در همان زمان به درخواست یکی از باستانشناسان در ایران، بانو
شکوه میرزادگی با همکاری گروهی از نویسندگان، روشنفکران و استادان در آمریکا کمیته
ای زیر نام کمیته نجات پاسارگاد تشکیل دادند
و
با پشتوانه دکتر پرویز ورجاوند و همراه با گروهی از مهندسان،
باستانشناسان و
بسیاری از ایرانیان راستین
در ایران،
به رسوا کردن عاملان
این
جنایت فرهنگی در دو سوی
مرزها کمر بستند.
کمیته بین المللی نجات
پاسارگاد در سال ۲٠٠۵ (۱۳۸٤) روز ۲۹ اکتبر را به نام روز کورش بزرگ پیشنهاد داد
[1]
تا
بتوانند نظر سازمانهای خارجی و مردم کشور را به اهمیت نجات پاسارگاد جلب کند.
در
ایران، دکتر ورجاوند (اعتراض را به نهاد میراث فرهنگی بازتاب می داد) و بررسی فنی سد
سیوند را مهندس محمد اسدی انجام داد، و من گزارش ها را تهیه می کردم و اعتراض ها
را در سخنرانی ها و مصاحبه ها بازتاب می دادم. تنگه بلاغی که دریاچه سد سیوند آنرا
زیر آب می برد در برگیرنده ۷٠ هزار سال تاریخ زندگی بشر و هفت هزار سال تاریخ تمدن
و صنعت ایرانیان بود.
از آنجایی که گفتن
این مسایل به علت فضای بشدت امنیتی در ایران امکان پذیر نبود، دکتر ورجاوند و
همراهان او مطالب و گزارش هایی را که از سد سیوند می گرفتند به کمیته نجات
پاسارگاد که سپس نام "بنیاد میراث پاسارگاد" را گرفت، و دکتر دادخواه و
من هم جزو هیئت امنای آن بودیم، انتقال میدادند و آنها بیدرنگ با یاری رسانه های
خارج کشور مننتشر می کردند.
باید
به یاد بیاوریم که در سال ۱۳۵۸، حجت الاسلام صادق خلخالی پس از کشتار نخبگان و میهن
دوستان ایران زمین به دستور حاکمیت جمهوری اسلامی، همانند آنچه ۱٤٠٠ سال پیش بر
ایران رفته بود، آغاز به تخریب میراث تاریخی ایران کردند. نخستین کار او ویران
کردن ساختمان آرامگاه رضاشاه بود، و پس از آن رهسپار پاسارگاد برای ویران کردن تخت
جمشید و آرامگاه کورش شد. نصرت الله امینی که استاندار فارس بود، پس از شنیدن خبر
در رادیو گفت که خلخالی باید از روی جنازه او عبور کند؛ و بیدرنگ دستور داد اهالی
برای دفاع در تخت جمشید گرد آیند. به این ترتیب تخت جمشید و آرامگاه کورش از دست
وحشیگری مصون ماند، هرچند که بسیاری از سنگهای ستونها و دیوارها را بردند یا چهره
ها را تراشیدند.
من
از سال ۸٤ تا سال ۸٦، در طی چندین مقاله فنی فاجعه سد سیوند و پاسارگاد را توضیح
دادم
[2]
،
که منجر به زندانی شدنم در ٤۷ روز انفرادی در اوین شد. دکتر محمدعلی دادخواه (که
همراه با شیرین عبادی و دکتر محمد شریف،) وکیل مدافع من بود، و خود درگیر جلوگیری
از جنایتی دیگر در نقش جهان اسپهان و ساختمانسازی وابستگان دولت که میرفت نقش جهان
را از فهرست میراث جهانی خارج کند، بود به یاری ما برای نجات پاسارگاد آمد.
از
آنجا که جنایت میراث فرهنگی و تاریخی ایران در دولت نهم بسیار گسترده تر شده و به
اوج خود در جمهوری اسلامی رسیده بود، که من همیشه انتقاد خود را در نوشتار و
مصاحبه ها ابراز می داشتم، سرانجام در ۱۵خرداد ۱۳۸٦ (۵ ژوئن ۲٠٠۷)، طی نامه این به
رییس دیوان کیفری بین المللی پیشنهاد دادم که تخریب سیستماتیک و عمدی میراث تاریخی
و فرهنگی جنایت علیه بشریت بشمار آید
[3]
.
در
روز هفتم آبان ۱۳۸٦، (۲۹ اکتبر ۲٠٠۷) به خواست شادروان دکتر پرویز ورجاوند من برای
سخنرانی به پاسارگاد که قرار بود گروهی از دانشجویان و دوستداران کورش بزرگ در
کنار آرامگاه کورش برای اعتراض به جنایتهای فرهنگی دولت گرد آیند، رفتم. سخنان من
با عنوان "
کورش، تو هرگز نمرده ای که روح تو در وجود ما بیدار است
،
[4]
"
نخستین سخنرانی در برابر آرامگاه کورش بشمار میرود. من همچنین پیشنهاد کردم که این
روز "
روز ملی ایران
" باشد، زیرا هیچ نماد هویتی برای یک کشور
متمدن والاتر از حقوق بشر نیست. خوشبختانه سخنرانی احساسی و انتقادآمیز من بازتاب
خوب و گسترده ای در درون و برون مرزها داشت و توجه ایراندوستان را به جنایت های
میراث فرهنگی دولت نهم جلب کرد.
در
روز ۱٤ آبان ۱۳۸٦ (۷ نوامبر ۲٠٠۷)، من (با همفکری دکتر دادخواه و بانو میرزادگی)
در نامه ای به رییس یونسکو اصلاحاتی را پیشنهاد کردم که (۱) نماینده هر کشور در
یونسکو بجای انتصاب دولتی انتخابی توسط همه مردم باشد، (۲) یک کمیته حقوقی برای
برخورد با نابودسازی میراث تاریخی و فرهنگی کشورها، و(۳) اجرای قانون پیشنهادی و
برخورد با جنایت علیه بشریت خواندن متخلفان
[5]
.
در
سوم دی ۱۳۸٦(۲٤ دسامبر ۲٠٠۷) من کیفرخواستی علیه اسفندیار رحیم مشایی، رییس سازمان
میراث فرهنگی جمهوری اسلامی، به اتهام تخریب عمدی و سیستماتیک میراث تاریخی و
فرهنگی ایران به دیوان کیفری بین المللی تسلیم کردم
[6]
.
در
هفتم آبان ۱۳۸۷ (۲۹ اکتبر ۲٠٠۸)، من بار دیگر برای سخنرانی به آرامگاه کورش در
پاسارگاد رفتم. چندین اتوبوس و مینی بوس از دانشجویان و جوانان علاقمند از شهرهای
مختلف عازم پاسارگاد شدند. رییس اطلاعات استان فارس و مامورانش در آنجا منتظر
بودند، متن سخنرانی من را توقیف کردند و بیدرنگ با تهدید من را سوار خودرو کرده در
بیابان های پیرامون گرداندند. وقتی پس از دو ساعت مرا به آرامگاه برگرداندند متوجه
شدم که همه مردم گرد آمده در پاسارگاد را از آنجا بیرون کرده بودند. من را هم به
رییس پاسگاه پلیس سپردند که با نخستین اتوبوس به تهران بازگرداندم. سخنرانی من به
عنوان "
به مناسبت روز ملی ایران
" همان شب منتشر شد
[7]
.
در ۲۳
اسپند ۱۳۸۷ (۱۲ فوریه ۲٠٠۸)، بنیاد میراث پاسارگاد طی نامه ای به رییس یونسکو
درخواست کرد که ۲۹ اکتبر «روز جهانی کورش بزرگ» شناخته شود، و همچنین به پیشنهاد
کورش زعیم، عضو هیئت امنای بنیاد پاسارگاد، این روز به عنوان روز ملی ایران ثبت
کند
[8]
.
در ۷ آبان ۱۳۸۸ (۲۹ اکتبر ۲٠٠۹)، تازه از زندان انفرادی ۹۱
روزه در اوین آزاد شده بودم که باز برنامه سخنرانی در پاسارگاد گذاشتیم. از شهرهای
گوناگون خبر دادند که اتوبوس هایی از دانشجویان و جوانان برای شنیدن سخنرانی عازم
پاسارگاد هستند، از جمله دو اتوبوس از تهران. نزدیک نیمه شب ششم آبان آقای ادیب
برومند رییس شورای مرکزی جبهه ملی ایران مرا به خانه شان احضار کردند و خواستند که
من برنامه را متوقف کنم و از رفتن به پاسارگاد منصرف شوم چون از وزارت اطلاعات
تماس گرفته و تهدیدکرده اند. سرانجام موافقت کردم که عزیمت اتوبوس های تهران را
لغو کنم و جلوی ایشان تلفنی این کار را کردم. ساعتی بعد برای سخنرانی، همراه با
مهندس حمیدرضا خادم (هموند سازمان مهندسان و دانش آموختگان جبهه ملی ایران)، با
اتوبوس عازم پاسارگاد شدیم. هنگامی که جلوی جاده پاسارگاد پیاده شدیم، انگار یک
گردان نیروهای امنیتی و انتظامی ما را محاصره کردند. فرمانده آنها پرسید،
"مگر قرار بود شما برنامه را لغو کنید؟". من پاسخ دادم که قول دادم
اتوبوسهای تهران را لغو کنم که کردم، اتوبوسهای شهرستانها در اختیار من نیستند، ولی
قول ندادم که خود به زیارت نیایم. آنها از ورود ما به پاسارگاد جلوگیری، همه نسخه
های سخنرانی من را توقیف و از همه محتویات جیبهایمان عکسبرداری کردند. آنگاه به ما
دو گزینه دادند که یا فوری به تهران برگردیم یا ما را به زندان شیراز منتقل خواهند
کرد. ما گزینه اول را بیشتر پسندیدیم. عنوان سخنرانی من برای آن روز، "
کورش
تو به ما آموختی چگونه ایرانی باشیم
،" بود که آن شب منتشر شد
[9]
.
از آن تاریخ به بعد، با وجود تهدیدها و تهدید میهمانان من،
هر سال آیین بزرگداشت روز جهانی کورش را در سرای خود می گیرم. پیام های من در
سالهای محروم از پاسارگاد عبارت بودند از:
سال ۱۳۸۹: "روز جهانی کورش، روز ملی ایران
[10]
"
سال ۱۳۹٠: "کورش تو چرا نیستی، وقتی ملت به تو نیاز
دارد؟
[11]
"
سال ۱۳۹۱: "کورش فقط گریست!
[12]
"
سال ۱۳۹۲: "روز جهانی کورش، روز ملی ایران
[13]
"
سال ۱۳۹۳: "سرزمین کورش، سرزمین من
[14]
"
[1]
http://www.savepasargad.com/Cyrus%20The%20Great%20Day-29%20Oct.htm