در سال 64، همراه با حدود چهل نفر از
اعضای سرشناس و مبارز جبهه ملی، علیرغم حکم ارتداد و ممنوعیت فعالیت، جبهه ملی را
به نام کمیته حسن نیت فعال کردیم و بیانیه هایی در راستای منافع ملی صادر کردیم. سپس
من جزو امضاء کنندگان نامه 90 نفره بودم که به دعوت آیت الله زنجانی انجام شده
بود. در سال 1379 ، سرانجام، پس از مطرح شدن عضویت من و علیرغم مخالفت مستمر جناح
کوچکی در شورای مرکزی جدید جبهه ملی، با اتفاق آراء به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی،
و سپس به عضویت هیئت اجرایی انتخاب شدم. در خرداد 88، به دلایلی که اعلام کردم، از
هیئت اجرایی کناره گیری نمودم. من اکنون عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران، و از سال
87، دبیر جلسات هیئت رهبری هستم. در همان سال، دفتر پژوهشهای جبهه ملی را تشکیل دادم و به تصویب هیئت
رهبری رساندم.
من در دهه هشتاد، دهها بار توسط وزارت
اطلاعات احضار و بازجویی شدم و سه بار (85، 88 و 89) در انفرادی زندان اوین زندانی
شدم. در سال 90 محاکمه و به سه سال زندان تعلیقی و پنج سال محرومیت از فعالیت
سیاسی محکوم شدم. در سال91 و 92 هم چند بار به وزارت اطلاعات و سه بار به بازپرسی
اوین احضار شدم؛ و اکنون با کیفرخواست وزارت اطلاعات منتظر محاکمه خود در شعبه 15
دادگاه انقلاب (قاضی صلواتی) در مردادماه هستم.
دیدگاه سوم:
چرا
مصدق هنوز در دل بسیاری از تلاشگران سیاسی جا دارد و از او با احترام یاد می شود؟
کورش زعیم:
مصدق
بنیانگذار نخستین دولتی بود که بر پایه خواست مردم روی کار آمد و همه جنبه های یک
دولت مردم سالار را رعایت کرد. فعالیت حزبی و سیاسی آزاد بود، بیان عقیده آزاد
بود، مطبوعات آزاد بودند و همه دین ها و مذهب ها و آیین ها نه تنها آزاد بودند، که
بطور برابر می توانستند بر پایه شایستگی خود به هر سمت و مقامی از کشوری و لشگری
برسند. ما در آن زمان تنها کشوری در آسیا و افریقا و اروپای خاوری بودیم که رسانه
ها می توانستند آزادانه از رییس دولت انتقاد و حتا او را مسخره کنند. در آن زمان
حتا در امریکا هم آزادی و برابری تا این حد وجود نداشت. براستی دوران کورش بزرگ
باززنده سازی شده بود.
دوم اینکه دولت مصدق تنها دولت در تاریخ
معاصر ما بود که با پژوهش و بررسی های کارشناسانه سیاستگزاری می کرد و همه سیاستهای
آن در راستای منافع کشور بود، بویژه آنها که با جامعه جهانی ارتباط پیدا می کرد. همه
تصمیم ها با مطالعات کارشناسی لازم و حزم و احتیاط و خردورزی انجام می شد. سیاستگزاری
در یک جو توهم و ناآگاهی و ارزیابی های یکسونگرانه که ویژگی کشورهای دیکتاتوری و
رژیم های ایدئولوژیک است، همانگونه که در سه دهه گذشته شاهد آن بوده ایم، فقط به
مصیبت منتهی می شود.
سوم اینکه درس مبارزه سیاسی خردمندانه و
مردم پایه را به ما آموزاند. درس این بود که حتا یک اقلیت کوچک در مجلس شورا، اگر
هوشمند و خردمند و شجاع باشند، و اگر فقط منافع کشور و سعادت ملت را در سر داشته
باشند نه منافع شخصی و گروهی، می توانند سرچشمه تحولات چشمگیر و سرنوشت ساز شوند. ما
شاهد بودیم که اقلیت جبهه ملی ایران در مجلس شورای ملی نه تنها بر اکثریت درباری مخالف
چیره آمد که در مبارزه با یک ابرقدرت جهانی پیروز شد. ولی یک اکثریت قاطع در مجلس
ششم جمهوری اسلامی با یک حکم حکومتی چون کاخی کاغذین فروریخت.
چهارم اینکه مصدق نشان داد که در هر
مبارزه
برای احقاق حقوق ملت، می توان با
خردمندی و برنامه ریزی هوشمندانه، و توجه و احترام به قدرت و توان طرف مقابل، بر
او پیروز شد. در صحنه بین المللی، مبارزه باید مبارزه در عرصه آگاهی، هوشمندی و
شعور باشد نه عربده کشی و شعار و گزافه پردازی. مصدق در تمام طول مبارزه اش که هدف
آن رهایی اقتصاد کشور از نفوذ تصمیم گیرنده بیگانگان، و رهایی روحیه ملت از
استیلای روانی ابرقدرتهای زمان بود، یک بار شعار نداد، ادعاهای احمقانه نکرد،
خشونت گرایی نکرد، رسانه ها را تعطیل نکرد، مخالفان را به بند نکشید، به مردم دروغ
نگفت، به جامعه جهانی دروغ نگفت؛ و مهمتر از همه، در یک مبارزه جهانی که میان ما و
یک ابرقدرت برای خلع ید از او و احقاق حقوق ملت ایران بود، با خردمندی و رعایت
کلیه قانونهای بین المللی در دادگاه بین المللی تحت قانونهای مورد قبول دو طرف و
با استفاده مثبت از افکار عمومی جهانی به سود ایران، دشمن را در زمین بازی خودش
شکست داد. در این راه، نه تنها دولت ایران را یا دولتمردان ایران را و یا کشور
ایران را منزوی و منفور جهانیان نکرد، و با گزافه گویی استهزای جهانیان را بر
نیانگیخت، که محبوب جهانیان هم شد. مصدق هر جا که رفت، در امریکا، در مصر، با
استقبال گرم و پر هیجان مردم همانند یک قهرمان جهانی روبرو شد، و مبارزه او، و
روشی که برای رسیدن به
پیروزی گزید، همه
کشورهای عقب افتاده و در بند را بیدار و امیدوار و فعال کرد. رهبران مترقی کشورهای
دیگر، مانند یوسیب بروز تیتو (یوگوسلاوی)، قوام نکرومه (غنا)، جمال عبدالناصر
(مصر)، جواهر لعل نهرو (هند)، احمد سوکارنو (اندونزی) و کریشنا منون (هند) با
تجلیل از مصدق سیاست او را در قالب سازمان کشورهای غیرمتعهد جاودانه کردند.
مصدق روحیه ملت ایران را که از حمله
خونریز و فرهنگ سوز عرب، و حمله وحشیانه مغول و غیره، و حکومتهای متعدد دیکتاتوری
با سرشت ناایرانی در هم شکسته بود و خودباوری را از دست داده بود، بازسازی کرد.
مردمی که مترقی ترین انقلاب جهان را برای ایجاد یک قانون اساسی در کشور انجام داده
بودند، در اوج موفقیت، و باز با دخالت روحانیت در سیاست کشور به جای جمهوری به
دامان دیکتاتوری دیگری افتادند، خود را نفرین شده می انگاشتند، و سرنوشت خود را در
دست بیگانگان می پنداشتند. مصدق این توهم را در هم شکست و ناسیونالیسم ایرانی را
به زیباترین شکل خود به نمایش گذاشت.
من
عملکرد مصدق را، در سال 85 در یک سخنرانی در دانشگاه تهران،
نمایشی از ناسیونالیزم ایرانی معنا کردم. من
گفتم ناسیونالیسم ایرانی گراییدن به ملت است، نه به یک شخص یا به یک ایدئولوژی یا
به یک ابرقدرت. از دید دکتر مصدق، بازگشت اعتماد به نفس و استقلال فکری کشور که دو
سده بود زیر نفوذ و زور بیگانگان و فساد حاکمیت از بین رفته بود، مهمتر از درآمد
آنی از نفت بود. زیرا اعتماد به نفس ملی پیش زمینه استقلال فکری و در نتیجه
استقلال سیاسی است.
مصدق در خرداد 1330 در
این باره می گوید:
"... باید به ملل آزاد جهان اعلام
کنید که آخرین سعی ملت ایران برای نجات خود و شرق میانه، همین اقدام ملی، یعنی
مبارزه با مداخلات بیگانه ... می باشد و ملت ایران برای تسلط بر اوضاع سیاسی و
اقتصادی خود ناچار است تا آخرین نفس برای اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت یعنی قطع
ایادی بیگانگان از ثروت ملی و استقلال سیاسی خود مبارزه کند
."
شما اگر تاریخ مبارزه مصدق را برای احقاق
حقوق ملت ایران بخوانید، به معنای راستین ناسیونالیسم ایرانی پی می برید. مبارزه
با قدرتمندترین و خطرناکترین دشمن که سربازان خود را در مرز و
ناوگان جنگی خود را در آبهای ایران مستقر کرده
بود، در شرایطی که دموکراسی کامل در کشور برقرار بود، و اعلامیه جهانی حقوق بشر
رعایت می شد، رسانه ها آزاد بودند و مخالفان آزاد بودند، انجام می گرفت. در دوران
بحرانی حساس که اقلیت های ما بعلت همین دموکراسی و آزادی و غرور ملی که خردمندی و
عدالت گستری دولت در آنان ایحاد کرده بود، نه تنها جذب هیچ اندیشه تجزیه طلبی نمی
شدند که خود عامل بازدارند توطئه های تجاوز به مرزهای ایران بودند. چه بسا
همسایگانی که اکنون دشمنان بالقوه ما هستند، ولی در آن زمان رویای بازپیوستن به ما
را در سر می پروراندند. در ناسیونالیسم ایرانی که من تعریف کردم، ذره ای احساس
برتری جویی، سلطه طلبی، نژادپرستی یا گسترش مرزی وجود ندارد. ناسیونالیسم ایرانی
با فرهنگ خود و خرد و دانش خود و با دوستی و همکاری و احترام به ارزشهای فرهنگی و
آیینی دیگران، خود را در دل مردم و ملت های دیگر جا می کند. علت ماندگاری مصدق این
بود که ایرانی را همانگونه که همیشه در درازنانی تاریخ بوده و هست به جهان نشان
داد.
دیدگاه سوم:
چرا
جبهه ملی نمی تواند تمام نهادهای سرنگونی طلب را به خود جذب کند؟ برنامه جبهه ملی
برای جذب دیگر نهاد ها چه بوده است؟
کورش زعیم:
جبهه ملی ایران یک سازمان سرنگونی طلب نیست. جبهه ملی ایران که یادگار مصدق بزرگ و
یک سازمان دموکراتیک است نمی تواند از روشهای غیردموکراتیک برای تغییر در سیاست و
مدیریت کشور استفاده کند. سرنگونی به آشوب و خشونت کشانده می شود، و در آشوب و
خشونت دوباره اشخاص خشونتگرا و قانون ستیز و قدرت طلب، مانند انقلاب 57، با ترساندن
مردم و ایجاد اختناق و کشتن و زندانی کردن نخبگان، زمام امور را در دست می گیرند.
راههای سیاستمدارانه بهتر و موثرتری برای ایجاد تغییرات بنیادین وجود دارد.
ما می خواهیم سازمانهای مخالف، دست از
اندیشه سرنگونی و آشوبگرایی و خشونتگری بردارند، و اگر راهبرد ما را می توانند
باور داشته باشند به ما بپیوندند. من شک ندارم که جمهوری اسلامی به پایان خود
خواهد رسید و جای خود را به یک حکومت دموکراتیک غیر ایدئولوژیک مترقی خواهد داد.
جبهه ملی ایران برای آینده ایران برنامه دارد و امیدوار است بتواند کشور را از این
ویرانی نجات داده در کوتاه مدت به فهرست کشورهای پیشرو و سعادتمند وارد کند.
دیدگاه سوم:
پس
از میلیاردها دلار هزینه، و با توجه به کوتاه آمدن های رژیم، آیا مذاکره بر
سر"حق مسلم" اتمی، به نفع ملت است؟
کورش زعیم:
من
نخستن مقاله خود را درباره راهبرد انرژی اتمی در سال 1359 منتشر کردم و در آن از
زیانهای ماندگار آن برای زندگی بشری و نیز هزینه غیراقتصادی آن سخن گفتم
[1]
. از آن سال تا کنون من بارهای
تحلیل های کارشناسانه نوشته و منتشر کرده ام
[2]
. این ماجراجویی ابلهانه بیش از
یکصد میلیارد دلار برای ما هزینه داشته، و اگر زیانهای ناشی از تحریم ها و دزدی
های وابسته به آن را بیافزاییم، زیان کشور ما با زیانهای جنگ هشت ساله قابل مقایسه
خواهد بود. کشورهای پیشرفته یکی پس از دیگری نیروگاههای اتمی خود را تعطیل می
کنند، آنوقت ما در جهت مخالف پارو می زنیم. البته "حق مسلم ما" و تحریم
ها برای یک مشت نادان وطن فروش و غارتگر بودجه کشور سودآور بوده است، ولی برای ملت
ایران یک فاجعه جبران ناپذیر.
دیدگاه سوم:
کشورهای غربی از نقض
بی حد حقوق بشر آگاهند. از حصر میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی، سالها می
گذرد. از آن روز تاکنون بسیاری دیگر اعدام شده، بسیاری مورد هتک حرمت قرار گرفته،
و روزانه شاهد ظلم از جنس اسلامی، بر زنان در خیابانها هستیم. با وجود این، کشورهای
تحریم کننده، برای طرح و برنامه ریزی های گسترده جهت ایجاد رابطه تجاری و اقتصادی
با رژیم، از یکدیگر سبقت می گیرند. این تغییر بخاطر کم کاری اپوزیسیون است، یا
درست عمل کردن رژیم و دولت حسن روحانی؟
کورش زعیم:
پرسشتان
یک کلاف سردرگم است. حصر این سه نفر ارتباطی با حقوق بشر ندارد. جناح حاکم که
انتخابات 88 را وارونه کرد و علیرغم اعلامیه وزارت کشور که موسوی را برنده اعلام
کرده بود، آقای احمدی نژاد را که فقط چهار سال فرصت ویران کردن کشور را داشته بود
برنده اعلام کرد، نگران آزاد شدن این سه نفر است. آنها می ترسند اگر این آقایان را
آزاد کنند، هوادارانشان تظاهرات خواهند کرد و باعث سقوط جناح حاکم خواهند شد. دلیل
دیگر اینکه آنان حتا در شرایط جدید آزاد نمی شوند ناتمام ماندن کار آقای روحانی
است. اگر آنها پیش از انتخابات اخیر آزاد می شدند، و آقای موسوی در انتخابات شرکت
میکرد، برنده می شد؛ و اگر برنده می شد بهیچ وجه نمی توانست آنچه را سیاست راهبردی
غرب برای دوربرگردان ایران مذاکره کرده بود مانند روحانی به انجام برساند.
آنچه بر مردم ایران می گذرد، تداوم
قدرتنمایی جناحی است که فردی مانند احمدی نژاد را پشتیبانی می کرد و سدها میلیارد
دلار از دارایی ملت ایران را از آن خود کرده است. اکنون با این اعمال قدرت ها و
تداوم ایجاد ترس، آنان در این توهم هستند که در یک فرصت مناسب و با یک حرکت تند می
توانند دوباره قدرت مطلق را بدست بگیرند. ولی این هرگز موفقیت آمیز نخواهد بود،
زیرا سیاستی که روحانی قرار است پیگیر آن باشد اجازه چنین ماجراجویی ها را نخواهد
داد، و دیگر اینکه تک تک اشخاص کلیدی جناح ماجراجو زیر ذره بین سیاست جهانی قرار
دارند.
درست است که عملکرد اوپوزیسیون بهیچوجه
درخشان نبوده است. ولی خود نیروهای اطلاعاتی و امنیتی با ترفندهای آموخته شده خود
اوپوزیسون را با تفرقه اندازی ناتوان کرده است. شاه دیر فهمید که شاخه ای را که
روی آن نشسته بود می بریده است، اینها هنوز نفهمیده اند.
دیدگاه سوم:
آینده
ایران را چگونه ارزیابی می کنید، و با توجه به شناخت شما از جامعه، صحیح ترین
راهکار برای سرنگونی چه می تواند باشد؟
کورش زعیم:
من آینده ایران را پس از گذر از یک سنگلاخ دردآور
خوب می بینم، ولی سرنگونی راه خردمندانه ای نیست. من یک ماه پیش از انتخابات 88، که
سرانجام آنرا پیش بینی کرده و در سخنرانی های خود اشاره کرده بودم، پیشنهادی برای
نجات میهن که کنار رفتن مسالمت آمیز این آقایان را خواهان بود ارائه دادم، که
نتیجه اش زندانی شدنم بود. من فهمیدم که اینها نفهمیده اند چه آینده ای در
انتظارشان است، و سرانجام کشور را به این وضعیت فاجعه بار کشاندند و زندگی خودشان
را هم به خطر انداختند. ولی تا جبهه ملی ایران هست، آن پیشنهاد هم هست. کنار رفتن
مسالمت آمیز و برخورداری از امنیت کامل بهتر از افتادن به دست مردم خشمگین در
خیابان و یا اپوزیسیون خشونتگرای متکی به بیگانه است، بویژه اینکه هیچ کشور دیگری
برایشان امن نیست.