راه چهارم، نافرمانی مدنی است. نافرمانی مدنی کاری بسیار حساس، ظریف و دقیق است که در عین حال که خشم مردم را به گوش و چشم حاکمیت می رساند، آسیبی به شهروندان، و به اموال مردم و جامعه نمیرساند. فراخوان و مدیریت نافرمانی یک هنر مدیریتی و رهبری است، و با شعار و داد و بیداد شدنی نیست. من در این باره نمی توانم زیاد سخن بگویم، چون تخصص می خواهد.
راه پنجم، انتخابات است. در یک نظام خودکامه و فاسد، روشن است که نامزدان انتخابات، بویژه انتخاب مسئول رده بالایی مانند رییس جمهور، که از فیلترهای حکومتی رد می شوند، دلخواه مردم نیستند. ولی گاهی امکان دارد برای پاسخ دادن به خواسته های نظام، آن کسی را نشان کرد که نامحبوبترین بخش نظام با او موافق نیستند یا نمی توانند به او اعتماد کنند.
ما در ۱۳۷۶، چنین شرایطی را داشتیم. نظام حاکم در اوج نارضایتی و نفرت مردم، چهره ای ناشناخته چون محمد خاتمی را به میدان آورد، ولی از ناطق نوری پشتیبانی کرد. مردم واکنش نشان دادند و بر خلاف انتظار حاکمیت کسی را انتخاب کردند که راس نظام او را نمیخواست. من در فرصتی با رییس ستاد ناطق نوری دو ماه پیش از انتخابات شرط بندی کردم که خاتمی با ۶۷٪ تا ۷۰٪ رای انتخاب خواهد شد و این شد. هرچند که حاکمیت نگذاشت خاتمی قولهایی را که داده بود برآورده کند، ولی نتیجه آن کارشکنی ها خشم و نارضایتی بیشتر مردم شد. این رای دهی به خاتمی گونه ای نافرمانی مدنی بود.
در انتخابات ۱۳۸۴، من به عنوان نماینده جبهه ملی ایران، به سه دانشگاه در تهران که مناظره میان رئیسان ستادهای انتخاباتی پنج نامزد: هاشمی، معین، قالیباف، لاریجانی و زواره ای، برنامه ریزی شده بود دعوت شده بودم. تحلیلی که من ارائه دادم، البته پس از سخنرانی های انتخاباتی هر پنج نماینده، این بود که هیچکدام از این پنج نامزد انتخاب نخواهند شد. در پاسخ به پرسش دانشجویان که پس چه خواهد شد، من پاسخ دادم که کسی به عنوان رییس جمهور در خواهد آمد که همه ما شگفت زده شویم. آقای احمدی نژاد که هیچ خبر و نامی از او نبود "انتخاب" شد! انتخاب احمدی نژاد که در آن زمان شهرداری بی لیاقت برای تهران بود و در مدت کوتاه استانداری اردبیل هم بجز خرابکاری کاری انجام نداد، در واقع پاسخ حاکمیت به شکستی بود که در انتخابات ۷۶ خاتمی خورده بود. این رویداد در سال ۱۳۸۸، تکرار شد که این بار مردم از شوک انتخابات ۸۴، درآمده بودند و واکنش شدیدی به از صندوق درآمدن احمدی نژاد نشان دادند. آن هم یک نافرمانی مدنی بود.
در ۱۳۹۲، از آنجا که از مذاکرات پشت پرده در عمان و سوییس و امریکا برای رفع تحریم ها از یک سال پیش از انتخابات با رهبری هاشمی رفسنجانی آگاه بودم، رییس جمهور شدن هاشمی را پیش بینی کردم، و به دوستان در جبهه گفتم که هاشمی نامزد خواهد شد. پس از رد صلاحیت هاشمی، من بخت حسن روحانی را که مذاکرات را مدیریت می کرد رییس جمهور بعدی خواندم.
بنابراین، وقتی به واکنش مردم در ۷۶، ۷۸، ۸۸، ۹۲، ۹۴ و اکنون در ۹۶ با دید تحلیلی بنگرید، یک موج فزاینده ناکامی، خشم و روحیه عصیان در مردم را به روشنی مشاهده می کنید. دیگر نمی شود با این مردم بازی کرد.
پرسش: آیا دولت روحانی دریچه ای کوچک باز کرده یا فقط شعار بوده؟
کورش زعیم: من در آغاز انتخابات ۹۲، در تحلیل هایم و در گفتگوهای رسانه ای گفتم که روحانی با توجه به پیشینه نه چندان خوشایندش در سالهای اولیه انقلاب، و نیز مسایل خصوصی که داشته، هدفی جز بهتر کردن کارنامه خود ندارد. او با هوشمندی درک کرده که این فرصت بزرگ ریاست جمهوری که به دامانش افتاده فرصت بی نظیری برای تبدیل خوئ به یک شخصیت معتبر در تاریخ معاصر ایران است. من باور دارم و از روز اول هم گفته ام که او تمام تلاشش را در این راه خواهد کرد و ملاحظات خاتمی و ترس خاتمی را نخواهد داشت. او به این فرصت دوباره نیاز دارد تا خود را به ملت ایران که به روحانیان بکلی بی اعتماد هستند ثابت کند. ولی آیا موفق خواهد شد و یا خواهند گذاشت موفق شود؟ من می پندارم که با وجود یک دولت موازی نظامی و شبه نظامی مقتدر که تکروی هیچ رییس جمهوری را برنمی تابد، بعید می دانم که او توان مستقل بودن را داشته باشد تا منافع آنها را به سوی منافع ملی تغییر مسیر دهد. او می خواهد یک قهرمان ملی شود، که هرچند از یک روحانی ملی بودن غیرطبیعی است، ولی من او را مصمم می بینم که حتی تهدید و خطر را به جان خواهد خرید. پس از اتفاقی که برای هاشمی رفسنجانی افتاد، چنین خطری دور از تصور نیست. در هر صورت، اگر روحانی انتخاب شود و انتظارات مردم را خیلی زود برنیاورد، یا اگر کس دیگری از صندوق رای درآید، باید انتظار یک جنبش بزرگ ملی داشته باشیم که امیدوارم توسط عوامل جمهوری اسلامی به خون کشیده نشود، که واکنش مردم به خشونت نظام بسیار ناخوشایند خواهد بود.
پرسش: جبهه ملی یا دیگر سازمانها توانسته اند مردم را جلب کنند؟
کورش زعیم: جبهه ملی ایران از کودتای ۲۸ امرداد تا کنون پیوسته زیر فشار خفقان، تهدید، احضار و زندان بوده است. هیچکدام از دو نظام حکومتی در ۶۴ سال گذشته فرصت نفس کشیدن به جبهه ملی نداده اند. وزارت اطلاعات همچنان که جنب و جوشی را در جبهه ملی می بیند عاملان آن جنب و جوش را احضار و زندانی می کند. نظام با شدت جلوی جوانگرایی در جبهه ملی را می گیرد و بیانیه ها، تحلیل ها و اظهار نظرهای مستقل و روزآمد را بر نمی تابد. بنابراین، جبهه ملی ایران در موقعیتی نیست که در انتخابات دخالت یا شرکت کند، زیرا حق مشارکت ندارد. بهمین دلیل بسیاری از ما هیچگاه رای نمیدهیم. در طی این چهار دهه گذشته، من تنها در انتخابات مجلس یکم، که جزو نامزدهای جبهه ملی بودم، و در نخستین انتخابات ریاست جمهوری که یکی از نامزدها را پشتیبانی میکردم، رای دادم.