پاسخ به مخالفان نظام جمهوري در ايران
از: کورش زعیم
سردبیر گرامی،
تارنمای سکولاریسم نو
از آنجا که برخی خوانندگان شما از نکته ای در پیشنهاد "برای نجات میهن" من ایراد گرفته اند، مایل هستم اندیشه خود را در این باره شرح بدهم. نکته مورد انتقاد، اعلام رژیم جمهوری برای ایران در این چاره اندیشی بود
استدلال هواداران پادشاهی یا پادشاهی پارلمانی در این انتقادها بر دو بحث استوار است. یکی اینکه پادشاهی کمک به یکپارچه نگه داشتن کشور می کند، و دوم اینکه در کشورهایی مانند انگلستان و سوئد که پادشاهی پارلمانی دارند، دموکراسی برقرار است.
من بر این باور هستم که مهمترین عامل یکپارچگی یک ملت، آزادی گزينش، آزادي پرورش استعدادهاي شخصي، آزادي مشاركت در اداره كشور بدون هيچگونه تبعيض بر پايه شايسته سالاري، قانونمداري و رعایت حقوق مدني همه شهروندان و سرانجام امنيت شخصي و اقتصادي و دادگستري است. وقتی همه مردم در تعیین سرنوشت خود و گزینش دولت خود بتوانند آزادانه تصمیم بگیرند، دیگر دلیلی برای نارضایتی وجود ندارد و شهروندان احساس نزدیکی بیشتری بهم می کنند. یک مثال، همان ایالات متحده امریکاست که مردمانی از کشورهای گوناگون و ناهمگون با انواع فرهنگ ها و زبانها گرد هم آمده اند که پیوند آنها بهم و همبستگی آنان، که بسیار قدرتمند هم می باشد، سامانه دموکراتیک کشور است
دوم اینکه، ما را نمی توان با پادشاهی های بازمانده در اروپا مقایسه کرد، زیرا در اروپا که همگی دیکتاتوری سلطنتی داشتند، در طول زمان زیر فشار شورش ها و جنبش های مردمی، کم کم دیکتاتورها مجبور شدند مشارکت مردم را بیشتر و بیشتر بپذیرند و وجود نهاد پارلمان را هم که در آغاز تحميلي و فرمایشی بود، تحمل کنند. بنابراین، این فشار مردم بود که رژیم های موجود را مجبور به پذیرش مشارکت مردمی کرد و مردم آن کشورها در این راه هزینه زیادی پرداخت کردند. اکنون در آن کشورها قدرت پارلمان و مردم آن چنان زیاد شده که پادشاهان به حاشیه رانده شده اند و توان اعمال دیکتاتوری را ندارند و هیچ تاثیری هم در روند اداره کشور یا همبستگی مردم ندارند. برای مثال، اگر شما پادشاهی را در انگلستان، سوئد یا دانمارک ملغی کنید، آيا مردم از هم می گسلند؟ دموکراسی نهادینه شده و پایدار اجازه چنین گسلی را نمی دهد. آنها در دویست سال به این مرحله رسیده اند و ماهم صد سال است در این مسیر هستیم.
در کشور ما هم انقلاب مشروطیت سامانه اداری کشوررا تبدیل به پادشاهی پارلمانی کرد. ولی به علت روزآمد بودن خواستهای مردم، بزودی تبدیل يك نظام جمهوری مطرح شد. حتا سردار سپه هم خواستار برقراری نظام جمهوری در کشور بود. اما، این روحانیان بودند که از پذیرش نظام جمهوری سر باز زدند و دوباره رژیم پادشاهی را بر مردم تحمیل کردند. روحانیان نگران دموکراسی و حقوق مردم نبودند، آنها می خواستند بدانند با کی طرف هستند و تصور اینکه هر چهار سال یک بار باید با شخصیت جدیدی روبرو شوند و معامله کنند، آنها را می ترساند. به اين دليل، دیکتاتوری دوباره بر کشور چیره شد
بار دیگر، از 1320 تا 1332، ما پادشاهی پارلمانی راستین را تجربه کردیم. در اين دوران اگر تقلبي مي شد يا تحميلي انجام مي گرفت از سوي پادشاه نبودف بلكه از سوي درباريان فاسد و خود فروخته زير نفوذ بيگانگان بود. این بار هم این روحانیت بود که تعامل با نمایندگان مردم را دشوار می دید و می خواست طرف خود را بشناسد و در امنیت ثبات رفتاری رژیم نسبت به صنف خود باشد. پس بار دیگر پادشاهی ماهییت خود را که حکومت فردی است آشکار کرد. شما یک پادشاه همه کاره را می توانید بخرید یا وادار به کاری بکنید، ولی یک رییس جمهور و یک پارلمان مردم برگزیده را نمی توانید. باید توجه کرد که سرشت سامانه پادشاهی حکومت فردیست و همیشه این انقلاب ها و شورشهای مردمی بوده اند که آنها را وادار به پذیرش پارلمان کرده اند و این بیم می رود، و بارها تجربه شده (برای مثال، در
فرانسه و در ایران) که در اولین فرصت یک نظام پادشاهی به ماهیت فردمحوري خود باز می گردد.
یادآور می شوم که در سال 1358، در یک همه پرسی نظام جمهوری جانشین نظام پادشاهی شد. من به هیچ وجه نمی گویم که این همه پرسی کاملا دموکراتیک بود، بویژه اینکه نام ایدئولوژیک جمهوری بر مردم تحمیل شد؛ ولی در هر حال، در یک دگرگونی دیگر، پادشاهی کنار گذاشته شد. اکنون بازگشت به آن پس از سه دهه، از دید روند جهانی نظام های حکومتی، شنا کردن خلاف جهت آب است. هنگام تلاش برای برقراری اینگونه دموکراسی سی سال پیش بود، نه اکنون. تجربه فرانسه پس از انقلاب کبیر هم همین بود و آنها تجربه کردند که بازگرداندن یک نظام پادشاهی پایدار پس از الغای آن، ناممکن است.
دشواری پادشاهی سنتی اینست که حکومت موروثی است و مردم نمی توانند حاکمی را که نمی خواهند بدون خونریزی عوض کنند، چون پادشاه حکومت را به ارث می برد و آن را از آن خود می داند؛ بنابراین، تا آخرین لحظه برای حفظ آن مقاومت می کند، در صورتیکه رییس جمهور را باید فقط برای مدتی معین تحمل کرد. حتا در مدت ریاست او هم می توان وی را استیضاح و برکنار کرد. البته شما می توانید رييس جمهورهایی مانند صدام حسین، حسنی مبارک و سرهنگ قذافی را یادآور شوید، ولی ماهییت جمهوری اين نیست که بدون سررسید باشد. همین مثال زدن این دیکتاتورها، انسان را نگران می کند که اگر شخصیت های انتخاب شده می توانند حکومت خود را بطور فراقانونی تداوم بخشند، پس پادشاهان پارلمانی هم می توانند با وجداني راحت و حق به جانب همین کار را بکنند.
از سوی دیگر، این نظام جمهوری را خودمان ابداع کرده ایم و یک روش کشورداری ایرانی است. در دوران هخامنشیان، پادشاه را یک شورای سران ایالت ها یا خاندان های بزرگ بر می گزیدند. در دوران اشکانیان، این مجلس مهستان بود که پادشاه را بر می گزید. همه قانون ها را مجلس تصویب می کرد، همچنین فرمان جنگ، فرمان صلح، میزان مالیات و فرماندهان ارتش را و غیره را. پادشاه فقط مجری قانونهای مجلس مهستان بود. این چیزی جز یک نظام جمهوری نبود. چنين سامانه اي را مي توان شاهنشاهي همگاني نام نهاد كه همان معناي جمهوري را مي دهد. من نمی گویم که آن سامانه کاملا مردمی بوده، ولی ایده ای بود که بعدها اروپا آن را تکامل داد.
در آینده ای که من برای ایران تجسم می کنم، هیچ کس نه از بیان باورهای خود، نه از تلاش برای ترویج آنها منع خواهد شد و نه فرصت مشارکت در اداره کشور از او گرفته خواهد شد. آنان که به سامانه دیگری برای اداره کشور باور دارند، می توانند دیدگاه خود را از طریق رسانه ها و سازمانهای سیاسی یا مردم نهاد تبلیغ کنند. همه شهروندانی که مایل هستند، بی توجه به گرايش مذهبي، پیشینه سیاسی یا خانوادگی آنها، می توانند برای نقش اول کشور رقابت کنند. اگر کسی در مقام پادشاهی می تواند به میهن خدمت کند، در مقام ریاست جمهوری هم می تواند، در نمایندگی مجلس هم می تواند. در هر حال، در مورد پیشنهاد "نجات میهن"، من باورهای خود را ارائه کردم و هیچکدام از آنها آیه آسمانی نیست، ولی من شخصن برای به نتیجه رسیدن باورهایم تلاش و مبارزه خواهم کرد.
کورش زعیم
12 خرداد 1388