از اوایل سده بیستم، سوسیال دموکراسی،
بیشتر زیر نفود کارلو روسلی، یک رهبر سیاسی ضد فاشیسم ایتالیایی، کم کم با
مارکسیسم فاصله گرفت و به لیبرال سوسیالیسم نزدیک شد. پس از جنگ جهانی دوم، بیشتر
سوسیال دموکراتهای اروپا اندیشه مارکسیسم را کنار گذاشتند و به اندیشه گرایش دادن تدریجی
سرمایه داری به سوسیالیسم روی آوردند.
اولوف پالمه، نخست وزیر سوسیال دموکرات
سوئد که مورد احترام همه جهان بود می گفت که، «سوسیال دموکراسی یک جنبش رهایی بخش
است و هدف اصلی آن همیشه این بوده و خواهد بود که دموکراسی را در همه زمینه های
سیاسی و اجتماعی تامین کند و کار آزادانه را در یک جامعه دموکراتیک جانشین زور و
فشار نماید.» هرچند ایده آل سوسیال دموکراسی خواسته همه مردم است، ولی در حتا در
سوئد که بهترین نوع آن را پالمه اجرا کرد، با وجود اینکه مردم در رفاه حداقلی
بودند، ولی سرمایه ها و کار آفرینان بعلت سطح بالای مالیات (که برای تامین هزینه
رفاه همگانی ضروری بود) از کشور فرار کردند، رشد اقتصادی تحقق نپذیرفت، و سوسیال
دموکراسی نتوانست سوئد را از فقراقتصادی در مقایسه با دیگر کشورهای اروپایی نجات
دهد.
پس از پالمه، دولت جدید سوئد، بدون اینکه
خدمات از اجتماعی بکاهد، مالیات بر شرکتهای صنعتی و اقتصادی را کاهش داد و سرمایه
گذاری را تشویق کرد، و در نتیجه سوئد توانست در کوتاه مدت از یک کشور فقیر ولی با
رفاه اجتماعی به یک کشور پیشرفته صنعتی با رفاه اجتماعی تبدیل شود.
بطور کلی عنوان سوسیال دموکراسی از ۱۵۰
سال پیش همیشه شعار حزبهای چپ آزادیخواه بوده است؛ ولی هیچگاه آنجور که تئوری
پردازانش تعریف می کردند به اجرایی موفقیت آمیز منجر نشد، هرچند که این نگره سرچشمه
تغییر و تحولات سودمندی در عرصه اقتصادی و سیاسی جامعه هایی که با سامانه سرمایه
داری مطلق آغاز بکار کرده بودند شده است. از ۱۹۹٠ به بعد، یک "راه سوم" هم
در اندیشه سوسیال دموکراسی بوجود آمد که در واقع نوعی جنبش نئولیبرالیستی بود. یکی
از منتقدان سوسیال دموکراسی، یوناس هینفورس، استاد دانشگاه گوتمبرگ سوئد، می گوید
که وقتی سوسیال دموکراتها مارکسیسم را کنار گذاشتند، براستی سوسیالیسم را کنار
گذاشتند و تبدیل به جنبش سرمایه داری لیبرال شدند، مانند حزب دموکرات امریکا.
مایکل هرینگتون، تئوری پرداز و کنشگر سیاسی که حزب سوسیال دموکرات امریکا را بنیان
گذارد، در دهه ۱۹۷٠، اصطلاح نومحافظه کاری را اختراع کرد.
دیوید شوایکارت، فیلسوف و ریاضیدان معاصر
امریکایی که سه کتاب در نقد سرمایه داری نوشته و خود یک سوسیالیست دموکرات است، سوسیال
دموکراسی را تلاشی برای تقویت دولت رفاهی می خواند، در صورتیکه سوسیالیسم دموکرات
یک گزینه اقتصادی در رویارویی با نظام سرمایه داری است. او باور دارد که با سوسیال
دموکراسی نمی توان چهره سرمایه داری را بسنده انسانگرا کرد.
ولی اکنون برگردیم به تعریف های کلاسیک
سوسیال دموکراسی: واژه نامه مریام وبستر امریکا آنرا اینگونه تعریف می کند: یک
جنبش سیاسی که اصول دموکراسی را برای تغییر یک کشور سرمایه داری به یک کشور
سوسیالیت بکار می برد.
دانشنامه بریتانیکا می گوید: سوسیال
دموکراسی یک ایدئولوژی سیاسی است که گذار صلح آمیز جامعه را از سرمایه داری به
سوسیالیسم با بنیانگذاری فرایندهای سیاسی تجویز می کند. بر پایه سوسیالیسم سده
نوزدهم کارل مارکس و فریدریش انگلس، سوسیال دموکراسی ریشه در کمونیسم دارد که
دیکتاتوری و نظامیگری آن حذف شده باشد. سوسیال دموکراسی در آغاز، بعلت انحراف از
مارکسیسم، رویزیونیسم (اصلاح طلبی) خوانده می شد.
پس از جنگ جهانی دوم، حزب های سوسیال
دموکرات در چند کشور اروپایی مانند آلمان، سوئد و بریتانیا (حزب کارگر) به قدرت
رسیدند، و زیربنای سامانه جامعه رفاهی کنونی اروپا را ساختند. ولی همین سوسیال
دموکراسی که با ملی کردن سراسری صنایع و بنگاههای اقتصادی آسیب زیادی به تولید ملی
و اشتغال و درآمد مردم زده بود، به تدریج، بویژه در آلمان، تغییر ماهیت داد. در
اروپا سوسیال دموکراسی علیه دیکتاتوری ایستاد و هرگونه خشونت یا انقلاب را بعنوان
ابزار تغییر اجتماعی نفی کرد.
امروزه سوسیال دموکراسی اینگونه تعریف می
شود که دولت باید برای مردم امنیت اجتماعی (خوراک و سرپناه و درمان) و برابری
فراهم کند و جامعه را چنان اداره کند که این شرایط به تدریج و بوسیله انتخابات
دموکراتیک با اکثریت جمعیت بوجود بیاید. مدل اسکاندیناوی چنان موفقیت آمیز بوده که
مردم در آنجا دخالت دولت را بسود مردم طبقه پایین می دانند که می کوشد عدالت
اجتماعی را برقرار کند.
پرسش
۲: جهان سیاست و کشورداری تجربه های فراوانی را پشت سر گذاشته است. متاسفانه امروز
بشریت هنوز با مشکلات فراوانی در زمینه تامین خواست های اجتماعی و اقتصادی و
فرهنگی اش مواجه است. در پاسخگویی به مجموعه خواست های مادی و معنوی انسان جهان
سرمایه داری ناتوانی نشان داده است و آنچه که "سوسیالیسم واقعا موجود"
خوانده می شد نیز ناتوانتر از سرمایه داری عمل کرد. از میان راه های سومی که برون
رفت از مشکلات و معضلات جامعه بشری مطرح شده و در عمل نیز تجربه نشده اند تفکر و
عملکرد سوسیال دموکراسی به عنوان یک آلترناتیو بیش از راه های دیگر پاسخگوی
نیازهای مادی و معنوی انسان بوده است. بنظر شما چرا چنین روندی پیش آمده است؟ آیا
چشم انداز گسترده تری برای تحقق سوسیال دموکراسی می بینید؟ آیا سوسیال دموکراسی با
توجه به قدرت سرمایه داری (علیرغم بحران ها و مشکلاتش) می تواند بر ضعف ها و
کمبودهایش غلبه کند؟
کورش زعیم
: ما
نمی توانیم و نباید همه جامعه بشریت و همه کشورها را یک کاسه کنیم. بنابراین همه
"بشریت" مشکلاتی را که به آن اشاره می کنید ندارد. برخی کشورها در رفاه
و امنیت زندگی می کنند و مردمشان از زندگی خود راضی هستند. از سوی دیگر، نباید به
نگره های اقتصادی مانند سرمایه داری و سوسیالیسم و غیره بصورت راهکارهای بسته بندی
شده مستقل از هم نگریست. همه این ایسم ها در آغاز، نگره یک اندیشمند بوده؛ و این
نگره در طول زمان با اظهار نظرهای اندیشمندان دیگر پیوسته تغییر یا تکامل یافته
است. هر کدام نگره های بنیادین کاپیتالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم، لیبرالیسم و غیره
بعلت تغییرات ناشی از تجربه یا نگره پردازی های پسین، ویرایش های متفاوت و متعددی
پیدا کرده اند، که سخن گفتن یا بحث کردن درباره یک "ایسم" را دشوار و بی
نتیجه کرده است.
بنابراین، من باور ندارم بتوان گفت که کدام
ایسم ناتوانتر یا تواناتر از ایسم دیگریست، زیرا هیچکدام آن چیزی که در کتابها
خوانده ایم و پیش بینی کرده اند نیستند یا اینکه آنجور باقی نمانده اند. ما
کشورهایی را داریم که با سوسیالیسم اولیه آغاز کردند، موفق نشدند، ویرایش کردند،
باز دلخواه نبود، ایسم دیگر را با آن آمیختند و باز ویرایش کردند تا به سطح دلخواه
کنونی خود رسیدند. برای مثال می توان کشورهای شمال اروپا مانند نروژ، دانمارک و
سوئد را نام برد و همچنین اتریش را. یک سیاست اقتصادی هر چقدر هم که موفق باشد،
خرسندی بیشینه شهروندان یک کشور را فراهم نمی کند. چین یک مثال است که با ویرایش
کمونیسم به سوسیالیسم و آمیختن آن با سرمایه داری وضع اشتغال و درآمد سرانه را
افزایش داده ولی خرسندی بیشینه مردم را از زندگی فراهم نکرده است. روسیه هم که
ناگهانی سرمایه داری را جانشین کمونیسم ویرایش شده کرد، اکنون از کشورهای پیشرفته
اقتصادی و صنعتی بشمار نمی آید و هر دوی این کمونیستی های گذشته، از استبداد رنج
می برند. از سوی دیگر، کشورهایی مانند پاناما، اوروگوئه، گوتمالا و برزیل، که از
کشورهای استبدادزده و فقیر بودند، همچنان که به دموکراسی روی آوردند، اقتصادشان به
دلخواه مردم ویرایش شد، فساد گسترده مهار شد، و اکنون مردمان بسیار ناراضی سده
پیشین این کشورها، اکنون در میان ده خرسندترین ملت های جهان هستند.
پرسش ٣: در ایران این روند را در سطح
جامعه و میان گروه ها و اقشار اجتماعی مختلف چگونه می بینید؟
کورش زعیم
:
دشواری ما در ایران "ایسم" اقتصادی نیست. دشواری ما حاکمیت یک ایدئولوژی
ایستاست که درکی از دانش نوین مدیریت جامعه، تئوری ها و تجربه ها و بطورکلی چگونگی
پیشرفت بشر ندارد. هنوز روشهای قبیله ای دو هزاره پیش جامعه غریبه دیگری را که تهی
از هرگونه نظام اقتصادی و سیاسی بوده و روز بروز زندگی می کرده بر جامعه ما تحمیل کرده
است. مردم فرصت اینکه درباره نظام اقتصادی کشور بیاندیشند ندارند، زیرا نگران
زندگی روزمره خود هستند. نخبگان جوان و پیر کشور که تحمل این قفس تنگ ضد اندیشه را
نداشته اند به خارج کوچ کرده اند و نخبگان باقی مانده در خفقان و سکوت نگه داشته
شده اند. از آنجا که درک کلان حاکمیت یک اقتصاد قبیله ایست، سرنوشت اقتصادی کشور
به دست قبیله های مافیایی درون حاکمیت اداره می شود که در آن نه مردم جایگاهی
دارند و نه سخن نخبگان بجایی می رسد. هرچند ما با معیارهای مدرن خود، این روش
اداره اقتصادی کشور را مافیایی و فاسد می خوانیم، ولی سیستم همانست که در عربستان
جاهلیت حاکم بوده که خوان یغما میان چند قبیله تقسیم می شده است. اکنون هم همین
گونه است و آنها درآمد فروش نفتشان را میان چند هزار سلطان زاده تقسیم می کنند.
بنابراین، در ایران هم "ایسم" خودمان را داریم و آن "قبیله
ایسم" است.
پرسش ٤: در اردوی مخالفان حکومت اسلامی
طیف وسیعی در داخل و در خارج کشور سوسیال دموکراسی را راه برون رفت از مشکلات و
معضلات موجود در جامعه مان می دانند. از سوسیال دموکراسی نامی برده نمی شود، اما
همان مفهوم و پدیده و نظرات و خواستهای سوسیال دموکراسی مد نظر است و آنچه به
عنوان راه حل های نظری و عملی از سوی افراد و نیروهای ترقی خواه و دموکراسی طلب
طرح می شود همان سوسیال دموکراسی است. شما چگونه می اندیشید؟ برداشت من درست است؟
کورش زعیم
: همانگونه
که توضیح دادم، سوسیال دموکراسی را تعریف های متفاوتی می کنند که البته نوینترین
آن همان اصلاحگری نظام سرمایه داریست. طرح نظام اقتصادی پیشنهادی ما برای ایران
آینده که در منشور جبهه ملی ایران آورده ایم، تقریبا همین است که در حالیکه بخش
خصوصی در چارچوب قانونهای ضد انحصار و با رعایت حقوق مصرف کننده آزادانه و در
امنیت فعالیت می کند، دولت تنها نقش ارشادی و اجرای قانونهای مصوب نمایندگان
راستین مردم را دارد:
"ما
باورداریم که رقابت دولت و بنگاههای اقتصادی دولتی و شبه دولتی در امور اقتصادی با
بخش خصوصی ناسازنده، ناکارآمد و تلف کننده منابع مالی، طبیعی و استعدادهاست. نظارت
بر اموراقتصادی جامعه، ایجاد یک سامانه مالیاتی عادلانه و منطقی، بسترسازي و
راهنمایی دولت در زمینه فعالیت های اقتصادی به سود همه مردم است، بشرط آنکه سیاست
های اقتصادی دولت موجب کُندی فعالیتهای تولیدی و خدماتی، بیهودگی و رکود نگردد. ما
برآنیم که در جهت بهره مند شدن هر چه گسترده تر توده های جامعه از یک زندگی فعال،
سازنده ومرفه، سلطه های انحصاری، زمینه های قاچاق و فساد اداری را ازمیان برداریم
و زمینه های فعالیت سالم فردی و گروهی اقتصادی و امکانات شراکت هر چه افزونتر و گسترده
تر افراد ملت را در فعالیتهای تولیدی و خدماتی در سراسر کشور فراهم آوریم. افزون
بر این، پشتیبانی راستین از مصرف کننده، رکن مهم سیاست اقتصاد ارشادی و رفاهی دولت
خواهد بود. انحصارات دولتی موجود مربوط به منابع طبیعی و نیز فعالیت هایی که بخش
خصوصی آمادگی سرمایه گذاری در آن را ندارد در اختیار دولت خواهد بود."
"ما براین
باورهستیم که برای تشویق مردم به سرمایه گذاری درابزار تولید وکارآفرینی، امنیت
اقتصادی و مالکیت فردی بایستی تضمین گردد، هزینه های جاری دولت از محل درآمدهای
جاری کشور تامین شود و همه افراد ملت به تناسب قدرت و بنیه مالی و بمیزان درآمد و
بهره مندی از امکانات و منابع کشور، تامین هزینه های اداره کشور را با پرداخت
مالیات بر عهده گيرند. ما سامانه مالیاتی کشور را وسیله ای برای تعدیل ثروت، تشویق
تولید، پشتیبانی از صنایع و فرآورده های داخلی وافزایش سرمایه گذاری درامورتولیدی
وخدماتی می دانیم."
از سوی دیگر،
دولت را موظف کرده ایم که حداقل های مورد نیاز برای یک زندگی انسانی و آسوده را
برای همه آنان که نیاز دارند فراهم کند:
"با توجه به
اهميت بهداشت ودرمان در تندرستي و رفاه مردم و توانايي توليد و پيشرفت، ما باورداريم
كه بهداشت، پيشگيري و درمان يك امر ملي است و دولت بايد كليه امكانات بهداشتي و
درماني را در سراسر كشور فراهم آورد. ميزان درآمد مردم نبايد تاثيري در برخوردار
شدن آنان از نيازمنديهاي درماني چون پزشک و درمانگاه يا كيفيت آنها داشته باشد."
"
همه شهروندان بايستي در برابر بيماري
ها و نيازهاي درماني و دارويي بيمه شوند. تعرفه هاي بيمه هاي درماني و دارويي
بايستي در حدي تعيين شود كه بار سنگيني بر بودجه خانواده نباشد و جامعه پزشگي و
بنگاههاي درماني هم بتوانند بدون احساس تحميل و فشار، با رضايتمندي به انجام وظيفه
بپردازند. يكي ديگر از عوامل عدالت اجتماعي، بيمه كردن همه شهروندان آماده به كار
در برابر بيكاري و تامين حداقل درآمد براي زندگي شرافتمندانه هنگام ركود بازار كار
است. هزينه زندگي همه شهروندان بايستي در هنگام بازنشستگي با بيمه اجتماعي تامين
گردد تا هر ايراني كه سالهاي جواني و توانايي عمر خود را به كار و سازندگي گذرانده
بتواند بدون دغدغه هزينه هاي روزمره دوران كهولت خود را در آرامش و آسايش
سپري كند."
همه اینها در
کنار فعالیت آزاد سازمانهای سیاسی، آزادی بیان و رسانه ها، و انتخابات آزاد و قوه
قضائیه مستقل و غیرمذهبی، شرایطی را بوجود می آورد که اگر مردم بخواهند پیشرفت
کنند و کشورشان را هم پیشرفت بدهند بتوانند. در مورد تامین نیازهای کودکان و
سالمندان و سربازان هم شرایطی را پیشنهاد کرده ایم که بیشتر کشورها انجام نمی
دهند. اکنون شما این سامانه تشویق تولید بر پایه فعالیت آزاد و امنیت مالکیت، عدم
دخالت دولت مگر در سرمایه گذاریهای ملی، و تامین حداقل نیاز مردم برای یک زندگی
آسوده از محل مالیات ها، در شرایط آزادیهای مدنی و حقوق بشری، را چه نام می
گذارید، یک سلیقه شخصی است.
پرسش ۵: به نظر شما چرا سوسیال دموکراسی پیش
از انقلاب بهمن حتی در میان روشنفکران سیاسی و فرهنگی و فلسفی، و نیز کوشندگان
سیاسی و فرهنگی جریان فکری و سیاسی ضعیفی در جامعه ما بود. اما می بینیم طی دو دهه
اخیر به جریان قدرتمندی – در مقایسه با سایر جریان های اوپوزیسیون حکومتی – در
جامعه ما بدل شده است. دلیل این دگرگونی و تحول چیست؟ چرا تمایل به سوسیال
دموکراسی در میان ایرانیان افزایش یافته است؟
کورش زعیم
: پیش
از انقلاب به علت اختناق سیاسی حاکم، و حضور نظام شوروی و جذابیت تئوریک نظام
حکومتی آن در میان جوانان احساساتی و ناراضی از اختناق، بحث سوسیال دموکراسی نوعی
ویرایشگری (رویزونیسم) تلقی می شد و بر پایه تبلیغات کمونیستی در ایران مردود و
منفور بود، زیرا مارکس و انگلس آنرا نفی کرده بودند. در رقابت با این اندیشه، رشد
فعالیت مذهب گرایان با تشویق شاه برای تضعیف ملی گرایان، اقتصاد اسلامی عنوان می شد،
که البته با وجود تبلیغات و کتابهای فراوان درباره آن، هنوز نفهمیده ایم که چیست؟
شاید منظورشان همین اقتصاد قبیله ای حاکم بوده باشد. پس از انقلاب، کشور بدست
گروهی جوانان چپ ایده آلیست افتاد که سرنوشت ملت ایران را آزمایشگاه اندیشه ها و
راهکارهای نسنجیده خود که در دیگر کشورها شکست خورده بودند کردند. سرانجام چیزی به
نام اقتصاد اسلامی و بانکداری اسلامی را عنوان کردند که نتیجه اش تبدیل بانکها به
مراکز نزولخواری و نابودکردن تولید شد؛ و اقتصاد کم کم به دست گروه های قدرتمند
نظامی و مذهبی افتاد و تبدیل به همان اقتصاد قبیله ای قافله زن های هزاره های
گذشته شد.
این رشد اندیشه سوسیال دموکراسی که به آن
اشاره می کنید، شاید در میان ایرانیان برونمرز روی داده باشد. در میان نخبگان
اقتصادی ایران روشهای لیبرال دموکراسی بیشتر خواهان دارد. البته من طرح اقتصادی
آینده را که در منشور گذاشته ایم، و نیز در برخی نوشته هایم آنچه را که برای آینده
ایران مطرح کرده ام، "سوسیو- لیبرالیسم" نام گذاشته ام که برخی دوستان
اقتصاددان به من خرده گرفتند که این دیگر چه جانوریست؟ من پاسخ دادم، این یعنی
آزادی فعالیت اقتصادی مردم همراه با تامین حداقلی نیازهای همه مردم بطور رایگان در
موارد آموزش، خوراک، سرپناه، و همچنین بیمه بیکاری و درمان، که شرح آن را در
جزییات داده ام. یعنی هیچ ایرانی نباید هرگز بیسواد، گرسنه، بی سرپناه یا محروم از
خدمات درمانی باشد.
پرسش ٦: موانع موجود رشد فکر و کردار
سوسیال دموکراتیک در جامعه ما کدامند؟ چگونه می توان این موانع را از سر راه
برداشت؟
کورش زعیم
: من
این پرسش را نمی فهمم. هیچگاه در هیچ کجا مانعی برای اندیشیدن نیست، ولی کردار
ارتباطی با خود شهروندان ندارد. کردار یعنی به اجرا گذاشتن شیوه ای از اداره
اقتصادی کشور که اکثریت شهروندان به آن گرایش دارند. اگر کسی بخواهد اندیشه سوسیال
دموکراسی را برای اجرا در کشور مطرح کند، جایش در مجلس شورای ملی است، که نداریم.
یا اینکه باید با نوشتن مقاله و تحلیل آن را به بحث بگذارد تا شاید گروهی به آن
گرایش پیداکنند و گرد هم آیند. ولی به باور من شما نمی توانید سوسیال دموکراسی را
به عنوان یک قانون اجرایی عرضه کنید. این یک روند اعمال تغییرات اصلاحی در یک کشور
لیبرال دموکرات است.
پرسش ۷: چگونه می توان رشد بفکر سوسیال
دموکراسی، یعنی رشد یک دموکراسی اجتماعی همراه با یک دولت رفاه ملی را تقویت و
تسریع کرد؟
کورش زعیم
: در
جمهوری اسلامی که اقتصادش بر پایه درآمد از فروش منابع طبیعی، و انحصارها و رانت
هاست، و اکثریت ثروتمندانش مسئولان دولتی هستند که بدون هیچگونه تولید یا
کارآفرینی ابرثروتمند شده اند، نخست باید این شبکه فساد را برچید تا بتوان یک نظام
علمی تجربه شده را جانشین کرد. ما مانع تنها در برابر سوسیال دموکراسی یا لیبرال
دموکراسی یا حتا سرمایه داری لجام گسیخته نداریم؛ ما در حال حاضر مانع در برابر
هرگونه نظام متکی بر اندیشه و منافع ملی و مردمی داریم. در صورت موفقیت ما در
برقرای یک نظام مردم سالار، رفاه ملی بایست یکی از هدفهای مهم آن باشد.
پرسش ۸: امروز شکل گیری یک جریان سوسیال
دموکراتیک در حد حزبی فراگیر دغدغه بسیاری از کوشندگان سیاسی و فرهنگی، و
روشنفکران سیاسی و فرهنگی و فلسفی میهنمان است. برای شکل گیری چنین جریانی و تبدیل
آن به یک حزب فراگیر و جنبش، به نظر شما چه باید کرد؟
کورش زعیم
: اتفاقن
جای یک حزب سوسیال دموکرات در ایران خالیست، چون با سامانه ای که ما برای اداره
کشور پیش بینی کرده ام مغایرت ندارد و می تواند مکمل آن هم باشد. برای شکل گیری آن
نخست باید چند نفر گرد هم آیند و حزب را به ثبت برسانند. ولی در شرایط کنونی کشور
ثبت حزب محدودیت و شرایط دست و پاگیری دارد که مگر در درون نظام کنونی باشید،
تایید نمی شوید. ولی در هر حال نخست می تواند بصورت یک سازمان مردم نهاد آغاز کند
تا روزی که امکان ثبت رسمی آن بوجود آید. تبلیغ یک نظام سوسیال دموکرات نیازی به
جنبش ندارد، زیرا نقش آن چه در یک نظام سوسیالیستی دموکراتیک و چه در سرمایه داری،
موازی و مکمل است، متضاد نیست.
پرسش ۹: چرا در خارج از کشور که شرایط
ظاهرا برای شکل گیری جریان و جنبشی سوسیال دموکراتیک مهیاتر است ما هنوز نتوانستیم
یک جریان متشکل و تاثیرگذار سوسیال دموکراتیک شکل بدهیم؟ عوامل عینی و ذهنی عدم
شکل گیری چنین جریان و جنبش به نظر شما کدامند؟ و چه راهای عملی ای برای تسریع شکل
گیری چنین جریانی پیشنهاد می کنید؟
کورش زعیم
: یک
دلیل دشواری شاید این باشد که بسیاری از مردم سوسیال دموکراسی را با سوسیالیسم
دموکراتیک اشتباه می گیرند و آن را به مارکسیسم ربط می دهند. تفاوت این دو در این
است که در سوسیالیسم دموکراتیک، نظام حاکم سوسیالیستی که ادعا می کند می خواهد
دموکراتیک باشد. دموکراتیک بودن سوسیالیسم تا کنون تحقق نیافته و شباهت زیادی به
کمونیسم یا مارکسیسم پیدا کرده است. ولی سوسیال دموکراسی نوین دگردیس شده، یک
دموکراسی لیبرال است که گرایش به اصلاح خود برای ایجاد دولت رفاهی دارد. هنوز برخی
روشنفکران حافظه "رهایی بخش" خواندن سوسیال دموکراسی در سده گذشته را که
بوی انقلابی بود می دهد از دست نداده اند. ولی سوسیال دموکراسی نوین تفاوتی با لیبرال
دموکراسی ندارد. بسیاری از سرخوردگان ایدئولوژی های چپ مارکسیستی و کمونیستی و
سوسیالیستی بجای اینکه بیایند و همان راه سوسیال دموکراسی لیبرال را پیروی کنند،
دنبال راه سومی می گردند که در آن سرمایه داری و لیبرالیسم جایی نداشه باشد، و این
سرابی بیش نیست. برخی از این روشنفکران سوسیال دموکراسی را می خواهند جانشین
سرمایه داری یا رقابت آزاد کنند تا به آزادی و دموکراسی برسند. مشاهده نامردمی و
مافیایی بودن نظام های مارکیسیستی و سوسیالیستی و کمونیستی، و وحشت از انحصارگرایی
نظام های آزاد و سرمایه داری آنان را متوسل به سوسیال دموکراسی کرده، در صورتی که
سوسیال دموکراسی بدون یک نظام سرمایه داری یا لیبرال هیچ کاربردی بجز بازگشت به
دیکتاتوری مارکسیستی ندارد.
-0-