادند. حسین فرجی بود، من بودم، برادران لشگری یک برادر داشتند بنام حسن که او بود. بنابراین، آنجا همه فعالیت میکردیم برای اینکه ایران به سرافرازی برسد و از آن گرفتاری هایی که در چند سده بهش دچار شده بود نجات پیدا کند. طبیعتا پرچمدار ما مصدق بود و تشکلمان بنام جبهه ملی، ولی خوب آنجا به دلیلی که اشاره کردم خیلی از ما طرفدار حزب ملت ایران بودیم. به دلیل شعارهای ملی گرایی جوان بودند. میدانید که حزب ملت ایران بیشترین یاران مصدق را تشکیل میدادند، بهر حال کسانی بودند که سن و سالی داشتند که با آن دوازده سیزده سالگی ما چیز....
نوری زاده: ببین مهندس کردستانی داری خودت میگویی، این شعارها موثر بود که شما محصل کلاس هفتم را جذب کرد. الان شما چکار باید بکنی این دانشجو را جذب بکنید، حالا دبستان را نمیگویم. چرا دانشجوی ما نباید توی صحنه باشد؟ چرا نباید گرداننده سازمانی مثل همین جبهه ملی. شما حرکت دانشجویی سال ۴۱ چه حرکتی بود که زنده یاد دکتر بختیار هم رابطش بود. و منظورم اینست که جبهه ملی ...
کردستانی: آقای دکتر بختیار از هیئت اجرایی مسئول دانشجویان وابسته به جبهه ملی بودند. آنطور که اشاره کردید واقعا آن دوران، همان دوران ۳۸ تا ۴۲، بزرگترین نهاد یا بزرگترین ارگان جبهه ملی دانشجویان بودند. ولی الان بحث این بود که شعاری که، اجازه بدهید از ویژگیهای مصدق بگویم تا برسم به شعار. یکی از ویژگیهای مصدق که نام نبرد ولی دقیقا مفهومش تک محصولی بود که مصدق معتقد بود که به فروش نفت نباید متکی باشیم. اگر به یک محصول متکی باشیم دولتهای بزرگ میتوانند ما را از پای در بیاورند. همانطور که دیدید در کشورهای دیگر که تک محصولی بودند مانند مصر، آنها که قهوه تولید میکردند و خود ما که تک محصولی هستیم با جمعی ما نفت و گاز و حالا به چه شرایطی دچار شده ایم به دلیل اینکه کسانی که امروز متاسفانه در راس قدرت هستند نمیتوانند به این مسایل توجه بکنند. نتوانسند از تاریخ ایران و تاریخ جهان درس بگیرند و ادعای استقلالی که میکنند و [شعار] ضد غربی و ضد شرقی که میدهند. بنابراین مصدق بدون اینکه اسم ببرد جوری کرده بود که ایران نباید یک محصول باشد و تک محصولی باشد.
ولی برمیگردم به شعار آزادی، که آقای خاتمی هم اشاره کردند که چرا اقوام ما و نمیدانم چرا ادیان ما. من میخواهم بگویم تمام کسانی که علاقمند به این هستند که خواستهای اقلیتهای قومی ما تامین بشود، باید از روی پلی رد شوند تا به آنجا برسند، این پل اسمش آزادیست. تمام اقلیت های مذهبی دینی که میخواهند آزادی داشته باشند باید از روی پلی رد شوند بنام آزادی. تمام هموطنانی که علاقمندند در آینده ایران نظام جمهوری داشته باشیم، باید از روی پلی رد بشوند بنام آزادی. جبهه ملی در ایران که علاقمند است یک منشور حقوق بشر در ایران حاکم بشود باید از روی پلی رد بشود بنام آزادی. آنهایی که میخواهند مشروطه در ایران داشته باشیم نظام مشروطه، باید از روی پلی بگذرند بنام آزادی. آنهایی که دموکراسی را مطرح میکنند، یعنی حکومت مردم بر مردم باید از روی پلی رد بشوند بنام آزادی. بنابراین آزادی هست که ما را به همه آن خواستهایی که جناحهای مختلف ادیان مختلف مطرح میکنند میتواند برساند. شعار آزادی شعار فراگیر باشد ولی همانطور که اشاره کردند تلویزیون شما و تلویزبون های دیگر که متاسفانه بجای آگاه کردن مردم با هم دعوا میکنند باید این آگاهی را بدهند و مزایای آزادی را به مردم گوشزد کنند که این فقر و بدبختی، این استبداد و این زورگویی و این خشونت بخاطر نبود آزادیست.
نوری زاده: آقای مهندس زعیم، وقتمان خیلی کم است، من میخواهم به عنوان آخرین پرسش بپرسم. شما گفتید که در صدد هستید که یک اجتماع مشترک بین داخل و خارج برقرار شود. چون بیش از هر چیز این حاکمیت این را میخواهد هی ببرد بالا. در نشست برلن دیدیم که با شرکت کنندگان چکار کردند. بنابراین شما در برابر میلیونها نفر که شما را می بینند این التزام را میدهید که در صدد این هستید که داخل و خارج یکی بشود و در پیوند باشند.
کورش زعیم: اصلا چاره ای جز این نیست آقای نوری زاده. ببینید ما نمی توانیم هشت میلیون هم میهنمان را که جمهوری اسلامی فراری داده انکار کنیم. آنها هم کشورشان را دوست دارند و به آینده کشور و سرنوشت مردمشان علاقمندند. بنابراین، در داخل خوب ما محدودیت داریم، ما همین کار را در داخل و کارمان را میکنیم. من از ابعادش نمیتوانم صحبت کنم، وقتی ما فراخوان نخبگان جبهه ملی ایران را دادیم که گفتیم نیازی نیست عضو جبهه ملی باشید، فقط ایرانی باشید و بخواهید برای ایران کار بکنید، در نهایت وقتی شماری این فراخوان را پاسخ دادند و پیوستند، ما گفتیم فرض کنید که یک دایره میان ایران و برونمرز کشیده ایم. ما نیم دایره درونمرز هستیم و شما نیم دایره برونمرز. ما باید با هم کنکاش کنیم برای آبنده ایران. چون هیچکس عقل کل نیست. ما فقط یک عقل کل را داریم که بر ما حکومت میکند.
نوری زاده: من باز هم آقای مهندس با شما صحبت خواهم کرد. میخواهم با آقای خاتمی هم صحبت کنم. (رو به خاتمی) شما با این نظرهای ایشان موافقید؟
خاتمی: من صد در صد با نظرات دوستان که صحبت کردن بویژه با نظر آخر آقای مهندس زعیم موافقم. منتهی من میگویم که شما در ایران ادوات خیلی زیاد دارید. آیا مثلا با حزب کوموله کردستان تماس گرفته اید سر این؟ چرا یک کرد پیش قراول جبهه ملی نباشد؟ جبهه ملی وقتی میگوییم تعلق به گروه خاصی که ندارد. چرا یک دانه بلوچ نباشد، چرا یک دانه عرب اهوازی نباشد؟ چرا یک بختیاری نباشد؟ ما میخواهیم این کشتی به ساحل نجات برسد. تمام ایرانیان هم که بقول مصدق کبیر سابقه ضدیت با مصالح ملی ندارند با مصالح ایران ندارند، باید با این کشتی...
نوری زاده: شما دیدید وقتی مهندس کردستانی از ایران میامد، بهش گفتند برود زنده یاد قاسملو را ببیند. میخواهم بگویم این پیوند هست، وقتی با فروهر رفتیم کردستان، هیچوقت یادم نمیرود که قاسملو چقدر دلبسته شد به فروهر. (خاتمی: باید این پیوند را محکم کرد. چرا مهتدی در این جمع نباید باشد؟). حتمن، حتمن. (زعیم: اجازه میدهید من یک پاسخ کوچک بدهم؟). خواهش میکنم، خواهش میکنم.
کورش زعیم: من درباره مطلب خیلی مهمی که ایشان الان اشاره کردند، میخواهم بگویم که ما دستکم با دو تن از سران معروف بلوچ مصاحبه هم مناظره داشتیم. آنها صد در صد تایید میکردند راهکار ما را. چند سال پیش با کوموله، بخش ایرانیش، و حزب دموکرت کردستان بخش ایرانش تماس و مناظره و مکاتبه و ارتباط داشته ایم. و آنقدرحرفهای ما برایشان پذیرفتنی بود که در کنگرده چهار سالانه شان (نوری زاده: بله!)، از من خواستند که صحبت اول را بکنم. سوم اینکه در همین جریان اخیر که ما رفتیم خوزستان و در روستاهای فقیر عرب نشین و عرب زبان، بویژه آنجا رفتیم؛ پیش از اینکه یکی از رهبرانشان آمد دیدن من به اضافه دو سه تن از استادان دانشگاه آنجا، که بعد ز اینکه صحبتهایش را کرد گفت که من واقعا دلگرم شدم، گفت من همه نوشته های شما را خوانده ام.
نوری زاده: وقتمان تمام شد، من خوشحالم، و خیلی خوشحالم که یک عرب ایرانی هموطن همه نوشته های کورش زعیم را میخواند. به اتفاق آقای محسن خاتمی در استودیو، مهندس کورش زعیم از تهران و مهندس هوشنگ کردستانی از پاریس، تا دوشنبه همه شما را به پرودگار عاشق میسپارم.
-0-