در مرحله پسین، با آشکار شدن ناکارآمدی و شکست
های اقتصادی و فرهنگی که همه ناشی از محدودیت های همان قفس ایدئولوژیک است، نظام
برای حفظ موجودیت خود به پاکسازی درونی می پردازد؛ به این معنا که برای جلوگیری از
ریزش درونی، امتیازات مالی و مقامی به کسانی میدهد که آماده اند فراتر از اخلاق و
ملاحظات اجتماعی، برای دستیابی به ثروت و قدرت دست به هر کاری برای حفظ نظام
بزنند. در این مرحله، خشونت و فساد در درون نظام کم کم ریشه می دواند. نظام از
پشتیبانی این قشر فاسد ثروت اندوز و خشونت گرا بهره مند میشود و به هدف تداوم خود،
هرچند کوتاه مدت، میرسد. به این ترتیب کارگزاران نظام به تدریج از قشر جوان تحصیل
کرده ایده آلیست بی تجربه نخستینی که اشتباه هایشان منجر به نارضایتی کنونی شده،
تبدیل به قشری میشود که دیگر نسبت به خواستهای مردم حساس نیستند و آموزه های
ایدئولوژیک نظام برای توجیه گفتار و رفتار ضد ارزش این قشر جدید دچار دگردیسی
میشود. این دگردیسی ضد ارزشی مردم را بیشتر ناراضی و هراسناک میکند، و به جایی می
رسد که مردم در تلاشی ناموفق میکوشند دستکم بد را به بدتر و بدتر را به بدترین
ترجیح دهند.
در مرحله سوم، ناکارآمدی، فساد و بی اعتمادی
متقابل، خشونت را ساختاری و تحمل انتقاد و اعتراض را برای اینگونه نظام ها به
حداقل می رساند. دادگاههای فرمایشی با اتهامات فرمایشی منتقدان را از صحنه خارج می
کنند. اعدام ها برای کمترین جرم ها و ترساندن مخالفان افزایش می یابد. زندانی
کردن، فراری دادن یا حذف کردن آن دسته از شهروندانی که بر انتقادات، اعتراضات یا
دیدگاههای اصلاحی خود اصرار میورزند، امری عادی می شود. دلیل این روش های خشونت
آمیز پشیمان کردن آن قشر از جامعه است که می توانند بالقوه شهروندان را آگاه کنند
و سطح نارضایتی را افزایش بدهند.
همزمان، کسانی از درون نظام که در فساد و خشونت
مشارکت کمتری دارند، متوجه کژراهه ها و ناکارآمدی ها و نتایج احتمالی آن می شوند و
تلاش می کنند برای نجات نظام دست به اقداماتی فرا-ایدئولوژیک بزنند، و چهره
سازشکارانه ای به مردم نشان بدهند. در این مرحله نظام دو قطبی و شاید چند قطبی
میشود و قدرت فائقه در هم می شکند. ما مشابه این رویدادها را در دوران زندگی خود
در فروپاشی شوروی مشاهده کرده ایم. خردمندانه ترین بازگشت به عقلانیت در چین و
کوبا رخ داد که هر دو پس از پنجاه سال رفتار انقلابی، و در نتیجه فقر و عقب
افتادگی، برای جلوگیری از فروپاشی ساختاری بسوی مردم بازگشتند، و با گماشتن کارگزاران
باسواد و کارآمد و کنار گذاشتن شعارهای توخالی انقلابی و کمک گرفتن از کشورهایی که
آنها را شیطان می خواندند، کشور خود را در راه سازندگی و مردم خود را در راه
رضایتمندی رهبری کردند.
اکنون شما نظامی را دارید که از درون فاسد شده، و برای دوام خود خشونت
را ابزاری کرده، و اقتدار خود را هم در میان مردم و هم در درون از دست داده است.
اگر نگران تداوم خود نبود، هرگز با هرگونه انتقاد و اعتراض برخورد خشونت آمیز نمی
کرد. از دست رفتن اقتدار نظام آنان را که اکنون از ثمرات آن بهره مند هستند می
ترساند، ولی آنقدر هوشمند نیستند که انتقاد و اعتراض را تحمل کنند و به آن واکنش
مثبت یا دستکم خنثی نشان دهند، تا اقتدارشان در میان مردم تجلی کند. هوشمند
نیستند، زیرا به ناهوشمندانی که مطیع بی چون و چرا و چاپلوس هستند و تنها به منافع
شخصی می اندیشند میدان داده اند.
در پاسخ به کلید پرسش شما، می گویم که ما نیاز به انقلاب نداریم. هیچ
انقلابی در تاریخ رخ نداده که تا چند نسل ملت را برده خود نکرده باشد: فرانسه،
روسیه، چین، کوبا، و غیره. ما انقلاب نمیخواهیم. ما دو بار آن را تجربه کرده ایم و
نتیجه ای دلخواه نگرفته ایم. هم اکنون انقلابی ناپیدا در درون نظام در جریان است،
که تلفات چندانی نخواهد داشت ولی ما را به هدف نزدیک خواهد کرد. نظام از درون تهی
شده و گازهای متان انباشت شده جدار شکم را پاره خواهد کرد. در آن مرحله است که
باید در اندیشه روزآمد کردن قانون اساسی باشیم، و از این مکانیزم مردمی استفاده
کنیم.
پرسش
۲:
پرسش ديگر كليدي اين هست كه آيا أصلاح حكومت
حق مردم هست؟
البته که اصلاح حکومت حق مردم است. همه
چیز برای مردم است. بی رضایت و مشارکت مردم، هیچ حکومتی معنا و حقانیت ندارد. من
هیچ قانون اساسی در جهان را نمی شناسم که راه را برای اصلاح، یا روزآمد سازی خود
باز نگذاشته باشد. قانون اساسی جمهوری اسلامی هم اجازه هر گونه تغییر را داده است،
کما اینکه خود آقایان آن را دستکم دو بار تغییر داده اند، هرچند در جهت مخالف
منافع مردم. من بارها در گفتار و نوشتار خود درباره ادعای برخی کنشگران به اصلاحات
تاکید کرده ام که هیچ اصلاحاتی خارج از قانون
اساسی بنیادی نیست و کاربرد ندارد.
پرسش
۳:
فكر مي كنيد در چه شرايطي اين امكان تغيير نظام، مثلا
انجام همه پرسي فراهم ميشود؟
کورش زعیم:
"تغییر نظام" جمله سازنده
ای نیست. آن سامانه مدیریتی کلان کشور که در قانون اساسی آینده تعریف می شود را می
توانید نظام نوین بخوانید. کاربرد نام های کلیشه ای برای یک نظام حکومتی، مانند
دموکراتیک، سوسیالیست، پادشاهی و غیره به دید من، گمراه کننده است. ما این نام ها
را از گذشته خود و جهان به یاد می آوریم و دوست داریم آنها را برای تغییر تکرار
کنیم، در صورتیکه ما در آن زمانهای گذشته زندگی نمی کنیم و هیچ ایدئولوژی، تجربه
یا تعریف تاریخ-گذشته ما را به آینده نمیرساند. ما ایرانیان باید مانند همیشه، چنان
که در تاریخ بشریت بوده ایم، نوآور باشیم. من این نوآوری را در زمان مناسب پیشنهاد
خواهم کرد.
همه پرسی مردمی ترین روش معرفی یک
سامانه مدیریتی کلان برای یک کشور است، بشرط اینکه همه پرسی مانند گذشته دستوری و
کنترل شده انجام نشود، و مردم فرصت بسنده برای بحث و گفتگو درباره موضوع مورد همه
پرسی در رسانه ها و مناظره ها و گفتگوها داشته باشند.
-0-