پرسش: جبهه ملی چگونه و چرا تاسیس شد؟
پرسش: آیا شاه یک عنصر
وابسته به بیگانگان بود یا اینکه تلاش میکرد با کمک آنها قدرت خود را از افزایش
دهد؟
کورش
زعیم:
من
تصور نمی کنم که شاه دست نشانده بیگانگان بود، ولی با پس زمینه تبعید پدرش توسط
بیگانگان و اینکه همان بیگانگان قصد داشتند و قدرت آن را داشتند که کس دیگری را
بجای او پادشاه کنند، احساس می کرد و شاید باور داشت که بدون موافقت بیگانگان،
بویژه در آن زمان انگلستان، نمی تواند پایدار بماند و باید تصمیم های مهم را با
آنان مشورت کند تا علیه او اقدام نکنند. بهمین دلیل، پس از اینکه آنتونی ایدن که
به ایران آمده بود و او را به لندن دعوت کرد و در آنجا استقبال باشکوهی از او شد،
تا حدودی اطمینان پیدا کرد که اگر از خط سرخ آنها گذر نکند پایدار خواهد ماند. از
امریکا هم که در خروج نیروهای شوروی از آذربایجان موثر بود، قول کمک و چراغ سبز
گرفته بود که تبدیل به مرد قدرتمند خاورمیانه شود. او همیشه درباره سیاست خارجی با
سفیر بریتانیا در تهران مشورت می کرد، و اگر سفیر پیشنهادی می کرد، شاه پشت گوش
نمی انداخت. پس از 28 مرداد خود را بیشتر با سفیر امریکا هماهنگ می کرد.
باید
توجه کنیم که شاه، به علت رفتار پدرش با او در کودکی، از روحیه ای ضعیف و عدم
اعتماد به نفس برخوردار بود. پدرش شهامت را در او کشته بود. ما مشاهده کردیم که هر
بار بحرانی در زندگیش رخ می داد چمدانش را می بست و فرار می کرد، زیرا هر بار تصور
می کرد که این قدرتهای بیگانه هستند که علیه او اقدام می کنند و ایستادگی در برابر
آنها بیهوده است. قدرتهای بیگانه اقتدار پدرش را به خاطرش می آورده و توسری خوردن
هایش را. اگر شاه براستی وابسته به بیگانه بود، بایستی که به پشتیبانی آنها در
بحران ها اطمینان می داشت و فرار نمی کرد. این بیگانه هراسی، باعث شده بود که بجای
کوشش برای خرسند کردن مردم و محبوب شدن در میان ملت، برای حفظ خود بیشتر به خرسند
کردن بیگانگان قدرتمند گرایش داشته باشد تا وابستگی به ملت خود.
هر
بار شاه می کوشید خود را مستقل نشان دهد، یک گاف بزرگ از او سر می زد. برای مثال،
در 1336، وقتی امریکا بخاطر اعتمادی که به او داشت ایران را مرکز تکنولوژی اتمی
پیمان سنتو را با نام "اتم برای صلح" به تهران منتقل کرد، راکتور 5
مگاواتی امیرآباد را همراه با چندین کیلو اورانیوم غنی شده به ایران داد، و همه
جور همکاری برای توسعه صنعت اتمی ایران از خود نشان داد، بلندپروازی شاه گل کرد.
او از افریقای جنوبی پنهانی اورانیوم غنی شده خرید و با پاکستان یک قرارداد سری
برای همکاری های اتمی بست. او خیال می کرد امریکا نمی فهمد او چکار می کند. وقتی
غرب قراردادهای متعدد برای ساخت نیروگاه هسته ای در ایران بستند، در یک مصاحبه
گفت، "
ما در ایران زودتر از آنچه تصور می کنند سلاح اتمی خواهیم داشت".
سخنی که غرب و بسیاری کشورهای همسایه را ترساند. مثال دیگر، وقتی انگستان خلیج
پارس را ترک کرد و امریکا او را ژاندارم خلیج پارس خواند و همه جور اسلحه مدرن به
او فروخت، و حتا جزیره های سه گانه را برگرداندند، اعلام کرد که ارتش ایران پنجمین
ارتش قدرتمند جهان خواهد شد. اینقدر شهامت نداشت که در برابر "چشم آبی
ها" بایستد و بحرین را نگه دارد، ولی به همان چشم آبی ها که او را مسلح و
قدرتمند کرده بودند، در مصاحبه ها حمله می کرد. او با دیکتاتوری خشنی که اعمال می
کرد، در مصاحبه ها مدعی بود که در غرب دمکراسی وجود ندارد، در ایران دموکراسی
داریم. شاه از چیزی که سر در نمی آورد سیاست و دیپلماسی بود. تا امتیازی به دست می
آورد، مانند کودکان آن را به رخ همه می کشید تا قدرت خود را نشان دهد. ولی در سرشت
او قدرتی وجود نداشت.
از
اینکه شاه مرد میهن پرستی بود و می خواست ایران را به بلندای تاریخی خود برساند،
من شک ندارم. او بیشتر تلاش می کرد ثابت کند که بازیچه قدرتهای غربی نیست و
استقلال رای دارد، اما بلد نبود چگونه این آرزوی زندگی خود را نمایش بدهد. مردم از
او بیزار بودند و از او و دستگاه امنیتی او می ترسیدند؛ ولی او ادعا می کرد که همه
مردم او را دوست دارند، آنان که او را قبول ندارند گذرنامه هایشان را بگیرند و از
کشور بروند. او در هر مقطع اداره کشور، که فرصت آن را پیدا می کرد که محبوب و مورد
اعتماد مردم شود، کودک درون او که هنوز رشد نکرده بود، خود را نشان می داد و کارش
را خراب می کرد. او براستی الگویی از یک دیکتاتور بود: خودشیفته، ترسو، کودک،
چاپلوس پرور، و در دنیای تخیل و توهم.
کورش
زعیم:
اعمال نفوذ دولت در جریان انتخابات مجلس پانزدهم شورای ملی و مجلس سنا، موجی از
نارضایتی را در میان مردم و رسانه ها برانگیخت. روزنامه ها فهرستی از نامزدهای
واجد شرایط انتخابات سنا را که برای نخستین بار انجام می گرفت، چاپ کردند. حسین
مکی و دکتر مظفر بقایی دیدگاه دکتر مصدق را درباره فهرست 90 نفره نامزدان سنا
خواستار شدند. مصدق پاسخ داده بود که در منزل بیات پی برده که انتخابات فرمایشی
خواهد بود و نیازی نیست آنان وقت خود را درهیئت ناظر تلف کنند. بهمین دلیل، اقلیت
مجلس از نظارت بر انتخابات صرفنظر کردند. برای مثال، سید محمد صادق طباطبایی خودش
از وضع انتخابات ناراضی بود، ولی در مصاحبه هایش نوید انتخابات آزاد را می داد.
انتخابات سنا انجام شد، ولی هنگام شمارش معلوم شد که پیش از رای گیری 15280 رای در
صندوق ها وجود داشته بوده است.
مطبوعات
از جریان انتخابات انتقاد کردند و در بسیاری از شهرها تظاهرات اعتراضی برپا شد.
گفته می شد که با وجود اینکه انتخابات در دست نخست وزیر ساعد مراغه ای و وزارت
کشور بود، ولی رزم آرا، رییس ستاد ارتش، آن را مهندسی می کرد. سرمقاله های روزنامه
باختر امروز، دکتر حسین فاطمی، نوشت: "
سرنیزه را از انتخابات بردارید ....
از این انتخابات آزاد ما، دنیا خجالت می کشد...".
در
روز 18 مهر 1328، شماری از نامزدهای انتخاباتی و مدیران مطبوعات برای اعتراض به
دخالت دولت در انتخابات، در خانه دکتر مصدق، شماره 109 خیابان کاخ (فلسطین کنونی)
گرد آمدند. دکتر مصدق شکایتنامه ای با ذکر موارد نقض قانون به انجمن مرکزی
انتخابات فرستاده بود که در اثر آن رای گیری بطور موقت متوقف شد. در این نشست
جلالی نایینی (روزنامه کشور)، عباس خلیلی (روزنامه اقدام)، احمد زیرک زاده
(روزنامه جبهه)، عمیدی نوری (روزنامه داد)، حسین فاطمی (روزنامه باختر امروز)،
احمد ملکی (روزنامه ستاره)، و حسین مکی انتخاب شدند تا برنامه ای برای مبارزه با
دخالت دولت در انتخابات تدوین کنند. سپس دکتر مصدق فراخوان داد که مردم روز 22
مهر، برای اعتراض جلوی کاخ مرمر گرد آیند: "...
ما تصمیم گرفته ایم که روز
جمعه 22 مهر دو ساعت قبل از ظهر در جلوی سر در سنگی اعلیحضرت حاضر شویم. ای مردم
ما را تنها نگذارید!"
حدود
ده هزار نفر فراخوان مصدق را پاسخ دادند. در گفتگوی اعتراض آمیز مصدق با وزیر
دربار، عبدالحسین هژیر، و درخواست بست نشینی مصدق در کاخ، توافق شد که فقط 20 نفر
وارد کاخ شوند. اینها عبارت بودند از: شمس الدین امیرعلایی، مظفر بقایی، ابوالحسن
حایری زاده، ارسلان خلعتبری، عباس خلیلی، احمد زیرک زاده، کریم سنجابی، علی
شایگان، حسن صدر، ابوالحسن عمیدی نوری، آیت الله غروی، رضا کاویانی، یوسف مشار،
حسین مکی، احمد ملکی، محمدرضا جلالی نایینی، محمود نریمان، الهیار صالح و خود محمد
مصدق.
این
گروه چهار روز در دربار بست نشستند، ولی شاه با نامه ای که به خط هژیر نوشته شده
بود، نشان داد که قصدی هیچگونه تغییری را ندارد. بست نشینان روز 27 مهر کاخ ترک
کردند و بیانیه ای خطاب به ملت صادر شد:
"...
ملت ایران به رای العین می بینید
که اکثریت عمال حکومت از هیچگونه
دروغ در
هیچ جا ابا ندارند، در مصاحبه های مطبوعاتی دروغ می گویند، در رادیو دروغ می
گویند، پشت تریبون مجلس دروغ می گویند و تصور می کنند هنری کرده اند ..."
گروه
بست نشینان برای سازمان دادن به مبارزه خود، همگی روز یکم آبان 1328، در خانه دکتر
مصدق گرد آمدند و در آنجا جبهه ملی ایران را بنیانگذاری و اعلام کردند. برنامه
جبهه ملی در سه ماده خلاصه شده بود:
1.
تجدید نظر در قانون
انتخابات
2.
تجدید نظر در قانون
مطبوعات
3.
تجدید نظر در اصول
حکومت نظامی
و
کمیسیونی برای تدوین اساسنامه و آیین نامه ها برگزیده شد: مشار اعظم، علی شایگان،
کریم سنجابی، محمود نریمان، و شمس الدین امیرعلایی.
پرسش: بزرگان جبهه ملی چه کسانی بودند؟
کورش
زعیم:
بزرگان جبهه ملی در آغاز همین بیست نفر بودند که در بنیانگذاری آن شرکت داشتند:
شمس الدین امیرعلایی، مظفر بقایی، ابوالحسن حایری زاده، ارسلان خلعتبری، عباس
خلیلی، احمد زیرک زاده، کریم سنجابی، علی شایگان، حسن صدر، ابوالحسن عمیدی نوری،
آیت الله غروی، حسین فاطمی، رضا کاویانی، یوسف مشار، حسین مکی، احمد ملکی، محمدرضا
جلالی نایینی، محمود نریمان، و محمد مصدق به اضافه الهیار صالح.
جلالی
نایینی، عباس خلیلی، عمیدی نوری، احمد زیرک زاده، حسین فاطمی و احمد ملکی روزنامه
های ملی پر طرفداری را در پشتیبانی از جبهه ملی منتشر می کردند . ولی آنان که در
آغاز نفوذ و مشارکت بیشتری داشتند، فاطمی، بقایی، مکی، نریمان، امیرعلایی، سنجابی
و شایگان بودند.
البته
در مسیر ملی کردن صنعت نفت و دولت مصدق، چندین نفر از بنیانگذاران جبهه ملی ایران
به دلایل مختلف ریزش کردند که بعدا شرح خواهم داد.
پرسش: نقش مصدق چه بود؟
کورش زعیم:
مصدق
نقش تعیین کننده، انگیزاننده
و رهبری
راهبردی جبهه ملی را داشت، سنش از همه بیشتر بود و پیشینه سیاسی زیادتری از همه
دیگران داشت، مانند استاندار، دو بار وزارت و نمایندگی در مجلس شورای ملی پنجم و
ششم؛ و مهمتر از همه، به علت پیشینه سیاسی و شهامت ذاتی خود محبوبیت زیادی داشت.
همکاران او هم یا مصدق را دوست داشتند یا آینده سیاسی خود را در کنار و در
پشتیبانی از او جستجو می کردند.
بسیاری از تحلیگران
سطحی نگر، مهمترین نقش مصدق را رهبری جنبش ملی کردن نفت و کوتاه کردن دست بیگانگان
می پندارند، و برخی با نگاه کوتاه مدت اقتصادی انتقاد می کنند که چرا درصد سهم
بیشتری از شرکت نفت را برای ایران نپذیرفت. در صورتیکه مصدق برنامه های گسترده
برای دگرگون کردن روحیه اجتماعی- سیاسی و ساختار اقتصادی واستقلال سیاسی ایران
داشت. هدفهای مصدق را فقط می شد از سخنان خصوصی او، از داستانهایی برای ابراز
دیگاه هایش می گفت و از مثال های تاریخی که می زد دریافت. برای مثال، یک روز در
مجلس به نمايندگان گفت،
"يكي از شبها خواب ديدم كه شخصي نوراني به من
گفت:
دكتر مصدق، برو زنجيرهائي كه به پاي
ملت ايران بسته اند پاره كن." در دادگاه نظامی پس از کودتا گفت: "
بخدا این مردم حق دارند در اعداد مردم آزاد جهان
باشند."
من خیلی به یاد آبراهام لینکلن می افتم که او
هم آینده ای را که در ذهن خود ترسیم می کرد، بجای مطرح کردن زودرس آنها، به صورت
داستان و ضرب المثل به آنها اشاره می کرد و شمار کمی از مردم می توانستند ذهنش را
بخوانند. مصدق تلاش کرد دست انگلستان را از سیاست ایران کوتاه کند تا بتواند
اصلاحات لازم را در راستای دستیابی به یک جامعه پویای خودباور که بتواند از
امکانات و دارایی های طبیعی خود برای پیشرفت و رفاه بهره برداری کند، انجام دهد.
آنچه
مصدق در پی آن بود، رسیدن به شرایطی بود که ایران بتواند بطور مستقل برای اقتصاد
خود تصمیم گیری کند و منافع بیگانگان باعث دخالت آنان در سیاست داخلی و خارجی کشور
نشود. بزرگترین مانع این سیاست راهبردی، شرکت بزرگ نفت انگلستان و ایران بود که
بزرگترین صنعت ایران به شمار می آمد.
در
سال 1328 شمار کارکنان شرکت نفت حدود 20 هزار نفر و از مجموع کارکنان همه
صنایع
دیگر کشور بیشتر بود. سود اعلام شده
شرکت نفت در سال 1950 (1329) برابر 170 میلیون لیره، معادل 1/22 میلیارد ریال بود.
این در حالی است که کل سرمایه شرکتهای ایرانی در همین سال، 3/17 میلیارد ریال
بوده است. با وجود منافع سرشار انگلستان در این صنعت عظیم، که همه جنبه های آن را
از کشف و بهره برداری تا صادرات در دست گرفته بود، به ما حساب پس نمیداد. ما
براستی نمی دانستیم چقدر نفت استخراج می شود، چقدر صادر می شود چون هرگز اجازه
حسابرسی و دسترسی به دفترهای حسابداری را نمی دادند. انگلستان برای حفظ این موقعیت
مافیایی خود، نفوذش را در همه شئون تصیم گیری کلان کشور رخنه داده بود.
پیشینه
سیاسی و اخلاقی مصدق، نشانگر پاکی و شهامت کم نظیر او در پیشبرد سیاست خدمت به به
کشور بود. او باا ماده واحده واگذاری پادشاهی به سردار سپه در 1304، مخالفت کرد، و
چون مدرس و روحانیان که با جمهوریت مخالف بودند رای به پادشاهی دادند، او از
همکاری در حکومت رضاشاه خودداری نمود. در مجلس شورای ملی پنجم و ششم نماینده مردم
شد، ولی وقتی دید پادشاه در همه شئون کشور دخالت می کند و مجلس بی اثر است از
سیاست کناره گیری کرد. کناره گیری او پانزده سال به درازا کشید.
او
پس از بازگشت به دنیای سیاست، آن چنان در میان مردم محبوب بود که نماینده اول مجلس
چهاردهم از تهران شد. از همان آغاز این محبوبیت و شناخت از دیدگاههای ملی او، شرکت
نفت و به همراه آن دربار و سیاستمداران نوکرمنش را به هراس انداخت. مسئله مهمی که
در مجلس 14 مطرح شده بود، دادن امتیاز نفت به امریکا بود که اکثریت مجلس، بجز
نمایندگان حزب توده، با آن موافق بودند. نمایندگان حزب توده در مجلس شرط را اعطای
امتیاز نفت شمال به شوروی گذاشته بود و نماینده آنها
کافتارادزه هم با این
امید برای مذاکره به تهران آمده بود. از سوی دیگر، شوروی از بیرون بردن ارتش خود
از آذربایجان خودداری می کرد تا بتواند یک دولت دست نشانده را در آنجا تثبیت کند.
انگلستان
هم که نفت جنوب را قبضه کرده بود، و اکنون امریکا هم سهمی برای خود می خواست. مصدق
دید که با پایان جنگ، همه قدرت ها بر کشور فرود آمده اند و اگر این روند ادامه
یابد، ایران چیزی بجز یک مستعمره کامل نخواهد شد. از یک سو، اکثریت سهام شرکت نفت
توسط دارسی بطور غیرقانونی و بی اجازه ایران به نیروی دریایی بریتانیا فروخته شده
بود؛ بنابراین، اکنون ایران با یک دولت طرف بود نه یک شرکت خصوصی؛ از سوی دیگر،
دولت شوروی روی نفت شمال پافشاری و تهدید می کرد.
دو
حرکت هوشمندانه و زیرکانه مصدق، وضعیت را نجات داد. یکی اینکه سیاست کشور را موازنه
منفی اعلام کرد که ما با همه کشورها روابط خوب بر پایه منافع کشورمان خواهیم داشت،
ولی به هیچ کشوری امتیاز نخواهیم داد. دوم اینکه، او
طرحی را به تصویب رساند که هیچ دولتی حق ندارد
درباره دادن امتیاز به هیچ کشوری مذاکره کند یا پیمانی را امضاء نماید، و فقط می
تواند درباره فروش نفت مذاکره کند. این لایحه را نمایندگان حزب توده به درخواست
نفت توسط امریکا نسبت دادند و مخالفت نکردند و لایحه با اتفاق رای تصویب شد. پس از
این پیروزی، سومین حرکت بسیار هوشمندانه مصدق این بود که طرحی را گذراند که تا
هنگامی که نیروهای بیگانه در کشور حضور دارند، دولت حق هیچگونه مذاکره ای را با
کشورهای اشغال کننده ندارد، و این شامل شوروی می شد. این لایحه را هم نمایندگان
هوادار انگلستان پشتیبانی کردند و تصویب شد. حزب توده رودست خورده بود و روزنامه
هایشان که تا آن هنگام مصدق را "
پیر خرفت مرتجع" می خواندند، وی
را به لقب "
سگ زنجیری استعمار" ارتقاء دادند. روزی نبود که
روزنامه های حزب توده و درباری رکیک ترین کاریکاتورها و ناسزاها را بار مصدق
نکنند، و چون مصدق دستور داده بود شهربانی مخالفان او را آزاد بگذارد، تهمتها و
فحاشی ها روز به روز زشتتر می شد. تنها
انگیزه مصدق
خدمت به کشور بود و با شهامت و اعتماد به نفس کامل، بی اعتنا به این فشارهای روانی
بداندیشان و دشمنان، راه خود را می پیمود.
وقتی
جای پای مصدق را دنبال می کنیم، می بینیم که حرکتهای هوشمندانه و به هنگامی را که
با زبردستی بی نظیر سیاسی انجام داده، همگی
در راستای تبدیل ایران به یک کشور قدرتمند اقتصادی و سیاسی بوده است.
انگاره ملی کردن صنعت نفت چیز تازه ای نبود. آخرین بار غلامحسین رحیمیان، حسین مکی
و حسین فاطمی آن را در طرح "
الغای قرارداد نفت جنوب" پیشنهاد
کردند که مصدق به دلیل آنکه هنوز پیش زمینه های این حرکت آماده نشده، آن را امضاء
نکرده بود. تقی زاده هم در نطقی در مجلس عنوان کرده بود که قرارداد 1933 را زیر
فشار و عدم اختیار امضاء کرده بوده است.
لایحه
ملی کردن صنعت نفت که سرانجام توسط اقلیت جبهه ملی در مجلس مطرح شد، نه تنها در
راستای آزادسازی اقتصاد و در پی آن استقلال سیاسی ایران از چنگال بیگانگان
سلطه گر و فریبکار بود، بلکه می خواست غرور ملی
را، که در طی 150 سال گذشته پیوسته به علت نادانی و حقارت حکومتهای ایران و تسلط
سرطانی بیگانگان، روحیه و اعتماد به نفس خود را از دست داده بود، به ملت بازگرداند
تا توانا بودن خود را باور کند و بار کشور را خود به دوش گیرد.
گذشته
از درصد پایین سهم ایران در شرکت نفت، ماهیچ کنترلی روی میزان استخراج و خروج نفت
از کشور نداشتیم، زیرا اجازه دخالت یا بازرسی و حتا حسابرسی را به ما نمی دادند.
نفت مورد نیاز نیروی دریایی آنها رایگان برده می شد، هزینه کارکنان انگلیسی شرکت
نفت را که در خانه های شهرک زیبای آبادان در آسایش با همه امکانات زندگی می کردند
از سهم درآمد ایران کم می کردند؛ ولی کارگران ایرانی شرکت نفت، در حاشیه همان
آبادان زیبا، در فلاکت و فقر مفرط در حلبی آباد و گل و لای می زیستند، پیاده به سر
کار می رفتند و در گرمای تابستان در بشکه های آب می زیستند. مصدق می دانست که
انگلیسی ها در همان مشارکت ناعادلانه خود هم نادرست و فریبکار بودند. بنابراین،
ملی کردن نفت، آنگونه که تحلیگران سطحی نگر درباره اش قلمفرسایی می کنند، فقط یک
حرکت اقتصادی نبود، یک جنبش بزرگ ملی را که از جنبش مشروطیت تا آن زمان رخ نداده
بود در بر داشت.
آز
سوی دیگر، شرکت نفت انگلستان در ایران، بر پایه امتیازنامه های 1901 و 1933،
بر 250 هزار کیلومتر مربع خاک ایران در
استانهای خوزستان، فارس، کرمانشاه و کرمان دست انداخته و فرمانروایی می کرد و با
دولت ایران دستور می داد در آنجا چه باید بکنند.
با
یک نگاه موشکافانه می بینیم که مصدق در حال ساختن زیر بنای یک جامعه باسواد،
خودایستا و با اعتماد به نفس و چیره بر امکانات طبیعی و انسانی خود بود. طرح اصلاح
قانون انتخابات برای دمکراتیک کردن آن، طرح اصلاح قانون مطبوعات برای تضمین
آزادیهای بنیادین مطبوعات به عنوان قوه چهارم حکومت، طرح اصلاح قانون اصول حکومت
نظامی برای جلوگیری از سوء استفاده برای سرکوب مردم، طرح کاهش حقوق مالکانه برای
افزایش درآمد کشاورزان از کار خود، مخالفت با دادن امتیاز منابع طبیعی به بیگانگان
برای حفظ آن در راستای تشویق و افزایش تولید و درآمد ملی، ترغیب به افزایش تولید
کشاورزی و صادرات آنها؛ همه و همه جزوی از برنامه او برای ایجاد یک تحول بزرگ
اجتماعی اقتصادی و سیاسی در کشور بود.
فراموش
نکنیم که مصدق بر دانش حقوق مدنی، حقوق اسلامی و حقوق بین المللی چیره بود. کتابی
که او درباره "
حقوق پارلمانی در ایران و اروپا" نوشته بود، نشان
می دهد که وی چقدر به بهبود و روزآمد شدن سامانه پارلمانی کشور اهمیت می داد.
در
دوران نخست وزیری مصدق روزی نبود که در جراید به او تهمت نزنند یا مخالفان برایش
کارشکنی نکنند یا در مسیر سیاستهای او برایش توطئه یا بحرانسازی نکنند. اگر مصدق
فقط دو سه سال دیگر بر سر کار می ماند، و دولت انگلستان و مخالفان داخلی او دست از
توطئه و شیطنت و سنگ اندازی بر می داشتند، اینگونه که من ارزیابی می کنم، بسیاری
از نهادهای دموکراتیک مانند مجلس شورای ملی و شوراهای شهر و روستا، مطبوعات،
نهادهای اقتصادی مانند صنعت و کشاورزی، و نهادهای کنترل کننده مانند یک بانک مرکزی
مسقل و شوراهای پول و اعتبار و سازمان برنامه و غیره، نهادینه شده و ریشه دوانده
بودند، کشور روی ریل پیشرفت افتاده و دیگر متکی به منابع زیر زمینی بجز برای تغذیه
صنایع داخلی خود نمی بود.
پرسش: میزان نفوذ جبهه ملی بر ساختار سیاسی
وقت؟
کورش
زعیم:
نفوذ جبهه ملی ایران در میان مردم، در رسانه های آن زمان و در رویدادهای سیاسی
کشور بسیار زیاد بود. دلیل آن نه تنها نفوذ و محبوبیت خود مصدق، بلکه فرهیختگی،
خوشنامی و احترام اجتماعی اعضای آن بود. مطبوعات وابسته به جبهه ملی هم همه خوشنام
و پر طرفدار بودند و حزبها و گروههای سیاسی و صنفی وابسته به جبهه ملی نیز از قدرت
اجتماعی زیادی برخوردار بودند.
می
توان گفت که در فضای سیاسی ایران آن روزها، سه گروه نقش عمده داشتند. جبهه ملی
ایران که وجهه بسیار خوبی در میان مردم داشت، دربار و سیاستمداران محافظه کاری که
اغلب وابسته به دربار بودند، و گروه سوم یک شبکه ناپیدای عامل سیاست بیگانگان در
ایران که نفوذ پنهان قدرتمندی داشتند. البته حزب توده هم نفوذ و هواداران زیادی
داشت و با وجود اینکه بسیاری از اعضای آن جوانان میهن پرست و فرهیخته بودند، به
علت خیانت پیشگی سران آن، باید عملکرد حزب توده را جزوی از آن شبکه ناپیدا بشمار
آورد. حزب توده هرچند بطور عمده
یاعلنی در
ساختار حکومت نبود، ولی تابع دستور از حزب کمونیست شوروی از طریق حزب کمونیست باکو
بود. در میان همه اینها جبهه ملی ایران بیشترین محبوبیت را داشت، زیرا مردم جبهه
ملی را از آن خود می دانستند.
پرسش: میزان علاقه مردم به جبهه ملی؟
کورش
زعیم:
جبهه ملی ایران از زمان جنبش انتخاباتی مصدق و بنیانگذاری آن، به علت شخصیت های
فرهیخته و خوشنامی که اعضای آن بودند، خیلی زود محبوب مردم شد. آنچه جبهه ملی را
با اعتبار کرد، افزون بر شخصیت خود مصدق، وابستگی حزب ایران که اعضایش از افراد
دانشگاهی، نخبه و فرهیخته کشور بودند، و سپس همکاری آیت الله کاشانی که بازاریان
سنتی و طبقه مذهبی کشور را نیز به جبهه ملی گرایش داده بود. مردم که شاه را در پنج
سال اول دوست داشتند، اکنون او را وابسته به انگلستان می شناختند و مصدق را
بازمانده انقلاب مشروطیت و ضد استبداد می دانستند. جبهه ملی را هم تداوم انقلاب
مشروطیت و تامین کننده آزادی های بنیادین و دموکراسی تلقی می کردند. دربار را با
زمین داران بزرگ و سیاستمداران مشکوک
شناسایی می کردند، در صورتیکه جبهه
ملی ایران با شخصیت های دانشمند، درستکار، مستقل و میهن پرست شناسایی می شد. بهمین
دلیل، برخی حزب های مخالف سیاست جبهه ملی، مانند حزب توده، فدائیان اسلام و برخی
گروههای سیاسی حاشیه ای می کوشیدند خود را به جبهه ملی نزدیک کنند یا به آن
بپیوندند.
سازمانهای
وابسته به جبهه ملی ایران عبارت بودند از حزب ایران که خودش از چند حزب ملی و
شماری آزادیخواهان تشکیل شده بود؛ سازمان نظارت بر آزادی انتخابات که برهبری مظفر
بقایی بوجود آمده بود و روزنامه شاهد ارگان آن بود که در سال 29 خلیلی ملکی و
گروهی از اعضای میهن پرست و سرخورده حزب توده هم به ان پیوستند و در سال 30 نام آن
به حزب زحمتکشان تغییر یافت؛ حزب ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیست که سپس به حزب
ملت ایران برهبری داریوش فروهر از آن منشعب شد؛ نهضت خداپرستان سوسیالیست که باز
با انشعاب محمد نخشب به حزب مردم ایران تبدیل شد؛ مجمع مسلمانان مجاهد برهبری
شمس قنات آبادی؛ انجمن (اتحادیه) بازرگانان و
کسبه تهران، و شمار دیگری از گروههای سازمان نیافته و البته استادان و دانشجویان
دانشگاه تهران که همیشه و همه در تظاهرات جبهه ملی ایران شرکت داشتند.
پرسش: اهمیت جبهه ملی در مبارزه برای ملی کردن
نفت چه بود؟
کورش
زعیم:
وقتی موجودیت جبهه ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق اعلام شد، به علت سرشناس
بودن و مبارز بودن اعضای بنیانگذار آن، نامش سر زبانها افتاد. بجز باختر امروز که
به عنوان ارگان جبهه ملی تعیین شده بود، چندین روزنامه خوشنام و پر شمارگان این
خبر را با آب و تاب منتشر کردند. شمار بسیار زیادی از دانشگاهیان، بازاریان،
دانشجویان، کارگران و دهقانان خواهان عضویت
در جبهه شدند. استقبال مردم، بنیانگذاران را بر آن داشت که برای این سازمان
نوپا اساسنامه و آیین نامه و شرایط عضویت تدوین کنند. جبهه ملی در آغاز بنا بود،
جبهه ای از گروههای سیاسی و سازمانهای اجتماعی باشد، ولی بزودی ضرورت جذب شخصیت
های مهم مستقل و شناخته شده ایجاب کرد که عضویت به "شخصیت ها" هم گسترش
پیدا کند.
مصدق
کوشش داشت که همه حزب ها و گروههای سیاسی و شخصیت های ملی فعال و مخالف حکومت وقت
را زیر یک چتر همبسته کند. در آن زمان سازمانهای زیادی بودند که با دولت وقت مخالف
بودند و رهبران آنها با مصدق یاری می کردند. مصدق به همه آنها برای نیرو بخشیدن به
مبارزه خود نیاز داشت و نمی توانست از آنان بخواهد که از سازمانهای خود جدا شده به
جبهه ملی بپیوندند. از این رو بود که اندیشه یک "جبهه ملی" که پیشنهاد
دکتر فاطمی بود، با همبستگی همه گروهها گرد یک آرمان مشترک معقول و عملی بود. مصدق
عجله داشت هر چه زودتر یک همبستگی نیرومند بوجود آید تا پشتیبان مبارزه او برای
ملی کردن نفت باشد. دکتر مصدق وقت نداشت تا با تشکیل یک حزب، منتظر شود تا این حزب
از قدرت کافی برای مبارزه سریع السیری که در جریان بود برخوردار گردد.