در دیماه 1357، شاه بوسیله مهدی سمیعی و بدری آجودانی (همسر سرتیپ آجودانی) می کوشد با سران جبهه ملی ایران برای تشکیل یک دولت ملی و جانشینی دولت ارتشبد ازهاری تماس بگیرد. در این دوران، دکتر غلامحسین صدیقی پنج بار با شاه ملاقات کرده بود، که سه بار آن با حضور علی امینی، عبدالله انتظام و محمدعلی وارسته بوده است. صدیقی به شاه گفته بود که شرط او اینست که شاه از کشور خارج نشود، خطر را به جان بخرد و در صورت لزوم برای نجات کشور فداکاری کند. سرانجام شاه درخواست صدیقی را پذیرفت که بماند، ولی بیشتر شخصیت های جبهه ملی درباره شرکت در دولت صدیقی تردید نشان دادند. مهندس بازرگان و دکتر سحابی دعوت دکتر صدیقی را براي همكاري نپذیرفتند و ادامه انقلاب را خواستار بودند. دکتر شمس الدین امیرعلایی و دکتر مهدی آذر به علت حضور شاه در ایران همکاری را نپذیرفتند. دکتر سنجابی هم صدیقی را از پذیرش نخست وزیری برحذر داشت و تهدید کرد که جبهه ملی با او همکاری نخواهد کرد. یک دلیل سنجابی هم این بود که دکتر صدیقی از زمان کنگره تا آن زمان جدا از جبهه ملی فعالیت می کرد. در هر حال، چون فضای درون جبهه ملی علیه حضور شاه و ادامه رژیم بود، صدیقی از تشکیل دولت منصرف شد. چند نفر دیگر هم از پذیرش دعوت دکتر صدیقی با بهانه های گوناگون خودداری کردند.
در آن هنگام، سنجابی در پاریس بود و با آیت الله خمینی ملاقات کرده و ظاهرا مجذوب شخصیت و قول هاي او شده بود، هرچند که نگران هدف ایشان از برقرای «حکومت عدل اسلامی» بود. در آنجا آیت الله بهشتی روی ابتکار شخصی به سنجابی پیشنهاد کرد که با هم اعلام جمهوریت کنند. آیت الله بهشتی که با نگرانی دکتر سنجابی از سرانجام این کار مواجه شد، درخواست خود را تعدیل کرد که دستکم اعلام خلع سلطنت محمدرضا شاه را بکنند. خودداري سنجابي
از انجام اين كار، نشان مي دهد كه او قدرت بالقوه خود را به عنوان رهبر سیاسی ایران که اوپوزیسیون کشور برای او قایل بود دستكم گرفته بود. او این پیشنهادها را به علت اینکه ممکن است دوستان را در تهران به خطر بیاندازد و نیز اینکه آقای خمینی دستور به این کار را نداده اند، رد کرد، هرچند که پس از آن، سنجابی بیانیه سه ماده ای قدرتمندی را به ابتکار شخصی به نام جبهه ملی ایران صادر نمود. این بیانیه سلطنت را بعلت تجاوز به قانون اساسی، غیرقانونی و غیرشرعی خواند، اوپوزیسیون ملی را از شرکت در حکومت برحذر داشت و نظام آینده ایران را مبتنی بر یک همه پرسی اعلام نمود. ولی جبهه ملی در هر حال ابتکار عمل را با همه قدرت سیاسی که داشت به روحانیت واگذار کرده بود، زیرا سنجابی انتشار بیانیه سازمانی خودش به نام جبهه ملی ایران را هم منوط به تایید و اجازه آیت الله خمینی كرده بود.
جبهه ملی خود از اعضای روحانی برجسته ای برخوردار بود، مانند آیت الله طالقانی، آیت الله زنجانی، آیت الله حاج سید جوادی، آیت الله جلالی موسوی (هر چهار نفر عضو شورای مرکزی جبهه ملی) و آیت آلله انگجی. اینها می توانستند دوش به دوش رهبران جبهه ملی مردم را بسیج و رهبری کنند. در آن هنگام، جبهه ملی ایران از محبوبیت بسیار بیشتری برخوردار بود تا گروههای چپ یا مذهبی، ولی از قدرت خود در جامعه ناآگاه بود. عدم فعالیت جبهه ملی در دوران سیزده ساله خفقان باعث شده بود که شخصیت های جبهه از هم جدا باشند و آن قدرت سازمانی را که همیشه داشتند دیگر احساس نکنند. بنابراین، در آن روزها من تصور می کنم که سنجابی قدرت و نفوذ شخصی خود را در برابر روحانیت می سنجید نه قدرت سازمانی جبهه ملی را.
دکتر سنجابی پیشنهاد مشارکت در دولت صدیقی را رد کرده و به تماسهای تلفنی شاپور بختیار که تقریبا ملتمسانه از ایشان می خواست به ایران برگردد و حکومت را بدست بگیرد پاسخ رد داده بود. این ملاقات های منفردانه و تصمیم گیری های شخصي و ناهماهنگی ها باعث شد که ما در جبهه ملی ایران بهترین فرصت تاریخی را از دست بدهیم.
پس از رویدادهای تاسوعا و عاشورای 1357، با وجود بیانیه ای که سنجابی در پاریس صادر کرده بود، شاه توسط سپهبد مقدم از سنجابي برای ملاقات با شاه دعوت کرد. در اين ملاقات شاه از سنجابی می پرسد که "
خوب، باید چه بکنیم؟
" انقلاب آغاز شده بود و شاه چند روز پیش از آن در تلویزیون گفته بود که صدای مردم را شنیده است. شخصی که دو سه ماه پیش از آن، درباره جبهه ملی گفته بود که "
این خائنین دست نشانده سیاستهای غربی می خواهند ایران را تسلیم کمونیستها کنند
" اکنون دست به دامن ما شده بود و می گفت، "
شما بیایید حکومت را به دست بگیرید و هر اقدامی که لازم است انجام دهید.
" سنجابی از شاه خواست که برای مدتی از کشور بیرون برود تا شورایعالی كشور با حضور شخصیت های تراز اول تشکیل شود و اقداماتی اساسی برای نجات کشور از بحران و هرج و مرج انجام دهد. شاه این پیشنهاد را نپذیرفت. در اینجا بود که سنجابی دیگر مطمئن شده بود که شاه هرگز به قانون اساسی تمکین نخواهد کرد و نظام پادشاهی رفتنی است. پس از اینکه شاه از رفتن خودداری کرد، سنجابی یک اعلامیه داد که در آن به جلسه با شاه و رییس سازمان امنیت اشاره شده بود و اینکه "با بقای شرایط موجود، در هیچ حکومتی شرکت نخواهد کرد."
پرسش: به عقیده شما چرا جبهه ملی بختیار را طرد کرد؟ مگر او به دنبال اجرای قانون اساسی نبود
؟
کورش زعیم:
چند هفته پس از جلسه با دکتر سنجابی که در آن شاه شرط خروج از ایران را رد می کند، شاه پشیمان می شود و این بار با شاپور بختیار برای تشکیل دولت گفتگو می کند. بختیار پس از آن جلسه و شنیدن پیشنهاد شاه، دکتر سنجابی را برای مشورت به خانه مهندس حق شناس دعوت می کند که در آنجا تقریبا همه هموندان حزب ایران، از جمله مهندس زیرک زاده، مهندس حسیبی و علی اردلان هم حضور داشتند. بختیار در آن جلسه می گوید که شاه او را خواسته و پرسیده که، "
به چه کیفیت ممکن است که حکومت جبهه ملی تشکیل بشود؟" و اینکه مشکل پیشین اکنون رفع شده و ایشان آماده ترک ایران هستند. سنجابی می گوید حال که مشکل از سوی شاه رفع شده، باید مشکل را از سوی آقای خمینی هم رفع کنیم. سنجابی می گوید که یک نفر را باید بفرستند پاریس تا موافقت آیت الله خمینی را جلب کند. از بختیار هم خواست که از شاه بخواهد مستقیما با ایشان صحبت کند. سنجابی و فروهر با الهیار صالح مشورت کردند و قرار شد داریوش فروهر همراه با آیت الله زنجانی فردای آن روز به پاریس بروند. ولی بعد از ظهر همانروز، نخست وزیری شاپور بختیار در اخبار پخش شد. در جلسه ای که روز بعد در جبهه ملی برای پاسخگویی بختیار تشکیل شد، همه به او حمله کردند که با این کار خودکشی کرده و زحمات جبهه ملی را هدر داده است. استدلال برخی این بود که روحانیان وقتی تفرقه و دو دستگی میان اوپوزیسیون ملی را مشاهده کنند، از پشتیبانی دولت بختیار خودداری خواهند کرد و بقیه را هم پس خواهند زد، یعنی ابهت سياسي جبهه ملی شکسته خواهد شد. روز بعد، شورای جبهه ملی تشکیل می شود و رای به اخراج بختیار از جبهه ملی می دهد.
در ديماه پلنوم حزب ایران تشكيل و ابوالفضل قاسمي بعنوان دبير كل حزب انتخاب شد. جبهه ملي اصرار داشت كه بختیار از حزب ایران هم اخراج شود. در آن پلنوم دكتر منوچهر رفيعي و علي اردلان پيشنهاد اخراج بختیار را از حزب ایران دادند. مهندس فریدون امیرابراهیمی و مهندس کاظم حسيبي مخالفت کردند كه در حزب ايران كسي را نميتوان بی محاكمه و اثبات جرم اخراج كرد. پلنوم موضوع را به دادگاه حزبی محول کرد که هیچگاه تشکیل نشد.
پس از این ماجرا، هیچکدام از شخصیت های جبهه ملی با بختیار همکاری نکردند. مهندس بازرگان و دوستانش هم که بختیار روی آنان حساب میکرد از همکاری با او خودداری کردند. همه این تحرکات و ناهماهنگی ها به روحانیان نشان داد که جبهه ملی آن غولی نیست که فکر میکردند. آیت الله خمینی که نخست قرار بود با بختیار ملاقات و شرایط خود را برای یک دولت جبهه ملی اعلام کند، در یک بازاندیشی، دولت شاپور بختیار را تحریم نمود و اینکه، "
باید اول استعفاء بدهد بعد بیاید". از آن پس، آیت الله خمینی قدرت مطلقه انقلاب شد.
بیش از یک دهه عدم فعالیت سازمانی جبهه ملی به علت خفقان و فشار شدید رژیم و زندان، ارتباطات سازمانی گسسته و سلسله مراتب کمرنگ شده بود. فقدان یک مرکز تصمیم گیری و هماهنگی یا رهبری، سرانجام فرصت حکومت را از جبهه ملی گرفت.
در مورد طرد شاپور بختیار من نمی خواهم داوری پس از ماجرا بکنم، زیرا در نظر گرفتن جو و شرایط زمان برای اینگونه تصمیم گیری های سیاسی بسیار مهم است. ولی باور دارم زمانی که شاه پیشنهاد آخر را به بختیار کرد، دیگر خیلی دیر شده بود. ارتش با وجود قول حمایت از بختیار از ضعف شاه و قدرت گرفتن روحانیان ترسیده بود، و شاید هم که با دستور ژنرال هایزر فرستاده امریکا به ایران، اعلام بی طرفی کرده بود. بختيار مردي بسيار ميهن پرست و شجاع بود و مي دانست كه تصميم او ممكن است، و خود او گفته بود، كه به بهاي جانش تمام شود. اشتباه بزرگ بختيار توهين به روحانيت بود، مانند تبديل قم به واتيكان و آينده نگري نسبت به حكومت روحانيت. يك مرد سياسي بايد ارزيابي دقيقتري از شرايط موجود و نيروهاي درگير و قدرت آنها در تحولات جاري داشته باشد، بويژه هنگامي كه از پشتيباني سازمان خود هم محروم باشد.
http://www.youtube.com/watch?v=E7u314cPOSo&feature=player_detailpage
http://www.youtube.com/watch?v=bnaSItOyMvg&feature=player_detailpage