پس از انقلاب، وقتی باردگان مامور تشکیل دولت موقت شد، وی از امیرانتظام که علاقه ای هم به کار دولتی نداشت، درخواست کرد که معاونت نخست وزیری و سخنگویی دولت را بپذیرد. امیرانتظام که به بازرگان بسیار علاقه داشت، پیشنهاد وی را پذیرفت. او همچنین نماینده ویژهٌ نخست وزیر برای مذاکره با امریکا و شوروی شد. هر دو بازرگان و امیرانتظام با شور و امید برای یک ایران آزاد و مردمسالار کارشان را آغاز کردند. آنان باور داشتند که آیت الله خمینی به همه قولهایش در مورد عدم دخالت روحانیان در سیاست، و رفتن به قم، وفا خواهد کرد. ولی ساختار شورای انقلاب حضور پررنگ روحانیان را نوید می داد، و آنان کسانی نبودند که در آستانه قدرت قرار بگیرند و سوار نشوند.
یکی از اقدامات حاکم کردن روحانیت بر سرنوشت جامعه، و مهمترین و موثرترین آنها، ایجاد مجلس خبرگان بجای مجلس موسسان بود. امیرانتظام این حرکت را در تضاد با خواسته مردم که به امید آزادی سیاسی انقلاب کرده بودند، و خلاف شیوه های دموکراتیک اداره یک کشور، تشخیص داد و موضوع را با بازرگان مطرح کرد. بازرگان که با وجود بشدت مذهبی بودن، از آنجا که با روحیه جامعه روحانی آشنا بود، انحصار و کنترل جامعه توسط روحانیت را به مصلحت کشور نمی دانست. پس قرار شد طرحی برای انحلال مجلس خبرگان فراهم کنند و بتصویب کابینه برسانند. زنده یاد احمد صدر حاج سيد جوادي در مصاحبه ای در 1386، گفت که به پيشنهاد اميرانتظام طرح حقوقی انحلال مجلس خبرگان را همان شب ایشان و فتح الله بني صدر که دادستان كل انقلاب بود و يكي دو نفر دیگر که نخواست نام ببرد، براي هيئت دولت نوشتند.
امیرانتظام طرح را به امضای مهندس بازرگان و تک تک وزیران بجز سه نفر، هاشم صباغیان، ناصر میناچی و ابراهیم یزدی، رساند. بازرگان طرح را در هیئت وزیران اعلام کرد. ولی با وجود رای قاطع طرح، پنج روحانی ناظر از سوی شورای انقلاب، آیت الله سید محمد حسینی بهشتی، حجت الاسلام سید علی خامنه ای، حجت الاسلام علی اکبر هاشمی رفسنجانی، آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و آیت الله محمد یزدی، که در جلسات کابینه می نشستند با این طرح بشدت مخالفت کردند. واکنش روحانیان حاضر در جلسه چنان بوده که بازرگان بیدرنگ امیرانتظام را به دفترش میخواند و در گوشش آهسته میگوید که همان شب با هواپیما کشور را ترک کند. امیرانتظام در خرداد 58 به عنوان سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی به استکهلم رفت. در آذر 1358، محمد نقی (کمال) خرازی معاون وزیر خارجه، صادق قطب زاده، خودسرانه امیرانتظام را برای "مشورت" به تهران احضار کرد. با وجود اینکه وزیران خارجه سوئد و آلمان به او هشدار دادند که در ایران دستگیر خواهد شد، امیرانتظام مطمئن از بیگناهی خود در 28 آذر به ایران بازگشت و بیدرنگ بازداشت شد.
امیرانتظام با اتهام "توطئه برای انحلال شورای نگهبان" و مخالفت با نظام ولایت فقیه و تماس با ماموران امریکا، بی محاکمه یک سال و نیم در انفرادی اوین زندانی شد، تا آیت الله محمدی گیلانی در دادگاه انقلاب بدون رعایت هیچ وجه از قانون دادرسی او را به حبس ابد محکوم کرد. در این رابطه تنها کسی که از او دفاع کرد مهندس بازرگان بود. امیرانتظام در طول هفده سال زندان همه گونه توهین و تحقیر و تهدید، حتا توطئه تصادم با مینی بوس، و زنجیر کردن دست و پایش به تخت بیمارستان و دستور تمیز کردن مستراحهای زندان و غیره را با ایستادگی و متانت تحمل نمود، خودباوری و شهامت ذاتی خود را حفظ کرد و تسلیم نشد، و حتا دژخیمی را که رییس زندان اوین بود به چالش کشید. بارها به او گفتند اگر درخواست عفو کند، آزادش می کنند؛ ولی امیرانتظام خودداری میکرد و میگفت که جمهوری اسلامی است که باید از وی عفو بخواهد. یک روز آیت الله محمد یزدی در ملاقات با مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی می گوید که می خواهیم امیرانتظام را آزاد کنیم، ولی او عفونامه نمی نویسد. برعکس، امیرانتظام در 1370 در ملاقات رینالدو گالیندوپل، بازرس ویژه سازمان ملل، در زندان اوین موارد فاحش نقض حقوق بشر را برای او تشریح و علیه مسئولان نظام جمهوری اسلامی اعلام جرم کرد. سرانجام در سال 1375، به علت تبلیغات حقوق بشری بین المللی در پشتیبانی از او با مرخصی درمانی او را آزاد کردند. در مدت حبس، بسیاری از خودی ها به او جفا کردند و آتش بیاور دشمنان او شدند، از روی وابستگی به نظام حاکم یا از حسادت؛ ولی او همه را، حتا قاضی دادگاهی که به ابد محکومش کرده بود را در بستر بیماری بخشید و شرمنده کرد.
در همان سال 1375، با موریس دنبی کوپیتورن، نماینده سازمان ملل، در تهران ملاقات کرد و موارد نقض حقوق بشر را شرح داد. در 1380، با لویی دو ژوانه، رییس گروه پژوهش بازداشتهای خودسرانه، در تهران ملاقات کرد و نسبت به نقض حقوق بشر در ایران اعتراض نمود. در 1375، برنده جایزه بین المللی حقوق بشر "برونو کرایسکی" از اتریش شد. در 1383، جایزه بین المللی شهامت اخلاقی "کرانسکی" را گرفت، و در 1386،
لوح سپاس حقوق بشر سازمان مدافعان حقوق بشر ایران را دریافت کرد.
در 1375 که امیرانتظام با مرخصی درمانی آزاد شد، من برای نخستین بار از نزدیک با او آشنا شدم. علاقه رسانه های بین المللی برای تماس با ایشان زیاد بود. آنها که با من آشنا و مصاحبه می کردند، خواستند ترتیب مصاحبه با ایشان را هم بدهم. از آن پس امیرانتظام هر هفته در خانه من با رسانه ها گفتگو می کرد. از لحن و مضمون سخن گفتن او می دیدم که کوچکترین ترس و ملاحظه ای در او نیست و آتش درون او کماکان شعله می کشد. مردی که خود را وقف آزادی و آینده ایران کرده بود، و تنها کسی را که به او اهمیت نمی داد خودش بود. او پیوسته می گفت باید کاری برای کشور و ملت بکنیم. با وجود اینکه به دولتهای جمهوری اسلامی اعتقاد و اعتمادی نداشت، حاضر بود اندیشه ها و طرحهای خود را به آنها ارائه کند، بلکه در میان فساد و تباهی و نادانی و خشونت ذاتی حاکم، کاری برای مردم انجام بگیرد.
در میان مصاحبه های انتقادآمیز او با رسانه های خارجی، مصاحبه او درباره خشونت ذاتی و نامحدود اسدالله لاجوردی، پس از ترورش، و جلاد خواندنش منجر به تشکیل پروندهای جدید علیه وی با شکایت ساختگی خانواده لاجوردی به اتهام «تهمت»، و شکایت دادستان به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» شد. از دید نظام، جلاد خواندن یک جلاد، اقدام علیه امنیت ملی بود! در سال ۷۹ امیرانتظام بار دیگر به زندان اوین بازگردانده شد. ولی پس از مدتی دوباره با مرخصی درمانی آزاد شد.
من آزادی مشروط امیرانتظام را یک فرصت طلایی برای مردم ستمدیده ایران تشخیص دادم و اصرار کردم که ایشان به جبهه ملی ایران بپیوندد و آن را رهبری کند. من به ایشان گفتم که می تواند نقش سازنده و تاریخی یک منجی را در ایران بازی کند و کشور را از این مرداب سیاسی نجات دهد.
من ماندلا را مثال زدم که با پشتوانه یک حزب سیاسی ریشه دار موفق شد مردم افریقای جنوبی را آزاد و برابری و دموکراسی را برقرار کند. من بر پیوستن ایشان به جبهه ملی پای فشردم، هر چند که برخی از اعضای قدیمی، بویژه نظام امنیتی، با این پیوند موافق نبودند. در همایش 1382 جبهه ملی ایران، ما ایشان را غیابی نامزد کردیم، و با وجود مخالفت دو سه نفر، ایشان با رای بسیار بالا به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی ایران، و نخستین نشست شورای مرکزی جدید، به عضویت هیئت رهبری جبهه ملی ایران انتخاب شد.
آرزوی من این بود که این مرد در یک تحول میهن پرستانه رییس جمهوری ایران شود، و ما بتوانیم خرابی های سه دهه جمهوری اسلامی که ما را بیش یک سده به عقب برده بود، با سرعت جبران کنیم و دروغ و فساد و بیسوادی و خیانت را از بدنه حاکمیت بزداییم. ولی بتدریج نشانه های رنج و محدودیت و محرومیت و فشارهای دهها سال زندان، در تندرستی امیرانتظام آشکار می شد. بیشتر وقت او در درد و درمان می گذشت و می گذرد، همیشه درد دارد و پیوسته تحلیل می رود. چنگال اهریمن چنان در اندام و روان او فرو رفته که هر ساعت هر روز او در نبرد می گذرد. نبردی که می توانست در راستای نجات ایران می بود. من در "پیشنهاد برای نجات میهن" خود در 1388، امیدوار بودم که در جمهوری اسلامی کمی میهن پرستی جرقه زند و با بخشوده شدن جنایت ها و حفظ پولهایی که از ملت دزدیده اند، کنار روند تا شخصیتی چون امیرانتظام کشور را اداره کند. ولی حاکمیت جمهوری اسلامی محمود احمدی نژاد را بر چنین شخصیتی ارجح دانست و ما در طی هشت سال هشتاد سال دیگر عقب رفتیم.
من براستی این مرد را یکی از شخصیت های نادر تاریخ معاصر ایران می دانم. خیلی به او جفا شده، خیلی به او خیانت شده، خیلی سختی طاقت فرسا کشیده است. من به یاد نمی آورم که در تاریخ معاصر ایران مردی سیاسی اینگونه سختی کشیده و مقاومت کرده باشد. افسوس که شرایط حاکم بر جامعه ما امکان بهره برداری از این گنجینه های کشورمان نداریم. مالکان کشور ما یک مشت آدم نادان و فاسد و بی وطن هستند. من فقط امیدواریم که بتوانیم روزی از این جهنم فساد و نادانی و خیانت نجات پیدا کنیم؛ و شخصیت هایی مانند امیرانتظام که زندگیشان را وقف این کشور کرده و می کنند، بتوانند فرصت خدمت به کشور و این ملت بزرگ را بدست آورند و ما را به جایگاهی که سزاوارش هستیم برسانند.
https://www.facebook.com/notes/%DA%AF%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%B4-%D8%B2%D8%B9%DB%8C%D9%85-kourosh-zaim-thoughts-and-writings/%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D9%85-%D8%B4%D8%B9%D9%84%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D9%84%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%B4-%D8%B2%D8%B9%DB%8C%D9%85/823702917697361