شما اگر تاریخ مبارزه مصدق را برای دفاع از منافع ملي ایران را بخوانید، به معنای راستین ناسیونالیسم ایرانی پی می برید. مصدق مبارزه با قدرتمندترین و خطرناکترین دشمن را که سربازان خود را در مرز و ناوگان جنگی خود را در آبهای ایران مستقر کرده بود، در شرایط حاكميت دموکراسی کامل در کشور، رعايت كامل اعلامیه جهانی حقوق بشر، آزادي كامل رسانه ها و آزادي بيان كامل براي مخالفان، انجام داد. در آن دوران بحرانی حساس، که اقلیتهای ما به علت همین دموکراسی و آزادی ها، و آن غرور ملی که خردمندی و عدالت گستری دولت در آنان ایحاد کرده بود، نه تنها جذب هیچ اندیشه تجزیه طلبی نشدند که خود عامل بازدارنده توطئه های تجاوز به مرزهای ایران بودند. چه بسا همسایگان که اکنون دشمنان بالقوه ما هستند، ولی در آن زمان رویای بازپیوستن به ما را در سر می پروراندند. در ناسیونالیسم ایرانی ذره ای برتری جویی، سلطه طلبی، نژادپرستی یا گسترش مرزی وجود ندارد. ناسیونالیسم ایرانی با فرهنگ خود و خرد و دانش خود و با دوستی و همکاری و احترام به ارزشهای فرهنگی و آیینی دیگران، خود را در دل مردم و ملتهای دیگر جا می کند. فردوسی سرشت ناسیونالیسم ایرانی را به خوبی ترسیم کرده است:
همه یک به یک مهربانی کنید به ایران زمین پاسبانی کنید
و دشمنان خارجی و داخلی ما همگی در طول تاریخ می دانستند و اکنون نیز باید بدانند که در صورت تجاوز به این سرزمین اهورایی، هرچند که
مسائل امروز را گروههای حاكم بي اعتنا به منافع ملي بوجود آورده اند، یا در صورت تجاوز از طريق مزدوران داخلی به مردم ما، در نهایت با ناسیونالیسم ایرانی رویارو خواهند شد، که همیشه از این شعار پیروی کرده که:
چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
ناسیونالیسم ایرانی معنایی بسیار متفاوت از معنای ناسیونالیسم در دیگر کشورهای جهان دارد. ناسیونالیسم ایرانی از زمانی که ایران بنا نهاده شده، در خون ایرانیان آزاده جریان داشته است. آنان که تصور می کنند و می نویسند که ناسیونالیسم در ایران از زمان جنبش مشروطیت بوجود آمده و از غرب نفوذ کرده، هزاران سال حضور این اندیشه و احساس را در ایران نادیده می گیرند. باید 26 سده به عقب برگردید و از آن تاریخ ناسیونالیسم ایرانی را پیگیری کنید. ناسیونالیسمی که کورش معرفی و عمل کرد، یک ناسیونالیسم مردمی و جهانگرا بود. او به همه ملتها و آرمانهایشان و باورهایشان و آیین هایشان احترام می گذارد، و نه تنها آنها را در اداره امور خود آزاد می گذاشت و در برابر دشمنانشان از آنها حفاظت می کرد، بلکه به آنها اجازه گزینش فرمانروای خود را هم میداد.
آنچه در طول تاریخ ایران درباره ناسیونالیسم، نمایی یکسان دارد، اینست که همه مبارزان ملی گرای ما، از بابک و یعقوب و مرداویج گرفته تا سربداران و رنگین جامگان و آل بویه، و حتی جنبش شیعی زمان صفویه، برای بازپس گیری مناطق از دست رفته و بازگردانی و حفاظت از مرزهای ایران زمین بوده، نه برای تجاوز به مرزهای دیگر کشورها. اگر بخاطر ناسیونالیسم قدرتمند و خردمند ایرانی نبود، اکنون اثری از ایران و ایرانی نمی یافتیم مگر در کتابهای تاریخ.
دهها مثال روشن از تجلی قدرت و یکپارچه گرایی ناسیونالیسم ایرانی را در طی تاریخ چندهزار ساله ما می توان برشمرد که بارها و بارها ایران عزیز ما را از ورطه های خطرناک نجات داده است. اکنون نیز فقط خرد ناسیونالیسم ایرانی، که تحت خفقان حاکمیت بسر می برد، می تواند ایران از بحران هولناکی که در آن گرفتار آمده رهایی بخشد.
امروزه، ناسيوناليسم ايراني بايد، مانند هميشه در درازناي تاريخ پرافتخار خود، بايد خود را با واقعيات زمان تطبيق دهد. ناسيوناليسم نبايد به معناي كهنه گرايي باشد كه افزون بر فرهنگ ملي، به سامانه هاي كشورداري گذشته هم گرايش داشته باشيم. يعني نبايد بگوييم كه هر چه در گذشته بوده خوب بوده، ايراني بوده و بايد تكرار شود.
اگر به پادشاهي كورش و داريوش و ديگران مي باليم، براي پادشاه بودن آنان نيست، براي آن كارهايي است كه آنان كردند، براي فرهنگي است كه آنان ساختند. وگرنه بايد به پادشاهي يزدگرد و سلطان حسين و ناصرالدين شاه هم افتخار كنيم، چون شاه بودند. بايد مصدق را طرد كنيم، چون پادشاه نبود. ما عملكرد دولتهاي خوب خود را عملكرد ايراني مي دانيم. هر دولتي در هر كجاي جهان عملكردي در چارچوب باورهاي فرهنگ ايراني داشته باشد، براي ما ايراني است. آنچه ما به آن مي باليم، فرهنگي است كه در اين هزاره ها در اين سرزمين ساخته شده، از زرتشت تا مصدق. اگر به دين ها و باورهايي كه در اين سرزمين آفريده شده اند يا پذيرفته شده و در اين سرزمين تكامل يافته اند مي باليم، براي آموزه هايي است كه براي ما بجاي گذاشته اند.
ما حتا به جغرافياي گذشته نبايد بباليم يا براي از دست رفتنش افسوس بخوريم. مرزهاي سياسي، مردمان را از هم جدا نمي كند، مديريت ها را از هم جدا مي كند. اگر جغرافياي ما بعنوان يك امپراتوري سياسي هنوز براي ما غرورانگيز است، پس بايد تحمل كنيم كه امپراتوري مغول و امپراتوري بريتانيا و امپراتوري عثماني و ديگر كشورگشايي ها هم براي شماري از مردم جهان غرورانگيز باشد. همين غرور دروغين نسبت به جغرافياي از دست رفته است كه اكنون بريتانيا را مورد بي اعتمادي مردمان آسياي غربي و خيلي جاهاي ديگر نسبت به سياست هايشان كرده است. ما نمي خواهيم بخاطر چنين غرور دروغين و غير ضروري بدگماني هيچ مردمي را برانگيزيم. ما چون ايراني هستيم، نبايد خود را به اين غرورهاي كاذب آويزان كنيم و از ادامه فرهنگ سازي ايراني غافل شويم. اگر هميشه نگاه به عقب داشته باشيم جلوي پاي خود را نمي بينيم و فرصتها و قدرت آينده سازي خود را از دست مي دهيم.
ما بايد اين غرورهاي ناسازنده را كنار بگذاريم. آنچه ما براي ميهنمان مي كنيم و خواهيم كرد بايد غرور آفرين باشد، نه تنها آنچه ديگران كردند و رفتند. ما بايد نشان بدهيم كه از اين فرهنگ آدم ساز خود چه بهره اي برده ايم.
هويت ايراني را نبايد محدود به مرزهاي سياسي خود بدانيم. ايراني يعني آزاده. هر كس آزاده باشد ايراني است. ايراني يعني پندار نيك، گفتار نيك و كردار نيك. هر كس از اين پند بزرگ انسان ساز پيروي كند ايراني است، حتي اگر شهروند ايران سياسي نبوده و نباشد. ايراني يعني گرامي دارنده حقوق بشر. آنچه كورش را چنين بزرگ كرد گراميداشت حقوق بشر بود، نه كشورگشايي او. اين يك فرهنگ ايرانيست، پس هر كس در هر جاي جهان حقوق بشر را گرامي بدارد، او ايراني است.
ايراني يعني شادي آفرين، يعني زيبايي آفرين. كساني كه شادي را از ما مي گيرند و با سوگ و غم و افسردگي جايگزين مي كنند ايراني نيستند، حتا اگر در مرزهاي سياسي ما زندگي كنند.
ايراني بودن الگوي يك زندگي زيبا، سازنده و سالم است. ايراني بودن يك صفت شايسته است و تنها يك هويت ملي نيست. ما ايرانيان از اين بخت بزرگ برخوردار بوده ايم كه نياكان ما اين روش زندگي را براي ما تبديل به يك فرهنگ ملي كرده اند. همين فرهنگ ملي يا روش زندگي، بيگانگان نامتمدني را كه به كشور ما بارها تاختند و كشتند و سوختند و غارت كردند جذب نمود و آنان را كم كم به روش ايراني زندگي كردن خو داد.
پان ايرانيسم بايد ترويج دهنده اين روش ايراني زيستن باشد: پندار نيك، گفتار نيك و كردار نيك. ما مي توانيم با اين جنگ افزار قدرتمند و شكست ناپذير، جهان را فتح كنيم. اين فرهنگ آدم ساز از بمب اتمي كاربرد موثرتري در تسخير جهان دارد. آنان كه تصور مي كنند با ابزار خشونت، با ترساندن، با اعدام و بريدن سر و دست و پا مي توانند جهان را مطيع خود كنند، خود برده ذهنيتي خودنابودساز هستند.
ايراني يعني از رنگها و آواهايي كه خداوند براي ما آفريده بهره و لذت بردن. كساني كه رنگارنگي زندگي را از ما مي گيرند و ما را سياهپوش و تكرنگ مي كنند، كساني كه آواهاي زيباي طبيعت و موسيقي را از ما مي گيرند و تك صدايي غم زده و سوگ پسند را بر ما اجبار مي كنند، ايراني نيستند. ايراني يعني عشق به زندگي، عشق به طبيعت، عشق به يكديگر، آنان كه عشق را درك نمي كنند و برده شهوت افسارگسيخته خود مي شوند ايراني نيستند.
اكنون هر كجاي جهان كه پاي بگذاريد جاي پاي فرهنگ و زبان ايراني را مي يابيد. آييني در جهان نيست كه برگرفته از آيين هاي فرهنگ ايراني نباشد. زباني در جهان نيست كه از زبانهايي كه ايرانيان اكنون و در گذشته به آن سخن مي گفته و مي نوشته اند برخوردار نشده باشد. ايران همه جا حضور دارد، از چين تا امريكا و از روسيه تا افريقا. ما همه جا هستيم و بايد ارزش اين فرهنگ گستران زيباي آزادگي و نيكي را بشناسيم و ستايش و ترويج كنيم.
آنان كه ايران بزرگ را گسترش مرزهاي سياسي ايران مي دانند گمراهانند. ما با محدود كردن فرهنگ ايراني به مرزهاي سياسي، خود را كوچك و تحقير مي كنيم. ايران بزرگ هم اكنون وجود دارد. حتا آن همسايگان كهنه انديش كه مي پندارند هويتشان در گرو تفكيك مرزها حفظ مي شود، نمي دانند كه هويت آنان هم برگرفته از هويت ايراني است. خود آنان هم ايراني هستند و فرهنگ و زبانهايي كه مي خواهند ترويج كنند بر گرفته ار فرهنگ و زبان ايراني است.
ما بجاي ستيزگري و توهين و تمسخر برخي همسايگان و حتا دشمنان كشور، بايد به دوستي و مهرباني بگرويم. ما بايد از خشونت و كينه گرايي و انتقامجويي حتا نسبت كه كسان و گروهها و فرقه هايي را كه زندگي ما جهنم كرده اند بپرهيزيم. ما بايد به همه مردم ستمديده و تحت خفقان و حكومتهاي خشن و فاسد جهان نصيحت كنيم كه در دل ديكتاتورهاي خود ترس ايجاد نكنند، آنها را عفو كنند و اطمينان بدهند كه در حكومت مردمي آينده همه خواهند توانست در امنيت و آرامش به يك زندگي سازنده بپردازند. حتا اگر يك نفر در راه رسيدن به آزادي و دموكراسي جان خود را از دست بدهد، يك سرمايه بالقوه ملي از دست رفته است. حتا اگر يك روز آغاز بازسازي و سازندگي كشور عقب بيافتد، يك روز دست نيافتني از كف مردم خواهد رفت و در يك رويارويي و چالشگري متقابل هيچ تضميني نيست كه چرخه اي درازمدت از خشونت و خفقان و عقب افتادگي تكرار نشود. بياييد دست در دست هم بدهيم و با كردار خود ثابت كنيم كه ايراني راستين هستيم؛ آنگاه پيروزي از آن ما خواهد بود.
كورش زعيم
7 امرداد 1391 (28 ژوئيه 2012)