ب
ی
میلی آمریکا به دخالت در سیاست داخلی ایران؟
کورش زعیم: در
آبان 1331، وینستون چرچیل نخست وزیر شد. دولت انگلستان از امریکا درخواست کمک در
طرح براندازی مصدق را کرد. ولی
هری ترومن که با جنبش های دموکراتیک در
کشورها موافق بود، پیشنهاد انگلستان را رد کرد و گفت او هرگز یک دولت را سرنگون
نکرده و اکنون هم نمی خواهد چنین بدعتی را بگذارد.
هنری گریدی، سفیر امریکا
در ایران (51-1950) در مصاحبه ای با وال استریت جورنال گفته بود، "
حزب
جبهه ملی مصدق نزدیکترین چیز به یک عنصر میانه رو و باثبات در مجلس است."
در جای دیگر گفته بود که، "
مصدق از پشتیبانی 98-95% مردم ایران برخوردار
است؛ مسخره است بخواهید او را از کار برکنار کنید." هری ترومن تا هنگامی
که رییس جمهور بود از تایید پروژه براندازی دولت ملی ایران با این استدلال که مصدق
از پشتیبانی اکثریت مردم ایران برخوردار است خودداری کرد. رییس وقت سازمان سیا،
والتر
اسمیت، هم در برابر اصرار ام.آی.6، به آنها گفته بوده که، "...
شما
شاید بتوانید مصدق را بیرون بیاندازید، اما هرگز نخواهد توانست آدم خود را بجای او
سر کار نگه دارید..."
پرسش:
وضعیت سیاست داخلی آمریکا در سالهای ۳۰ تا ۳۲ و تغییر دولت از دموکرات به
جمهوریخواه چقدر در مساله کودتا تأثیر گذاشت؟
کورش
زعیم:
در دی 1331،
دوایت ایزنهاور رییس جمهور شد. چند روز از انتخاب ایزنهاور
نگذشته بود که
کریستوفر وودهاوس، رییس ام.ای.6، با یک طرح براندازی با نام
رمز "چکمه" به واشنگتن رفت و با مقامهای عالی سیا و وزارت خارجه ملاقات
کرد. این بار او با زیرکی دیگر به ملی شدن نفت و منافع انگلستان اشاره نکرد، زیرا
می دانست در امریکا کسی به منافع انگلستان اهمیت نمی دهد؛ او این بار خطر کمونیسم
در ایران را بزرگنمایی کرد. این تحلیل دروغ، توجه برادران دالس (
جان فاستر
دالس، وزیر خارجه و
آلن دالس، رییس سیا) را که خیلی به گسترش نفوذ کمونیسم
در جهان حساس بودند جلب نمود. دو برادر خطر را باور کردند و تصور اینکه یک چین
دوم، آنهم با ثروت سرشار زیرزمینی که ایران دارد، بوجود بیاید آنان را به وحشت
انداخت. برادران دالس در هر فرصت درباره ایران به عنوان یکی از کشورهایی که هر
لحظه ممکن است به دست کمونیستها بیافتد می گفتند و می نوشتند.
پس
از مراسم تحلیف ایزنهاور، برادران دالس به همکاران انگلیسی خود گفتند که آماده
براندازی مصدق هستند؛ ولی طرح آنها، یعنی "عملیات چکمه" که چرچیل به آن
ایمان زیادی داشت، باید کنار گذاشته شود؛ و اینکه آنها خودشان طرحی دارند که نام
رمز آن "عملیات ت. پ. آژاکس" است. هنوز ایزنهاور با اجرای یک کودتا
موافق نبود. ولی پس از اینکه مصدق طرح مشترک امریکا و انگلستان را درباره بحران
نفت رد کرد، و در پی آن (در 21 خرداد 1332) یک پیمان بازرگانی با شوروی بست،
ایزنهاور متقاعد شد که کمونیسم در ایران در حال پیشرفت است. این پیمان بازرگانی
احتیاط بسیار بجایی توسط مصدق بود، زیرا
مالنکف اعلام آمادگی برای حل
اختلافات مرزی و مالی میان دو کشور را کرده بود، و یک نشانه حسن نیت از سوی ایران،
می توانست شوروی را از شرکت در توطئه علیه کشور باز دارد. رویداد دیگری هم که
ایزنهاور را باورمند و مصمم کرد تظاهرات گسترده حزب توده در سالروز 30 تیر بود.
جبهه ملی برای تظاهرات فراخوان داده بود، ولی برای اینکه سوء تفاهمی رخ ندهد،
ترتیبی داده بود که جبهه ملی بامداد و توده ای ها عصر تظاهرات بکنند. تظاهرات حزب
توده هرچند شمارش کمتربود، ولی سازماندهی و شکوه نظم آنها چنان بود که امریکایی ها
آن را نشانه قدرت نیروهای کمونیسم در ایران ارزیابی کردند.
سازمان
سیا رییس بخش خاورمیانه و آسیای خود، کرمیت روزولت، نوه تئودور روزولت رییس جهمور
اسبق امریکا، را که به قاطعیت در کار و مهارت در عملیات مخفی معروف بود برای اداره
عملیات آژاکس برگزید. روزولت در 28 تیر 32، پنهانی از راه عراق وارد ایران شد. با
ورود روزولت به تهران، کلیه امکانات سیا و شبکه گسترده ام.آی.6 و عوامل ایرانی
آنها شامل جاسوسها و سیاستمداران و روحانیان که به گفته تاریخ نویس "
استیون
کینزر" ماهانه دهها هزار دلار از سیا حقوق می گرفتند، همگی در اختیار او
قرار گرفت.
روز
سوم مرداد 32، اشرف پهلوی که از 30 تیر 31، توسط مصدق به خارج تبعید شده بود، پس
از ملاقات و مذاکره با ژنرال
نورمن شوارتسکف در سوییس، بطور ناشناس وارد
ایران شد و یکسره به کاخ سعدآباد رفت تا پیغام ها و برنامه عملیات را برای شاه شرح
بدهد. مطبوعات به ورود اشرف اعتراض کردند و مصدق از شاه خواست که ظرف 48 ساعت اشرف
از کشور خارج شود. مجله پاری ماچ فرانسوی، در شمار 17 مرداد خود نوشت که اشرف به
ایران رفت تا بخشی از ارتش را علیه مصدق بشوراند. مصدق او را با افتضاح بیرون کرد،
ولی اشرف در همین مدت کارهایی انجام داده که بزودی نتایج آن را خواهیم دید.
روز
چهارم مرداد، ژنرال شوارتسکف همراه با پولی که دولت امریکا برای عملیات کودتا در
ایران تخصیص داده بود، وارد ایران شد. او در طی یک هفته که در ایران بود با شاه و
زاهدی جداگانه و با هر کدام چند ساعت ملاقات کرد و استراتژی عملیات را توضیح داد،
سپس به کراچی رفت. حضور او در ایران به علت سابقه ای که در آموزش و فرماندهی
نیروهای ژاندارمری ایران داشت عادی تلقی شد. همین ژنرال شوارتسکف بود که در 21 آذر
1325، پیشاپیش نیروهای ژاندارمری برای دفع نیروهای شوروی به تبریز رفته بود. در
ملاقات با شاه، از او خواسته بود که فرمان عزل مصدق و نصب زاهدی را بنویسد. شاه در
یکی از همین ملاقات ها درگوشی به او می گوید که هنوز تصمیم به این کار را نگرفته
است، و اینکه شک دارد ارتش دستور او را اطاعت کند.
روز
8 مرداد در یک جلسه سخنرانی در خانه آیت الله کاشانی زد و خورد شدیدی میان
هواداران مصدق و کاشانی درگرفت که در آن شماری زخمی شدند و منجر به دخالت شهربانی
شد. روز بعد کاشانی بیاینه شدیدی علیه طرح رفراندوم مصدق داد:
"... شرکت
در رفراندوم خانه برانداز که با نقشه اجانب طرحریزی شده مبغوض حضرت ولی عصر عجل
الله تعالی فرجه و حرام است. البته و البته هیچ مسلمان وطن خواهی شرکت نخواهد کرد..."
روز 10 مرداد، باز زد و خورد شدیدی در جلسه سخنرانی خانه آیت الله کاشانی روی داد
که در آن یک نفر کشته و شماری زخمی شدند، از جمله رییس کلانتری 9 میدان ارگ.
در
نیمه شب 10 مرداد، کرمیت روزولت که پنهانی وارد ایران شده بود، با کمک
ارنست
پرون، جاسوس انگلستان مستقر در دربار، در یک خودرو درباری به کاخ سعدآباد و
ملاقات شاه رفت. ملاقات آنان پنهانی و در صندلی عقب همان خودرو و (به روایت استیون
کینز از قول روزولت، زیر پتو) صورت گرفت. روزولت برنامه کودتا را تشریح کرد و
اینکه برای اطمینان شاه گفت که شب بعد،
دو
پیام سری از بی بی سی و از ایزنهاور پخش خواهد شد. شاه در آغاز مردد بود، ولی
روزولت به او گفت که اگر همکاری کند، مصدق از سر راه برداشته خواهد شد و قدرت او
را خواهند افزود؛ در غیر اینصورت "نقشه دیگری" را برای این کار اجرا
خواهند کرد. ملاقات روزولت و شاه پنج شب متوالی در صندلی عقب همان خودرو، انجام
گرفت. روزولت نقشه چهار مرحله ای خود را اینگونه توصیف کرد که
نخست از طریق مسجدها و مطبوعات و تظاهرات
خیابانی اعتبار مصدق را از بین خواهند برد؛ دوم، افسران وفادار ارتش، فرمان
برکناری مصدق را به او ابلاغ خواهند کرد؛ سوم، اوباش خریداری شده خیابانها را
کنترل خواهند نمود؛ و چهارم، ژنرال زاهدی پیروزمندانه نامزدی نخست وزیری را از شاه
خواهد پذیرفت.
تبلیغات
ضد مصدق در مطبوعات وابسته در ایران و نیز در مطبوعات انگلستان آغاز شده بود. در
ایران، برخی روزنامه ها آغاز به فحاشی و شایعه پراکنی علیه مصدق کردند. در
انگلستان، تایمز لندن مصدق را "سیاستمدار نامسئول" خواند؛ اکونومیست
لندن شرکت نفت را "گوسفند قربانی" خواند و اینکه هیچ ایرانی با عقل سلیم
باور نمی کند که شرکت نفت مسئول فقر همگانی مردم است؛ و روزنامه آبزرور مصدق را
"روبسپیر افراطی" و "فرانکشتاین" توصیف کرد. یکی از مسئولان
تبلیغات سازمان سیا،
ریچارد کاتم، که بیشتر مطالب علیه مصدق را می نوشت و
به مطبوعات می داد، بعدها نوشت که حدود 80% روزنامه های تهران زیر نفوذ سیا
بودند.
پرسش: بی بی سی فارسی در زمان کودتا
در ساعت ۱۲ شب برنامهای نداشته. مقصودتان از پیام بیبیسی دقیقا چیست؟
کورش زعیم:
این بی بی سی لندن بود نه بی بی سی فارسی. گوینده وقتی نیمه
شب را اعلام و خداحافظی می کرد، همیشه می گفت: "اکنون نیمه شب لندن
است"، ولی در آن شب برای نخستین و واپسین بار گفت، "امشب دقیقا"
نیمه شب است."
It is now
“exactly” midnight.
ماجرای
کودتای 25 مرداد
همزمان
با رفراندوم، در روز 12 مرداد، روزولت جاسوس خود اسدالله رشیدیان به سراغ شاه می
فرستد که به شاه بگوید امریکا و انگلستان قصد کودتا دارند و کوتاه هم نمی آیند و
او هیچ گزینه ای ندارد. اسدالله رشیدیان یکی از دو برادر جاسوس زبده و قدیمی
انگلستان در ایران بود که اکنون در اختیار سیا گذاشته شده بودند. شاه در ملاقات
بعدی با روزولت سرانجام پذیرفت که فرمانهای عزل مصدق و نصب زاهدی را صادر کند،
بشرط اینکه اجازه داشته باشد کشور را ترک کند. روزولت با خروج او از ایران مخالفت
کرد. شاه گفت پس به شیراز برود، که روزلت آن را هم نپذیرفت، چون شیراز و اصفهان در
دست ایل قشقایی بود و آنها از مصدق طرفداری می کردند. سرانجام قرار شد به رامسر یا
کلاردشت برود. آخرین ملاقات آنان در روز 18 مرداد صورت گرفت. وقتی روز 19 مرداد،
فرستادۂ روزولت به کاخ سعدآباد رفت تا فرمانها را بگیرد، شاه و ثریا کاخ را ترک
کرده بودند. روزولت بی درنگ با سرهنگ نصیری، که بعدها رییس ساواک شد، تماس می
گیرد. نصیری که خود خلبان بود با هواپیما خود را به رامسر می رساند و دو فرمان را
که شاه با دست لرزان امضاء کرده بود دریافت می کند و به علت بدی هوا برای پرواز،
آنها را با خودرو به تهران می فرستد.
بعدها
روشن شد که شاه دو برگ سرنامه سفید را امضا کرده بوده تا کودتاچیان هر متنی را که
می خواهند بالای امضای او بنویسند.
من
تصور می کنم که روزولت در آن ملاقاتهای نیمه شبانه با شاه، وقتی خودداری یا تردید
او را می بیند، نقشه دیگر امریکا را به او گفته بوده باشد. طبق اسناد سازمان سیا
که بعدها فاش شد، امریکا تصمیم داشت که در صورت عدم همکاری شاه و یا شکست کودتا، عملیات
چریکی ضد کمونیستی گسترده ای را علیه حزب توده در ایران براه اندازد. نگران از
شکست کودتا، امریکا حضور نظامی خود را در جنوب خلیج پارس افزایش داده و یک نیروی
چریکی را در خوزستان
و نیز در تبریز برای
بی ثبات کردن دولت مصدق سامان داده بود. قرار بود اسلحه و مهمات و مقدار زیادی پول
و طلا از پایگاه «ویلوس فیلد» ارتش امریکا در لیبی از طریق بصره و ترکیه به
خوزستان و تبریز برسد. دهها هواپیما و شناورهای امریکا در جنوب ترکیه مستقر می
شدند. اگر وجود چنین طرحی را روزولت برای درهم شکستن تردید شاه به او گفته بوده باشد،
می توان تصور کرد که شاه برای جلوگیری از جنگ داخلی به همکاری تن در داده باشد.
زیرا، هرچند شاه عنصری ترسو، بدون اعتماد به نفس و خودخواه بود، ولی در میهن پرستی
او نمی توان تردید کرد. او همچنین به علت نقشی که انگلستان در نصب و عزل پدرش و به
تخت نشاندن خودش بازی کرده بود، باور داشت که سرنوشت او در دست انگلستان و
امریکاست. البته یک نکته دیگر هم باید در ذهن شاه بوده باشد، و آن اینکه چند روز
پیش از آن، مصدق در ملاقاتی با شاه هشدار داده بوده که اگر او پا فراتر از محدوده
ای که قانون برایش تعیین کرده بگذارد، علیه وی کیفرخواست به دیوانعالی کشور خواهد
فرستاد.
در
15 مرداد، ایزنهاور در مصاحبه ای می گوید که "
دولت ایران گرایش به کمونیسم
دارد و تهدید کمونیستها برای امریکا بسیار شوم است. مصدق توانسته با کمک حزب
کمونیست بر مجلس غلبه کند. این راه شوم است و در جایی و دیر یا زود این راه باید
مسدود شود. ما در این کار مصمم هستیم".
روز
17 مرداد مالنکف، که جانشین استالین شده بود، گفت که دولت شوروی برای حل اختلاف
مرزی با ایران پیشگام است و مسئله روابط میان ایران و شوروی حل خواهد.
در
روز 18 مرداد، مصدق ضربه دیگری خورد، زیرا ابوالحسن حائری زاده بطور رسمی از جبهه
ملی جدا شد و نامه ای به دبیرکل سازمان ملل نوشت که "...
دکتر مصدق در نظر
دارد یک دولت کمونیستی به مردم تحمیل کند..." در همین روز حزب توده بار
دیگر نقش شوم خود را در تاریخ سیاسی ایران بازی کرد. آنها تظاهرات بزرگی در تهران
بر پا کردند و قدرت و نظم سازمانی خود را به نمایش گذاشتند.
روز
20 مرداد، دکتر فاطمی که از وضع بحرانی کشور نگران شده بود، دوره درمانی خود را در
آلمان نیمه تمام گذاشت و به ایران بازگشت. از آنجا که نتیجه رفراندوم هم در همین
روز مشخص شده بود، مصدق در نامه ای از شاه درخواست کرد که فرمان انتخابات دوره
هیجدهم را صادر کند. ولی شاه که منتظر اجرای عملیات آژاکس بود، پاسخ نداد. روز 21
مرداد، مصدق در یک پیام رادیویی به ملت ایران، به ضرورت صدور فرمان انحلال مجلس و
انتخابات دوره هیجدهم اشاره کرد.
در
روز 22 مرداد، سرهنگ نعمت الله نصیری فرمان عزل مصدق و فرمان انتصاب فضل الله
زاهدی به نخست وزیری را محرمانه به سرلشگر زاهدی می رساند. ثریا می نویسد که در
روزهای 21 و 22 مرداد، هر دو در انتظار و اضطراب بسر می بردند. شبها خوابشان نمی
برد و هر آن منتظر یک پیغام بودند تا از ایران فرار کنند یا به تهران بازگردند.
روز
23 مرداد، ژنرال مک کلور، رییس هیئت مستشاری امریکا در ایران، از سرتیپ ریاحی،
رئیس ستاد ارتش، دعوت می کند تا برای ماهیگیری باهم دو سه روزی به لار بروند.
ریاحی این دعوت را نپذیرفت. آنها می خواستند ریاحی از مرکز خارج کنند تا ارتش
نتواند به رویارویی با کودتا بپردازد. عوامل اطلاعاتی حزب توده در ارتش، از توطئه
کودتا خبردار شدند و دکتر مصدق را آگاه کردند. چون عوامل کودتا خبر یافتند که
اسرار کودتا برای مصدق فاش شده، حمله گارد شاهنشاهی به پایتخت را یک روز عقب
انداختند.
کرمیت
روزولت برای اینکه دو فرمان شاه هر چه بیشتر پوشش رسانه ای پیدا کند، به دنبال
خبرنگاران اسوشیتدپرس و نیویورک تایمز مستقر در تهران فرستاد و ترتیب ملاقات آنان
را با زاهدی داد. وقتی این خبرنگاران به خانه امن آورده می شوند، بجای سرلشگر
زاهدی پسرش اردشیر را می بینند. اردشیر نسخه های فرمانها را که به زبان انگلیسی
ترجمه شده بود به آنها می دهد و درباره اهمیت آنها سخن می راند.
کنث لاو،
خبرنگار نیویورک تایمز، بعدها نوشت که یک دستگاه فتوکپی را، که در آن روزها به
اندازه دو یخچال، بود در آنجا دیده بود. روزولت همچنین عوامل خود را به سطح شهر
فرستاد تا سیاستمداران و روحانیان و هر کس را که می توانست جمعیت به خیابان
بفرستند رشوه بدهند. او در آن روز حساس، اوباش را به خیابانها فرستاد تا به نام
مصدق آشوبگری و از مردم صلب آسایش کنند. روز عملیات قرار بود اوباش را از خیابانها
فراخواند تا نیروهای مسلح و انتظامی به ساختمان های دولتی حمله کنند و ضربه آخر را
با دستگیری مصدق وارد کنند. مهمترین این عوامل برادران رشیدیان بودند که پیشتر
روزولت آنان را برای آخرین آموزشها به قرارگاه سیا در واشنگتن فرستاده بود. افزون
بر رشیدیان ها که در اصل جاسوسهای انگلستان بودند، روزولت چند ایرانی جاسوس را هم
خودش استخدام کرده بود که بهترینشان
علی جلیلی و
فاروق کیوانی بودند
که از سال 1329 در چارچوب گروه "بی دمن" فعالیت می کردند و ترتیب
تبلیغات، شورش ها و خرابکاری ها را می دادند. آنان را هم بدون اینکه با رشیدیان ها
ملاقات کنند برای آخرین دستورها به واشنگتن پرواز داده بود.
روز
24 مرداد، افسران وفادار به شاه و آنان که با پول سازمان سیا خریداری شده بودند،
در کاخ سعدآباد گرد آمدند و فرمان عملیات صادر می شود. سرلشگر زاهدی 100 هزار دلار
برای خودش گرفته بود و 135 هزار دلار برای خریدن وفاداری افسران گارد. هفته ای 11
هزار دلار هم از آغاز عملیات برای خریدن نمایندگان مجلس در اختیار او گذاشته می
شد. در این روز، سرلشگر زاهدی سرلشگر نادر باتمانقلیچ را به ریاست ستاد ارتش و
سرهنگ نصیری را به فرماندهی عملیات کودتا منصوب می کند. ساعت 10 شب، سرهنگ نصیری
برای افسران گارد که از روز پیش به حالت آماده باش درآمده بودند سخنرانی می کند و
می گوید، "
.. اعلیحضرت برای نجات کشور از خطر نابودی، دکتر مصدق را از
نخست وزیری عزل کرده اند. اکنون من می روم حکم را به او ابلاغ کنم..."
دکتر
مصدق که از احتمال کودتا آگاه شده بود، به ستاد ارتش و نیروهای انتظامی فرمان
آماده باش و دستگیری کودتاچیان را می دهد. در نیمروز 25 مرداد، درست در زماني که
عمليات نهايي کودتا آغاز شده بود، مصدق طي يک پيام راديويي کوتاه درخواست خود را
برای انحلال مجلس و فرمان انجام انتخابات را اعلام کرد.
روز
25 مرداد، کودتاچیان نخست به خانه دکتر فاطمی حمله و او را دستگیر می کنند، آنگاه
به سراغ رییس ستاد ارتش، سرتیپ ریاحی می روند. پس از زدو خورد و تیراندازی با تنها
نگهبان خانه و تسلیم او، به خانه ریخته و مهندس زیرک زاده، رهبر حزب ایران و مهندس
حق شناس وزیر راه
را که با ریاحی در یک
ساختمان زندگی می کردند دستگیر می کنند. سرتیپ ریاحی یک ساعت زودتر به دستور مصدق
به ستاد ارتش رفته بود. کودتاچیان زندانیان را به کاخ سعدآباد و از آنجا به ستاد
ارتش می برند و خود در نزدیکی خانه مصدق منتظر نصیری می مانند. قرار بود که گارد
شاهنشاهی مراکز مهم مانند ستاد ارتش، وزارت جنگ، ایستگاه رادیو و وزارتخانه ها را
تصرف کنند و در مخابرات تمام خطوط ارتباطی با خارج را و نیز تلفنخانه بازار را هم
اشغال کنند.
نیم
ساعت پس از نیمه شب، سرهنگ نصیری که نیروهای خود را در خیابان پاستور مستقر کرده
بود با دو کامیون سرباز، یک زره پوش، یک خودرو بی سیم و دو جیپ برای حمله به سوی
خانه مصدق حرکت می کند. وقتی به خانه 109 می رسد، نصیری به افسر نگهبان می گوید که
نامه ای از طرف اعلیحضرت برای آقای دکتر مصدق آورده و می خواهد به سرهنگ دفتری فرمانده
پاسگاه نخست وزیر تحویل بدهد. سرهنگ علی دفتری نامه را تحویل می گیرد و آن را برای
مصدق می برد. بیست دقیقه بعد سرهنگ دفتری پاسخ مصدق را می آورد و تحویل نصیری می
دهد. چند دقیقه بعد، سرهنگ عزت الله ممتاز از کلانتری یک که در حال آماده باش بوده
از راه می رسد و از سرهنگ نصیری می پرسد در این موقع شب با یک گردان سرباز و زره
پوش در آنجا چکار می کند؟ افسران همراه نصیری همه فرار می کنند. سرهنگ ممتاز نصیری
را بازداشت و به ستاد ارتش می فرستد و بقیه سربازان را خلع سلاح می کند. در ستاد
ارتش، سرتیپ ریاحی نصیری را زندانی و دستور بازداشت افسران گارد شاهنشاهی و خلع
سلاح کل گارد را صادر می کند.
ساعت
4 بامداد روز 25 مرداد، ارنست پرون، جاسوس انگلستان در دربار، با بی سیم خبر شکست
کودتا را به شاه می دهد. ثریا می نویسد که شاه سراسیمه سراغ او رفته بیدارش می کند
و می گوید،
"...ثریا، نصیری را هواخواهان مصدق توقیف کرده اند، باید هرچه
زودتر از اینجا بگریزیم... هر لحظه ممکن است دشمنان اینجا بریزند و ما را بکشند،
باید بی درنگ حرکت کنیم... خودمان را به رامسر می رسانیم و از آنجا با هواپیمایمان
به عراق پناهده می شویم ... یک ثانیه را هم نباید از دست بدهیم.."
سحرگاه،
شاه با وضعی ژولیده و بدون اینکه برای لباس پوشیدن وقت تلف کنند، از کلاردشت به
رامسر و سپس با هواپیما ایران را به قصد عراق ترک می کنند.
ساعت
6 بامداد خبر کودتا از رادیو تهران اعلام و ساعت 7 بیانیه دولت در شرح کودتا پخش
می شود. فرماندار نظامی تهران برای آگاهی از پنهانگاه سرلشگر زاهدی یکصد هزار ریال
جایزه تعیین می کند. تا ساعت 10 بامداد لشگر گارد شاهنشاهی خلع سلاح می شوند. دکتر
حسین فاطمی، وزیر خارجه، به همه سفیران ایران در سراسر جهان تلگراف می زند که چون
شاه فرار کرده، خود بخود مخلوع است و نباید مورد استقبال قرار گیرد.
با
پخش فرار شاه، مردم به خیابانها ریختند و مانند یک جشن ملی به شادی و شعار دادن
پرداختند. تندیس های محمدرضا شاه و رضا شاه پایین کشیده شد و عکسهای شاه از همه
ادارات دولتی جمع شد.
مردم از اقدام
شاه خشمگین بودند و تظاهرات علیه شاه در سراسر کشور بر پا شد.
حزب توده
که از احتمال کودتا خبرداده بود هم
تظاهرات زیادی در تهران و شهرستانها سازماندهی کرده بود. عوامل انگلستان و آمریکا
در نقش هواداران مصدق یا حزب توده، از جو حاکم بهره برداری کرده به شایعه پراکنی و
تندروی هایی مانند تهدید روحانیان و توهین به مقدسات مذهبی و درخواست برچیدن بساط
پادشاهی و رئیسجمهور شدن مصدق پرداختند. مصدق که حدس زده بود کودتاچیان می توانند
از این تظاهرات بهره برداری کنند، دستور جلوگیری از تظاهرات را به پلیس و ارتش
ابلاغ کرد.
در
این گیر و دار حزب توده هم از فرصت استفاده نموده نام برخی خیابانها را عوض کرد.
خیابان شاهرضا شد خیابان ملت و خیابان شاه شد خیابان جمهوری. پس از انقلاب سال 57
هم باز حزب توده نام این خیابانها را عوض کرد به خیابان انقلاب و خیابان جمهوری.
من این را از
نصرت الله خاذنی، رییس دفتر دکتر مصدق، همین چند سال پیش در خانه دکتر ورجاوند،
شنیدم که مصدق با این کار نه تنها نقشه کودتاگران را خنثی کرد، بلکه بطور محرمانه
به سرهنگ اشرفی، فرماندار نظامی، هم دستور داد که به تظاهرات گسترده ای که حزب
توده تدارک دیده بود تیراندازی کند تا "...
خیال نکنند حال که شاه رفته می
توانند هر غلطی بکنند". خاذنی می گفت که این نخستین و آخرین بار بود که
مصدق دستور تیراندازی می داد. خاذنی همچنین گفت که بعد از ظهر آن روز، شخصی از
مصدق می پرسد با رفتن شاه تکلیف چه می شود؟ مصدق پاسخ می دهد، "
هیچی نمی
شود. من به این قانون اساسی قسم خورده ام و روی آن هم ایستاده ام. اگر شاه از کشور
فرار کرده و معلوم نیست چه زمانی برمی گردد، اجازه نمی دهم هیچکس از این موضوع به
نفع خود سوء استفاده کند."
دكتر مصدق همچنین عقيده
داشت که طبق قانون اساسي، شاه حق عزل نخستوزير را ندارد و مجلس بايد رأي عدم
اعتماد بدهد.
پرسش: چرا
دکتر مصدق فرمان شاه را نپذیرفت؟
سوای پرسش
های زیاد درباره اینکه متن فرمانها را چه کسی نوشته بوده، و قانونی بودن یا نبودن
فرمان عزل نخست وزیر، مهم است بدانیم که چه مقامي مجوز حمله به خانه مصدق و دفتر
جبهه ملّي را صادر کرده بود. آیا زاهدی این دستور را را داده بود یا کرمیت روزولت؟
اصل چهل و
چهارم متمم قانون اساسی مشروطه می گوید: شخص پادشاه از مسئوليت مبري است و وزراي
دولت در هر گونه امور مسئول مجلسين هستند.
اصل چهل و پنجم متمم قانون اساسی می
گوید: کليه قوانين و دستخطهاي پادشاه در امور مملکتي، وقتي اجرا ميشود که به
امضاي وزير مسئول رسيده باشد و مسئول صحت مدلول آن فرمان يا دستخط، همان وزير است
اصل چهل و ششم متمم قانون اساسي ميگويد:
عزل و نصب وزرا به موجب فرمان همايون پادشاه است.
بنابراین، شاه که در قانون مشروطيت
ايران، مقامي غير مسئول است، حق ندارد در امور کشور که توام با مسئوليت است، دخالت
نمايد. این مسئله ایست که هم اکنون هم ما در ایران داریم. شاه با صدور فرمان های
عزل و نصب نخست وزیر در تخلف فاحش از قانون بوده است. خود شاه هم در حضور ثریا
اقرار کرده بوده که این کار او غیرقانونی است، ولی در یک کودتا دیگر موردی ندارد.
یک سیاستمدار خردمند و باهوش در هنگام
بحران برای راه حل به کتابهای درسی مراجعه نمی کند. یک فرمانده در میدان جنگ وقتی
در برابر شرایط استثنایی قرار می گیرد، سرش را نمی خاراند که، "ای بابا، این
شرایط که در جزوه های آموزشی ما نبود و در تمرین ها و مانورها هم چیزی در این باره
به ما نگفته بودند!" او باید قضاوت کند و تصمیم بگیرد، وگرنه ننگ و شکست در
انتظارش خواهد بود. مارشال رومل یا ژنرال پتن اگر قرار بود برای هر تصمیم به کتابهای
رزمی مرجعه کنند، که در کار خود اسط.ره نمی شدند.
اشاره به دوران فترت سفسطه است، چون
در دوران فترت مجلسی وجود ندارد، و وقتی مجلس وجود ندارد، برای اداره کشور در
شرایط استثنایی و موقت، گاهی فرمانهای اجرایی با گذر از تصمیم گیری مجلس که قانون
تصریح می کند، ضروری می شود. ولی هنگامی که مجلس وجود دارد، تخلف از قانون جرم
است. در آن زمان مجلس هفدهم وجود داشت وفترتی نبود. همان مجلس با وجود نداشتن حد
نصاب، آیت الله کاشانی را به ریاست برگزیده بود. طبق قانون اساسی مشروطه، شاه حق
برکناری نخست وزیر را نداشت، و فقط مجلس می توانست با رای عدم اعتماد او را برکنار
کند. در آن زمان رسم بود که هر بار یک نخست وزیر می خواست اقداماتی را انجام دهد
که عده ای با آن مخالفت می کردند، او بی درنگ به مجلس می رفت و درخواست رای اعتماد
می کرد.
افزون بر این، مصدق با دیدن فرمان عزل
تشخیص داد که امضاء با دست لرزان نگاشته شده. مصدق به امضاء شاه اشراف داشت و بار
اول نبود که آن را می دید. دوم اینکه مشاهده کرد که متن نامه پس از امضاء نوشته
شده، زیرا فاصله های معمول در نامه رعایت نشده است. سوم اینکه خط نوشتاری نامه
متعلق یه شاه نیست. اگر هیچکس خط شاه را نمی شناخت، مصدق بارها و بارها آن را دیده
بود و شناخت داشت. چهارم اینکه نامه در تاریخ 22 مرداد نوشته شده بود، ولی در 25
مرداد ابلاغ می شد. نامه های فرمان یا ابلاغ همیشه در همان ساعت که صادر می شد
ابلاغ می شد. نیم ساعت پس از نیمه شب وقت اداری برای ابلاغ یک نامه رسمی نیست،
واینکه آورنده نامه، سرهنگ نصیری، پیک رسمی دربار نبود. سرانجام اینکه نامه های
رسمی و اداری را با زره پوش ارتشی و یک گردان سرباز مسلح و دو جیپ نظامی و
خودروهای بیسیم توسط یک سرهنگ ارتش که شغل و وظیفه اش شرکت در جنگ است نه پادویی
اداری ابلاغ نمی کنند. پس صادرکننده فرمان و مسئول ابلاغ آن می دانستند که مرتکب
یک کار غیرقانونی می شوند و نیاز به پشتیبانی نظامی دارند.
پیامد شکست کودتای 25
مرداد
پس
از فرار شاه، به دستور نخست وزیر، دکتر حسین فاطمی به همراه سعید فاطمی (خواهرزاده
اش که در لاهه منشی دکتر مصدق بود) و شماری سرباز به کاخ شاه رفتند و همه اتاق ها
و ساختمان ها را مهر و موم کردند. دلیل این کار جلوگیری از تجاوز و غارت بود.
نیمرور
25 مرداد، هواپیمای شاه و ثریا به همراه آتابای و همسرش در فرودگاه بغداد به زمین
نشست تا از آنجا به رم بروند. شاه ژولیده و با لباس بسیار نامرتب و بی جوراب پیاده
شد. سفیر ایران در بغداد منتظر بود تا او را به دستور وزارت خارجه دستگیر کند؛ ولی
نوری سعید، نخست وزیر عراق، شاه را به عنوان یک میهمان می پذیرد و با خود می برد.
ساعت 1:30 بعد از ظهر رادیو بی بی سی لندن خبر یک کودتای نیم بند را در تهران می
دهد.
بعد
از ظهر، جبهه ملی ایران فراخوان برای تظاهرات در میدان بهارستان را داد. سعید
فاطمی در یک سخنرانی کوتاه و مهیج از جمعیت می خواهد که آرامش و نظم را رعایت
کنند، زیرا هنوز مبارزه تمام نشده است. در آنجا دکتر شایگان، مهندس زیرک زاده،
مهندس رضوی، جلالی موسوی و دکتر حسین فاطمی از جبهه ملی سخنرانی کردند. دکتر فاطمی
در سخنرانی خود پیرو مقاله تندی که در باختر امروز نوشته بود، به خاندان پهلوی
حمله کرد. همین سخنرانی موجب حکم اعدام او در دادگاه نظامی پس از 28 مرداد شد. در
این سخنرانی فاطمی خواستار لغو نظام پادشاهی و برقراری جمهوری شد. همزمان با این
تظاهرات، سرلشگر زاهدی در حالیکه در پتو پیچیده شده و در صندلی پشت خودرو پنهان
شده بود به یکی از خانه های امن سازمان سیا برده شد.
روز
26 مرداد، رادیو تهران از پخش سرود شاهنشاهی خودداری کرد و ریاحی رئیس ستاد ارتش
به همه یگان ها دستور داد که در سلام صبحگاهی بجای شعار خدا-شاه-میهن از
خدا-میهن-ملت استفاده کنند.
پرسش:چرا دکتر مصدق به رغم اعلام وفاداری به قانون
اساسی سلطنت مشروطه با سرمقالهها و سخنرانی و موضعگیری جمهوریخواهی دکتر فاطمی
هیچ برخوردی نکرد؟
کورش زعیم:
دکتر فاطمی از آغاز باور داشت که نظام ایران باید جمهوری شود
تا کشور از استبداد محفوظ بماند. این مطلب را بارها دستکم در خانه ما که اغلب می
آمد و با پدرم تخته نرد بازی می کرد عنوان می نمود. مصدق هم تا آنجا که من آگاهی
دارم بیش از یک بار به او تذکر داده بود که این موضوع را تا هنگامی که مصدق نخست
وزیر است عنوان نکند، زیرا او سوگند خورده و پشت قران نوشته که به نظام مشروطه که
خودش هم در مبارزاتش شرکت داشته وفادار خواهد بود. تنها هنگامی که فاطمی آن را در
برابر همگان مطرح کرد، در سخنرانی میدان بهارستان در روز 27 مرداد بود. هنگامی که
مصدق او را برای مهر و موم کردن کاخ شاه فرستاد، شنیده ام که فاطمی به مصدق توصیه
کرده بود که از فرصت فرار شاه استفاده کنند و نظام جمهوری را اعلام نمایند.
روز 25 مرداد، دکتر فاطمی که بامداد
همانروز سرمقاله تندی علیه نظام پادشاهی نوشته بود، در تظاهرات جبهه ملی در میدان
بهارستان خواهان برچیدن نظام پادشاهی و برقراری جمهوری شد. ولی مصدق ظاهرا او را
سرزنش کرده بوده، زیرا در روز 27 مرداد،
فاطمی در
پاسخ به همین پرسش به خبرنگاران گفت که، "...موضوع رژیم جمهوری اکنون مورد
بحث دولت و مورد تایید مقامات صلاحیت دار هم نیست...". منظورش این بود که
مصدق (که مقام صلاحیت دار بود) با تغییر نظام مخالف است.