براي شناخت حكومت بشار
اسد و دليل سرسختي آنها نسبت به خواست مردم و دموكراتيزه شدن كشور، بايد يادآوري
كنم كه پدرش حافظ اسد، پس از رسيدن به قدرت از طريق حزب بعث سوريه، بزودي دريافت
كه مردم چرنديات بعثي را خريدار نيستند و حزب بعث نمي تواند آن قدرتي را كه او در
پي آن بود برايش فراهم يا تداوم دهد. به اين دليل، حافظ اسد براي فراهم آوري يك
پايگاه قدرت به فرقه علويان سوريه، كه جمعيت بزرگتري را نسبت به حزب بعث تشكيل مي
داند، چرخيد و آنان را در همه جايگاههاي قدرت جاي داد. اين چرخش اسد علويان سوريه
را خوش آمد، زيرا به آنان بخت اين را مي داد كه از زير يوغ تبعيض و آپارتايد 700
ساله اكثريت سني مذهب سوريه كه علويان را كمتر از انسان مي شناختند و با آنان برده
گونه رفتار مي كردند رها گردند. پس، علويان حافظ اسد را در تثبيت قدرت ياري دادند.
علويان در پي يك حكومت سكولار و دموكرات بودند كه حافظ اسد به آنها قول داده بود،
ولي طولي نكشيد كه متوجه شدند حافظ اسد يك باند مافيايي را بدور خود گرد آورده و
هدفش فقط قدرت مطلقه و ثروت اندوزي از منابع كشور است. علويان از او روي گرداندند.
حافظ اسد در واكنش، به آنها هشدار داد كه بدون پشتيباني آنان، نخواهد توانست از
آنها در برابر بازگشت جامعه سني به قدرت پشتيباني كند.
در سال 1980 اخوان
المسلمين سوريه آغاز به شكار علويان و كشتار آنان كردند. ولي وقتي دست به ترور
نافرجام حافظ اسد زدند؛ روز بعد از ترور، رفعت اسد، برادر ديوانه او، معروف به
"سپيد" چون هميشه كت و شلوار سپيد مي پوشيد، در تلافي سوء قصد به
برادرش، در زندان تادمور (پالميرا)، بيش ار هزار زنداني سياسي سني را قتل عام كرد.
حافظ براي خواباندن اعتراضات، او را از كشور بيرون كرد، ولي دشمني جامعه سني در
كشور ژرف و برگشت ناپذير شده بود.
حافظ براي جانشيني خود
پسر بزرگش باسل را تعيين كرده بود. بشار اسد برادر كوچكتر كه در دانشگاه دمشق
پزشگي خوانده بود، پس از چهار سال كار در ارتش براي يك دوره چشم پزشگي به لندن
رفت. وقتي باسل در يك حادثه رانندگي در 1994 كشته شد، بشار را براي جانشيني
فراخواندند. نخستين مسئوليت بشار فرماندهي حمله و اشغال لبنان در سال 1998 بود. پس
از مرگ پدرش در سال 2000، بدون هيچ چالشي رهبر حزب بعث، فرمانده كل قوا و رييس
جمهور شد. اوايل به علت دانش آموختگي و ظاهر آرامش، مردم او را "اميد"
خود خواندند. همه دنيا انتظار داشت كه بشار دست به اصلاحاتي گسترده براي نزديك شدن
به نوعي دموكراسي و رعايت حقوق بشر بزند. در لبنان ارتش سوريه كنترل برنامه نفت
براي خوراك عراق را در دست گرفت و بشار اسد همراه با فرماندهان خودش و همكارات
لبناني خود 25% كميسيون معاملات را ميان خود تقسيم مي كردند. فساد در لبنان با
ورود بشار اسد اوج گرفت و بس گسترده شد. از دوره دوم رياست جمهوري او در سال 2007،
روشن شد كه او پا جاي پاي پدرش مي گذارد.
از همان سال 2000، جنبش
هايي براي اصلاحات در سوريه، به اميد اينكه بشار اسد پاسخگو خواهد بود، آغاز شد كه
به "بهار دمشق" معروف شد. زير فشار افكار عمومي، بشار صدها زنداني سياسي
را آزاد و يك زندان بدنام را تعطيل كرد. ولي از سال بعد با ترغيب برادر خشونت گرايش
ماهر اسد، دستگيري و زنداني كردن فعالان سياسي و حقوق بشري و بطور كلي نقض فاحش
حقوق بشر و ديكتاتوري خشني كه پدرش اعمال
مي كرد دوباره برقرار گشت. برآورد مي شود كه بشار اسد تا كنون بيش ار يك و نيم
ميليارد دلار ثروت انباشته كه بيشتر آن در روسيه، هنگ كنگ و برخي كشورهاي پناهگاه دزدان
و مافياهاي كشورها نگهداري مي شود. از سال 2007 خفقان رسانه اي كامل برقرار و كنترل
و بستن همه دالانهاي ارتباطي اينترنتي آغاز شد و كساني را كه در اينترنت اظهار نظر
مخالف مي كردند دستگير، زنداني و شكنجه مي شدند.
پرسش 2: به نظر شما اگر اسد در همان ابتدا به
خواسته های مردم که خواهان رفرم و گشوده تر شدن فضای سیاسی در کشور بودند تن می
داد و از سیاست مشت آهنین استفاده نمی کرد و سرانجام سایر زمامداران در کشورهای
عربی را مد نظر قرار می داد، تا چه میزان از ورود تندرو ها و افراطیون به منازعه
جلوگیری میشد؟ بطور کلی حکومتهای استبدادی در چه زمانی تن به خواسته های مردمشان
می دهند؟
كورش زعيم:
بشار اسد نمي توانست بجز اين عمل كند. سه عامل
مهم بشار اسد را از كوتاه آمدن باز مي داشت. يكي باند مافيايي بود كه پيرامون او
را گرفته بودند كه نه تنها به رانتخواري، غارت خزانه كشور و رشوه گيري پرداخته و
مرتكب خشونتهاي زيادي از جمله زندان و شكنجه و قتل مخالفان سياسي و فعالان سني و
كرد، كه بشار را منفور ملت سوريه كرده بود، مي پرداختند، سياستهاي او را هم هدايت
مي كردند. پدرش حافظ از سال 1970، فرماندهان ارتش را وارد دولت كرده و دست آنها را
در دخالت در همه زمينه هاي اقتصادي، و در نتيجه فساد مالي و خشونتگرايي بازگذاشته
بود. پليس مخفي بسيار بيرحم سوريه و نيز فرماندهان ارشد ارتش اغلب از علويان
برگزيده شده اند و زندگي آنان به وجود و حضور اسد وابسته است. برادرش ماهر اسد،
فرمانده لشگر 4 زرهي و گارد رياست جمهوري، در پولشويي و رشوه گيري ثروت بزرگي بهم
زده است. ماهر كه روان پريش و بسيار قصي القلب است، قدرتمندترين شخص در سوريه پس
از بشار بشمار مي آيد. گفته مي شود كه او در جريان جنگ داخلي كنوني در يك انفجار
سخت زخمي و به روسيه منتقل شده است. مجيد اسد برادر ديگر بشار كه يك بيمار رواني
بود هم سه سال پيش فوت كرد. پسرعموهاي بشار اسد، منظر، ارين و نومير، فرماندهان گروههاي
مافيايي بسيار قصي القب "اشباح" در لاتاكيه و كناره مديترانه هستند كه
از قديم به قاچاق سيگار و اسلحه و مواد، و زورگيري و باجگيري، اشتغال داشته و از
نظام اسد بشدت حمايت مي كنند. قتل عام كور مردم براي شبيهه (يا اشباح) از كشتن پشه
ها راحتتر است. اين گروه بسياري از جنايت هاي دو سال اخير، از جمله سربريدن ها و
قتل عام خانواده ها را اجرا كرده اند. عموي بشار، رفعت اسد، فرمانده نيروهاي
امنيتي كه در زمان حافظ اسد براي خواباندن اعتراضات مردم شهر "حمات" با
شليك راكت به شهر، حمام خون براه انداخت و، به گفته خودش، 38 هزار نفر از مردم شهر
را كشتار كرد. او اكنون در لندن زندگي مي كند. بطور كلي بشار اسد كه خود آدم
قدرتمندي نيست و زير نفوذ برادرش ماهر و عمويش رفعت است، و بدون نظر ارتش و پليس
مخفي هم كه توسط خانواده او اداره مي شوند، قادر به تصميم گيري نيست. بسياري از اعضاي
خانواده او دشواري هاي رواني داشته اند، ارتش و پليس مخفي و باندهاي مافيايي را همه
خويشاوندان او اداره مي كنند.
دوم اينكه، سرنوشت اقليت علوي سوريه به پايداري
يا سقوط اسد بستگي دارد. مردم سوريه خشونتها، فساد و جنايات خانواده اسد را به
حكومت شيعيان علوي نسبت مي دهند و با روي كار آمدن يك حكومت سني، ترس آن مي رود كه
انتقامگيري از جمعيت علوي را نتوان جلوگيري كرد. من در كودكي، پيس از روي كار آمدن
علويان در سوريه، مي شنيدم كه بسياري از زايران ايراني در سوريه به جرم شيعه بود
كشته مي شدند.
سوم، و مهمتر از همه، طرح كوچك سازي غرب در
خاورميانه است. كشورهاي صنعتي و قدرتمند غربي، از جنگ جهاني دوم، در پي تضمين منبع
انرژي و نيز جلوگيري از رقابت همگاني در زمينه اقتصاد بوده اند. اگر همه كشورهاي
جهان بر پايه توليد ملي به رشد اقتصادي و رفاه و قدرت برسند، ممكن است منابع طبيعي
خود را كمتر به خريداران پيشرفته صنعتي عرضه كنند و ترجيح دهند در كشور خود آنها
را به مصرف برسانند. بهمين دليل، از آن زمان اين كشورها از بوجود آمدن دموكراسي در
كشورهاي خاورميانه كه مهمترين تامين كننده انرژي براي توسعه غرب بودند جلوگيري مي
كردند. شايد مخالفت با يك حكومت دموكراتيك در ايران در دهه 1330 در راستاي همين
سياست بوده باشد. طرح خاور ميانه بزرگ به پرزيدنت جان كندي هم پيشنهاد شده بود،
ولي او از پذيرش آن سر باز زد. اين طرح حدود سال 1979 توسط برنار لوئيس، استاد
دانشگاه انگليسي تبار در امريكا در سخنراني هايش آشكار شد. آو حتا نقشه خاور ميانه
خود را منتشر كرد. در سال 1992، ساموئل هانتيگتن تئوري "
نبرد تمدن ها"
را عرضه كرد كه در آن به نوعي به غرب هشدار مي داد كه چالش آينده جهان غرب، نبرد
با گسترش ستيزگرانه "تمدن" اسلامي است. در سال 1996 او با گسترش ديدگاه
خود در كتاب "
نبرد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني" در واقع با
كاربرد همان جمله برنارد لوييس در "
ريشه هاي خشم مسلمانان" كه در
1990 در ماهنامه آتلانتيك چاپ شده بود، طرح خاورميانه بزرگ را تاييد كرد. جالب است
كه همين جمله در سال 1926، در كتاب باسيل ماتيوز به نام "
مسلمانان جوان در
راهند" بكار برده شده بود. هانتينگتون گفت كه عصر ايدئولوژي به پايان
رسيده است. هرچند نبرد را نبرد تمدن ها خواند؛ ولي منظورش، اگر ژرف بخوانيم، تمدن
بر پايه ايدئولوژي است كه در ميان همه "تمدن"ها فقط اسلام ايدئولوژيك جنبه
چالش ستيزگرانه دارد.
مايكل لدين، تئوريست نومحافظه كاران امريكا و
مشاور جرج بوش پيشنهاد ايجاد يك نيروي انقلابي قدرتمند براي "
نابودسازي
آفريننده" را براي "
نقشه راه" ارتش امريكا و غرب در
خاور ميانه پيشنهاد كرده بود. جرج بوش پيوسته در جنگهاي لبنان و عراق به آن
"نقشه راه" اشاره مي كرد. اين نقشه راه براي ايجاد تغييرات عمده در نقشه
خاورميانه و آسياي مركزي بود. حمله به افغانستان و عراق، هر چند در ظاهر بسيار
ضروري بود، ولي جزوي از اين نقشه بود. من كه به اين انديشه هشيار شده بودم، چند
ماهي كه امريكا تدارك تبليغاتي و لجيستيك حمله به افغانستان را مي ديد، در مقاله
اي نوشتم كه اين وظيفه تاريخي و فرهنگي ماست كه افغانستان را از چنگ سرطاني كه
دچارش شده برهانيم نه كشورهايي از آن سوي جهان كه هدفهاي ويژه خود را دارند. زبيگنو
برژينسكي آن را نقشه براي كنترل "اورآسيا" خواند. هنري كيسينجر اخيرا به
جنگ تا در سراسر خاور ميانه تا درون روسيه اشاره كرد و گفت "
آنان كه صداي
جنگ را نمي شنوند كر هستند".
سرهنگ رالف پيترز، يك افسر بازنشسته امريكا، در
2003، طرحي را براي تغيير نقشه خاور ميانه عرضه كرد كه مورد توجه دولت امريكا قرار
گرفت و همين طرح در كنفرانس هشت كشور بزرگ جهان در سال 2004 كه در وايت آيلند
امريكا تشكيل شده بود، مطرح و گفته مي شود كه تصويب شد. در پي آن طرح سرهنگ پيترز
در نشريه رسمي ارتش امريكا بچاپ رسيد. اين مجله طرحي را كه سياست رسمي امريكا
نباشد چاپ نمي كند. روش عملياتي اين طرح كه توسط انگلستان، امريكا و اسراييل اجرا
مي شود، ايجاد اختلاف و تفرقه هاي مذهبي و قومي و روشن كردن آتش تجزيه طلبي و جنگ
داخلي است. جاسوسان و مزدوران آنها در همه اين كشورها از حدود سال 2006 يشدت در
اين راستا فعاليت مي كنند. جالب است كه طرح در سال 2006 در دانشكده نظامي ناتو در
روم (ايتاليا) به عنوان "طرح خاورميانه نوين" كه شامل شمال افريقا،
خاورميانه و آسيا مركزي مي شود، براي آگاهي فرماندهان ناتو اعلام شد؛ كه فرماندهان
ارتش تركيه با خشم و ناباوري جلسه را ترك كردند.
تركيه در آغاز ناآرامي ها در سوريه، بر پايه
بلندپروازي هاي نابخردانه خود در راستاي روياي باززنده سازي امپراتوري عثماني، خود
را درگير كرد؛ ولي بزودي متوجه شد كه خودش هم آسيب پذير است. عربستان كه خود در
طرح خاورميانه هدف تغييرات عمده است، آتش بيار بحران سوريه شده و پول و جنگجو به
آنجا مي فرستد. جنگجوياني كه عربستان به سوريه فرستاده زندانيان غير عربستاني
محكوم به مرگ بوده اند و آزادي آنان به شرط جنگ عليه رژيم بشار اسد بوده است. برخي
از آنان با ياري سفارتخانه هاي خود از سوريه گريختند. غرب روي ناداني عوام سياسي و
خيانت پيشگي خواص در اين كشورها حساب مي كند. چرچيل گفته بوده كه براي سلطه بر يك
كشور به اكثريت نادان و اقليت خائن نياز است. اين اقليت خائن اكنون در كشور ما هم
در حال تفرقه افكني و ايجاد دشمني هاي قومي و مذهبي و جدايي زباني در ميان هم
ميهنان ناآگاه ما هستند.
من اين مقدمه را گفتم تا تاكيد كنم كه رويدادهاي
فاجعه بار سوريه از ديد سياسي و استراتژيك بسيار پيچيده است. روسيه مي داند كه اگر
دروازه سوريه باز شود و سيل تغييرات برنامه ريزي شده به خاورميانه جاري گردد، غرب
با ايجاد كشورهاي كوچك وابسته اقتصادي و سياسي، به مرزهاي روسيه خواهد رسيد، روسيه
نفوذ خود را در آسياي مركزي از دست خواهد داد و خود و دستكم جمهوري هاي جنوبي آن
در خطر همين رويدادها قرار خواهند گرفت. بنابراين، روسيه براي منافع ملي خود است
كه در سوريه مقاومت مي كند. چين هم از اين برنامه ها خوشنود نيست و مي داند كه شمال
هندوستان هم در طرح خاورميانه است و نمي خواهد غرب به مرزهاي آن برسد. ايران از
سوي ديگر، تلاش مي كند جلوي هجوم غرب را به مركز خاور ميانه و تجزيه آن را بگيرد. تحريك
مردم بر پايه مذهب و قوميت و زبان مادری جرقه هاي يك جنگ داخلي در عراق هم اكنون آغاز شده است، كما اينكه من سال گذشته در
تحليلي گفتم كه عراق به سوي آشوب و يك جنگ داخلي پيش مي رود. بنابراين، جلوگيري از
فروپاشي حكومت سوريه و شكست دادن توطئه غرب و جلوگيري از پيشرفت آن به سوي عراق و
ايران براي روسيه و ايران حياتي است.
پرسش 3: بخشي از نيروهاي اسلامي وارد اێتلاف
"اێتلاف ملي سوريه" نشدند و عملا مخالفش هستند. آنگونه که پيداست ميان
اپوزيسيون بشار اسد هم مخالفت هايي سر باز کرده است. از طرفی دیگر به نظر می رسد
قشری از مردم که آغازگر تحرکات و اعتراضات در سوریه بودند، در همان ابتدا با سیاست
مشت آهنین اسد، از صحنه اعتراضات جدا شده و کارزار به دست نیروهای رادیکال تر
افتاد که حمایت کامل مردم را در پشت سر خود ندارند. جنابعالی وضعیت اپوزوسیون
سوریه و بخصوص "ائتلاف ملی سوریه" را چگونه ارزیابی نموده و کارآمدی آن
را در معادلات سیاسی آتی سوریه تا چه میزان ارزیابی می کنید؟
كورش زعيم:
بر خلاف ما كه يك اپوزيسيون گسترده، هرچند درگير
باهم، در خارج از كشور داريم، سوريه از چنين سازمانهايي محروم بوده است. تنها يك
گروه اندك به نام "حزب اصلاحات سوريه" در امريكا وجود داشت كه بارها
وزارت خارجه امريكا با آنها صحبت كرده بود. آنها منسجم نبودند، نفوذي در سوريه
نداشتند و با يكديگر هم در رقابت بودند. در آغاز جنبش مردم در سوريه، هنگامي
كه نياز به يك سازمان سياسي منسجم برونمرزي براي سوريه بود، هيچكس بجر شماري
آدمهاي پر مدعا كه اغلب در ناآرامي ها از سوريه گريخته بودند وجود نداشت. "ائتلاف
ملي سوريه" كه شتابزده
توسط تركيه، فرانسه و قطر
ايجاد شد، در آغاز نمي توانست روي هيچ چيز توافق
كند و انسجام يابد. بهمين دليل امريكا و برخي كشورهاي تاثيرگذار ديگر از شناسايي
آنها سرباز زدند. سرانجام زير فشارهاي بين المللي و خطير بودن شرايط براي پايان
دادن به رقابت هاي كودكانه، يك فعال مسيحي را به رياست پذيرفتند. اين ائتلاف با
وجود برسميت شناخته شدن توسط غرب و امريكا، كارآيي چنداني ندارد، زيرا در حاليكه
آنها با هم در رقابت بودند، گروههاي تندرو و ستيزجوي اسلامي به سوريه فرستاده شدند.
اكنون حتا اگر ائتلاف ملي سوريه" قدرت را بدست بگيرد كه فعلن بعيد به نظر مي
رسد، حريف جنگجويان تندرو اسلامي خارجي و
اخوان المسلمين سوريه نخواهند شد. از سوي ديگر، اكنون جامعه هاي علوي، سني، كرد و
اسماعيليه سوريه خط هاي جدايي را ترسيم كرده اند، اگر هم دولت جديدي در سوريه سر
كار بيايد، اين سوريه ديگر آن سوريه گذشته نخواهد بود.
از اينكه رژيم بشار اسد سقوط خواهد كرد شكي نيست.
اشكال دولتهاي ديكتاتوري اينست كه در فضايي از اوهام زندگي مي كنند و وقتي بخود مي
آيند كه دشمن درب خانه شان را با لگد مي شكند. پيرامون آنها را گروهي ارازل و
اوباش فاسد مي گيرند كه براي سود يا قدرت شخصي به هر اقدام ضد بشري و ضد منافع ملي
دست مي زنند و براي تبرئه خود بهانه مي آورند كه تابع دستور شخص اول كشور هستند.
اين بزرگترين و مهمترين عاملي است كه به بيگانگان فرصت مي دهد نقشه هاي خود را
پياده كنند. آن نيروهاي راديكال كه به آنها اشاره مي كنيد توسط بيگانگان وارد سوريه
شده اند، اسلحه آنها و هزينه آنها را بيگانگان تامين كرده اند. در آن سوي معادله
هم اين بيگانگان هستند كه همراه با بشار اسد مي جنگند و اسلحه او را تامين مي
كنند. در واقع آنچه در سوريه مشاهده مي كنيد جنگ باختر و خاور، چیزی شبیه جنگهای
ایران و روم در تاریخ کهن یا جنگهای صلیبیون با مسلمانان در قرون وسطی، است؛ و
مردم سوريه در اين ميان بهاي گزاف آن را مي پردازند. آنچه اين جنگ را فرسايشي
كرده، كمك هاي آموزشي، اطلاعاتي و جنگ افزاري بيگانگان است. غرب به همراه تركيه و
عربستان و قطر و البته با ابزار القاعده و اخوان المسلمين از يكسو، و روسيه كه
تنها پايگاه نيروي دريايي مديترانه خود را در سوريه دارد؛ و ايران كه سنگر پدافندي
خود را در سوريه و تا حدود كمتري در جنوب لبنان تعريف كرده و شمار بسيار زيادي
موشكهاي كوتاهبرد و ميانبرد و انواع جنگ افزار و جنگنده و مشاور را در سوريه مستقر
نموده و نمي خواهد آن سنگر را از دست بدهد، از سوي ديگر.
به باور من، اوپوزيسيون سوريه و پشتيبانان آن،
اگر بتواند رژيم بشار اسد و روسيه و ايران را بباوراند كه با تغيير نسبي رژيم هيچ
تغييري در شرايط استراتژيك سوريه و روابط آن با روسيه و ايران پيش نخواهد آمد، و
نيز امريكا و هم پيمانانش بپذيرند كه با حفظ منافع متقابل و تعهد به عدم ايجاد خطر
براي اسراييل، موقعيت سياسي غيرنظامي روسيه و ايران در آنجا باقي خواهد ماند، شايد
موفق شود يك دولت ائتلافي اصلاح طلب را ايجاد كند. اين به سود سوريه و مخالفان
خواهد بود، زيرا در غير اين صورت سوريه پس از يك جنگ داخلي خونين تجزيه خواهد شد. البته
شرايط براي مذاكره ايران با غرب بر سر سوريه در گرو حل مسئله موجود با غرب در
مناقشه هسته اي و نيز مسئله حقوق بشري و باز كردن فضاي سياسي خواهد بود. در غير
اين صورت، نه تنها سوريه و سپس عراق از دست ايران خواهد رفت كه خود ايران هم دجار
بحراني بسيار خطرناك و سرنوشت ساز خواهد شد.
پرسش 4: راه حل بحران سوریه را تا چه میزان از
طریق سیاسی می دانید؟ آیا گفتگوی سیاسی بین طرفهای درگیر با نظارت
سازمان ملل یا اتحادیه عرب، فرمولی شدنی است؟ آیا طرفین درگیر راضی خواهند شد در
شرایط آتش بس و قطع خونریزی و خشونت، پای میز مذاکره بنشینند؟
كورش زعيم:
سوريه تقريبا از يك راه حل سياسي گذر كرده است.
تنها با دخالت نيروهاي خارجي، مهار جهادگران اسلام افراطي تزريق شده به جنگ داخلي،
و آتش بس براي نصب يك دولت موقت براي تدوين يا اصلاح قانون اساسي و فراهم آوري
شرايط انتخابات آزاد نسبي قابل حل است. منظورم از نسبي بودن انتخابات اين است كه
براي حفظ حقوق اقليت هاي علوي و كرد، دولت آينده بايد ميان سه گروه سنی و علوی و
کرد تقسيم شود، چيزي شبيه توافق در لبنان براي پايان دادن به ناآرامي هاي آنجا.
يعني هر يك از سه گروه به مقام هاي رييس مجلس، رييس جمهور و نخست وزير برسند، در
كابينه هر کدام سهميه اي براي وزيران داشته باشند و در مجلس شمار معيني كرسي به
نسبت جمعيت برايشان تضمين شده باشد. به اين ترتيب، مشاركت اقليت هاي سوريه در
سياستگذاري، قانونگذاري و اداره كشور تضمين خواهد شد. اگر ايران پيشگام اين
پيشنهاد شود، نه تنها موقعيت خود را در سوريه از دست نخواهد دادكه به عنوان يك
بازيگر مثبت در منطقه شناخته خواهد شد.
پرسش 5: در صورتیکه مخالفان بتوانند حکومت را از
بشار اسد بگیرند، به نظر جنابعالی، دوران بعد از اسد چگونه خواهد بود؟ گزینه های
احتمالی بعد از وی چه کسانی می توانند باشند؟ آیا فاروغ الشرع گزینه مناسبی در این
میان است؟
كورش زعيم:
فاروغ الشرع گزينه مناسبي براي اطمينان دادن به
اكثريت سني است كه دولت ديگر در انحصار علويان نخواهد بود. همزمان بايد به علويان
اطمينان داده شود كه دولت جلوي دشمني ها و كينه هاي ديرينه را خواهد گرفت. فاروغ
الشرع روحيه ديكتاتوري و زورگويي ندارد و بيشتر براي هماهنگي و تعامل مسالمت آميز
خواهد كوشيد.
پرسش 6: اگر بحران سوریه باز هم به طول انجامید و از طریق گفتگو
حل نشد، سوریه به چه سمتی پیش خواهد رفت؟
كورش زعيم:
اگر بحران سوريه با سرعت به فرجامي پذيرفتني نرسد، یک جنگ
داخلي تمام عیار قطعي است. همچنين هرج و مرج حاكم شرايط را براي لانه كردن عوامل
القاعده يا چيزي شبيه آن را فراهم خواهد نمود. اكنون، به علت تداوم درگيري ها، چند
گروه مافيايي و خونريز وارد ماجرا شده اند: يكي اوباش شبيهه (اشباح) وابسته به
بشار اسد كه فاقد هرگونه احساس انساني هستند و غارت و تجاوز و كشتن و سربريدن
همگاني مردم برايشان بسيار آسان و طبيعي است. آنها بخاطر حفظ منافع خود و آزادي در
كارهاي قاچاق و باجگيري و زورگويي و قتل كه از زمان حافظ اسد در انحصار آنها بوده
و توسط خانواده اسد هم اداره مي شوند، به رژيم كنوني كوركورانه وفادار هستند. دوم،
جنايت پيشگان حرفه اي به اضافه جنگجويان اسلام افراطي كه هر دو را عربستان مي
فرستد، همراه با ستيزگران القاعده كه اكنون در سوريه به مخالفان پيوسته اند و عليه
رژيم مي جنگند. هر دو گروه بسيار بيرحم و مصمم هستند، و در واقع ارتش آزاد سوريه
كه از جنگندگان ميهن پرست و اصلاح طلب سوريه تسكيل شده بود، اكنون به صندلي عقب
رانده شده است.
با تداوم بحران سوریه و دخالت کشورهای مدعی
دیگر در آینده سوریه، رسیدن به یک راه حل را بسیار دشوار کرده است. اکنون عربستان
تلاش برای ایجاد یک حکومت سلفی در سوریه می کند، قطر خواهان حکومت اخوان المسلمین
است، ترکیه ترس از اعلام استقلال کردان سوریه را دارد و غرب می خواهد خاورمیانه را
تجزیه کند. اتحاد علیه دولت سوریه عربستان، قطر، امارات، اردن و ترکیه به رهبری
عربستان و با پشتیبانی امریکا، انگستان و فرانسه است؛ و تحریک برای ایجاد درگیری
سنی و شیعه توسط سازمان سیا در راستای کنترل خاورمیانه در جریان است. روسیه برای
جلوگیری از پیشرفت غرب به سوس آسیای مرکزی، و ایران برای جلوگیری از سرریز شدن
بحران بهعراق و ایران تلاش می کند. این دخالت ها سوریه را تبدیل یک معمای چند
مجهولی غیرقابل حل و ملت سوریه را قربانی مطامع غرب برای اجرای یک طرح قرون وسطایی
کرده است.
پرسش 7: برخی ناظران آگاه به مسایل سوریه معتقدند
رفراندم قانون اساسی در ماه فوریه تنها یک بازی بود و می گویند: "زمانی که به
افکار عمومی گفته می شود که این رفراندوم یک راه حل سیاسی است و در عین حال همواره
کسانی را که اعتراض کرده اند می کشند، پس قصد رژیم اسد کاملا آشکار است".
جنابعالی در این خصوص چه دیدگاهی دارید؟ بطور کلی در حکومتهای استبدادی و توتالیتر
تا چه میزان می توان به چنین حرکتهایی با دید مثبت و با خوش بینی نگاه کرد؟
كورش زعيم:
البته كه يك بازي بود. ديكتاتورها هميشه در اين
توهم هستند كه مي توانند مردم را هميشه با يك ترفند، كه خودشان تصور مي كنند خيلي
زيركانه است، فريب بدهند. هيچگاه در مغز كوچك آنها نمي گنجد كه مردم از هوش، سواد
و آگاهي بيشتري از آنان برخوردارند، و نيز اينكه پيرامون افراد مردم را مشتي ارازل
و اوباش فاسد و دروغگو و جنايت پيشه نگرفته اند. بشار اسد اگر در جستجوي راه حل
سياسي بود، در همان زمان مي توانست، بجاي عرضه يك قانون اساسي فرمايشي دستور تشكيل
يك مجلس موسسان از نمايندگان همه حزب ها و قشرها را بدهد، خودش اعلام كناره گيري
براي احترام به خواست مردم كند و، براي مثال، فاروغ الشرع را سرپرست موقت دولت كند
تا تدوين قانون اساسي و انتخابات جديد. به اين ترتيب، هم احترام نداشته اي را باز
مي يافت، هم خودش و خانواده اش در پناه ارتش دست نخورده و دولت موقت جديد در امنيت
مي بود و هم در ميان مردم محبوبيتي نسبي بدست مي آورد. از آنجا كه در آغاز رياست
جمهوريش براي مردم سوريه "اميد" بود، با اين كار مردم را مي باوراند كه
همه اين جنايتهاي را "اطرافيان" مي كرده اند. اگر هم مي خواست، مي
توانست دست زن و بچه اش را بگيرد و با يك و نيم ميليارد دلاري كه از مردم دزديده
است به روسيه يا همان لندن برود و در امنيت و آسايش و كمي هم احترام زندگي كند.
ولي افسوس كه ديكتاتورها از نوك دماغشان دورتر را نمي توانند ببينند و معمولن از
ضريب هوشي پاييني برخوردارند.
پرسش 8: به نظر شما اراده ای خارجی بر تداوم
درگیری ها و خشونت ها در سوریه وجود دارد؟ بطور کلی شما بحران سوریه را یک بحران
داخلی می دانید یا بحرانی در نتیجه دخالت نیروهای خارجی و بازیگران منطقه ای؟
كورش زعيم:
من در اين باره در بالا توضيح دادم. اعتراض مردم
به رژيم بشار اسد اگر هم كه بگوييم خودجوش نبود، ولي در هر حال اين یک نيروي سركوب
شده آماده انفجار بود. وقتي مردم با خشونت رژيم روبرو شدند و بيرحمانه به قتل
رسيدند، عوامل بيگانه فرصت را براي اجراي طرح هاي خود مساعد ديدند و وارد گود
شدند.
پرسش 9: برخی کشورها خودشان به صراحت اعتراف کرده
اند که به سوریه سلاح ارسال می کنند و به این کشور جنگجو و پول سرازیر می کنند. در
این میان ایران به عنوان متحد سنتی سوریه، چه جایگاهی داشته است و در 22 ماه اخیر،
چگونه در روند حوادث سوریه نقش افرینی کرده است؟ بطور کلی چرا ایران یک متحد
استراتژیک برای سوریه است و حاکمیت در ایران از اتحاد با سوریه کدام منافع ملی را
دنبال می کند؟
كورش زعيم:
سواي حماس كه هميشه از پشتيباني جمهوري اسلامي
برخوردار بود و جبهه مقدم عليه اسراييل بشمار مي ايد، ايران در لبنان و سوريه بزرگترين
زرادخانه جنگي خارج از كشور را داراست. شايد تا يكصد هزار موشك كوتاه برد و دست
ساز در جنوب لبنان و حدود هزار موشك دقيق فاتح110 و موشكهاي فجر3، فجر5، رعد،
فلق2، زلزال2، شهاب2، در سوريه مستقر كرده است. برخي منابع مي گويند كه فقط يكهزار
موشك ميانبرد در سوريه نصب شده است، كه البته تاييد نشده است. برخي منابع حضور
مستشاران ايراني در سوريه را تا ده هزار تخمين مي زنند. فراموش نشود كه در بسياري
از درگيري هاي ايران با جامعه بين المللي، بويژه جنگ هشت ساله، سوريه از موضع
ايران پشتیبانی مي كرده است. البته روسيه
هم كمك نظامي و آموزشي به ارتش سوريه مي كند و اطلاعات جاسوسي فراهم مي نمايد و
سامانه سپر پدافندي موشكي خود را نصب كرده است. عربستان، قطر، امارات، و تا حدودي
تركيه، همراه با پشتيباني اطلاعاتي برخي نيروهاي غربي به ارتش آزاد سوريه كمك مي
كنند، و هم جنگجويان افراطي تزريق و آنها را مسلح مي كنند. در واقع اكنون چند كشور
در سوريه بوسيله نمايندگان غيرررسمي خود با هم مي جنگند. چه كسي از اين جنگ
ناخواسته و خطرناك بهره خواهد برد، معمايي است كه بايد در انتظار حل آن باشيم.
يك روزنه اميد كابيته جديد پرزيدنت اوباماست.
اوباما تا حدودي همانند پرزيدنت كندي، نسبت به طرح تغييرات در خاورميانه اكراه
دارد. در دور اول رياست جمهوري، براي پرهيز از درگيري هايي كه انتخاب مجدد او را
به خطر بياندازد، به نعل و به ميخ مي زد. ولي اكنون آشكار است كه با گزينش شخصيت
هايي مانند جان كري براي سياست خارجي، چاك هيگل براي وزارت پدافند همراه با جو
بايدن در معاونت رياست جمهوري، باراك اوباما نشان داده كه همانند جان كندي، با طرح
خاورميانه نوين موافقت ندارد. آنچه من را در اين نتيجه گيري مطمئن تر مي كند، عيبت
سران
دعوت شده
حزب جمهوريخواه در آيين سوگند پرزيدنت اوباما بود كه گونه اي سنت شكني بنظر
مي رسد. جرج بوش پدر، جرج بوش پسر، ميت رامني (نامزد جمهوريخواهان در انتخابات)، جان
مك
كين
(رقيب اوباما در انتخابات پيشين)، نامزدهاي جمهوريخواهان براي معاونت در هر دو
انتخابات) و چند نفر ار سناتورهاي نومحافظه كاران به بهانه هاي گوناگون از حضور در
مراسم سر باز زدند. غيبت اين طيف را مي توان يك دوربرگردان در سياست خارجي امريكا
بشمار آورد، ولي بايد با هشياري مر
ا
قب توطئه هاي آنان نيز بود.
اين يك روزنه اميد براي خنثي سازي ديوانگان سياسي
در غرب است كه قدرت كشورشان را براي ارضاي عقده ها و روياهاي شخصي و سرزميني بكار
مي برند. شكست نسبي نتانياهو در انتخابات اسراييل، همانگونه كه من در نامه سرگشاده
خود به نتانياهو پيش بيني كرده بودم، و نفرت گسترده اي كه در اين انتخابات نسبت به
نتانياهو در اسراييل ابراز شده بود كه از سال 1999 تا كنون سابقه نداشته، و اجبار
او براي ائتلاف با حزب ليبرال و نوپاي يش آتيد به رهبري يائير لاپيد، بجاي تندروان
اسراييل كه هر دو كرسي هاي اندكي بدست آوردند، دندانهاي نتانياهو را كه کوکانه
عليه ايران تيز شده بود كشيد.
اگر ما مطمئن شويم كه امريكا مي تواند قدرت خود
را براي منصرف كردن انگلستان از پيگيري طرح كوچك سازي ايران و منسوخ شدن زبان
فارسي در منطقه بكار ببرد، بحران سوريه و عراق زودتر و بهتر حل خواهد شد.
پرسش 10: دیگر متحد استراتژیک سوریه، روسیه است.
نقش روسیه در تحولات سوریه و تداوم خشونتها را چگونه ارزیابی می کنید؟
كورش زعيم:
من در بالا نقش روسيه را توضيح داده ام.
پرسش 11: حرف آخر و مطلب ناگفته ای اگر دارید
بفرمایید
كورش زعيم:
من فقط مي خواهم بار ديگر يادآوري كنم و هشدار
بدهم كه پس از جنگ سوريه، ایران هدف خواهد بود. تنها راه نجات از آنچه براي ما
تدارك ديده اند، راضي كردن مردم ما با رفع محدوديت ها و خشونت ها، آزادي بيان و
رسانه ها و تن در دادن به يك انتخابات آزاد خواهد بود. ما بايد تك تك ساعت را گوش بداريم!
سوريه با فداكاري اجباري خود فقط براي مدت محدودي مي تواند جلوي يك فاجعه تاريخي
را براي ما بگيرد، ما بايد با اقدامات خردمندانه و سريع درونمرزي دشمن را خلع سلاح
كنيم.
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید