ديدگاه
كورش زعيم
طالبان را سركوب و افغانها را با مهرباني بمباران كنيم!
فقر جنايت را پناه ميدهد،
استصيال ترورسيم را. بيش از بيست سال جنگ، بيست سال زندگي با ترس، آوارگي، گرسنگي
... بيست سال كه نتواني زمينت را بكاري
بدون ترس از سربازان و تانكها، يا چكه بامت را تعمير كني بدون ترس از بمبها، يا
كودكان خود را به گردش ببري بدون ترس از مينها. بيست سال زندگي در جهنم بدون گرمي
آتش، بيست سال سفر با همه ثروتت بر دوش در راهي بي پايان. بيست سال كه نداني دشمنت
كيست، چون پيوسته جايشان را عوض ميكنند. اين تجربه مردم افغانستان است
–
مومي بازيچه دست جنگآفرينان از درون بازيگران قدرت از بيرون
بازيچهاي كه پنداشته اند جان ندارد، احساس ندارد، و ارزش ندارد.
آمريكا
نيز سرباز و تانك دارد، بمب دارد و مين دارد. پس آمريكا هم، اگر حمله كند، به
فهرست بلند نفرت افغانها افزوده خواهد شد، و آنگاه افغانها خواهند پرسيد آيا هيچ
دوستي در اين جهان ندارند؟ هيچ همسايهاي دوستشان ندارد، هيچ همسايهاي آنها را به
ناهار نميخواند، هيچ همسايهاي حتي اهميت نميدهد كه آنها زندگي كنند يا بميرند. براي
شوروي سابق، افغانستان جادهاي بود به سوي درياي آزاد، براي پاكستان زميني كه روي
آن خط لوله بكشند. براي عربستان، افغانستان اردوگاه آموزش مذهبيان متعصب است كه
دولتهاي مسلماني را كه بسوي دمكراسي ميروند بيثبات سازند، و براي ايران، بخشي از
سرزمين از دست رفته وطن كه ديگر خواسته نيست. بنابراين، افغانها چه كاري به جز
نفرت ميتوانند بكنند؟ نفرت از آنان كه روي سرشان سقف است، آنان كه با شكم پر سر
به بالين ميگذارند، و آنان كه شانس بهتري براي زنده بودن در بامداد روز بعد
دارند. نفرت از همه كس. و اكنون، آمريكا ميخواهد به افغانستان حمله كند.
افغانستان! من فكر ميكنم كه حمله به جزيره سيصد هزار نفري گرانادا آبرومندانهتر
بود!
در هر حال، تروريستها بايد بروند
–
بخاطر نسل بشر، سازمانهايي مانند القاعده بن لادن نبايد اجازه فعاليت داده شوند.
ولي اشخاصي مانند بن لادن در منجلاب استيصال رشد و نمو كردهاند، در جاييكه دولت
آن خودش حوي وحشي و رفتار تروريستي دارد. اگر طالبان بر افغانستان حكومت نميكرد،
بن لادن نميتوانست پناهگاهي بيابد و ؟؟؟ و همدست بيابد. و ذخيرهاي از ذهنهايي
را بيابد كه در استيصال آماده شستشو و استخدام باشند. اوسامه بن لادن بدون طالبان
هيچ جايي براي رفتن ندارد، و اگر فقط يك بن لادن حذف شود، طالبان بن لادن ديگري
خواهد زاييد.
پس طالبان بايد بروند. من اين جمله را
چهار سال است كه تكرار ميكنم. و ايران و پاكستان و همسايگان شمالي بايد اين كار
را انجام دهند، نه ايالات متحده. ايران و پاكستان راه و ابزار اين كار را در دست
دارند بدون اين كه به مردم افغانستان آسيب رسانده شود (هر چند كه پاكستان در صورت
شركت در عمليات آشكار، شايد نتواند موج بازتاب داخلي آن را اداره كند.) آمريكا، و
يا ترجيا سازمان ملل، ميتواند در پشتيباني لجيستيكي ياري دهد. ما بايد طالبان را
از طريق ائتلاف شمال بگوييم و آن هم سريع، و با هدفگيري دقيق. ميليونها پناهنده
افغان ميتوانند منبع عظيمي از داوطلبان براي نجات ميهن باشند. همزمان، ما بايد به
مقدار فراوان خوراك، پوشاك، سرپناه و نيازهاي اوليه را به مردم افغانستان كه در
قيد طالبان نيستند برسانيم و از آن نان حفاظت كنيم. ما بايد آن قدر بدهيم كه هيچ
افغان نيازمند دستش را به تمنا دراز نكند يا در صف نايستد. اين هديه هزينهاي كمتر
از گلوله و موشك و پشتيباني يك جنگ يا كشمكش مستمر خواهد داشت. افغانهاي زير سلطه
خود را از قير طالبان خواهند رهانيد، سربازها پست خود را ترك خواهند كرد، در
ادوگاه طالبان نفاق و دو دستگي روي خواهد داد و شيرازه كار از دست طالبان در خواهد
رفت.
در حين عمليات، ما بايد به آنها كمك
كنيم كه دهكدهها و شهرهاي خود را بازسازي كنند تا جايي براي بازگشت داشته باشند و
از آوارگي نجات پيدا كنند. آنگاه استيصال تبديل به اميد خواهد شد. افغانها يك دوست
پيدا خواهند كرد. آنها نيز با پيوستن به نهضت رهايي افغانستان و با اطلاعات خود به
ما كمك خواهند كرد. هر چه بيشتر از مردم سرزمينهاي زير سلطه طالبان به اتحاد شمال
بپيوندند و تفاوت دو طرف را بيشتر لمس كنند، طالبان بيشتر تضعيف خواهد شد. اتحاد
شمال بايستي نماد قدرت، رفاه و مردمسالاري گردد.
اگر ما افغانستان را براي افغانها
نجات دهيم، افغانها هم ريشه تروريسم را براي ما خواهند سوزاند.
2
مهر 1380
چاپ
شده در روزنامه ايران ديلي، 7/7/7/1380، ص 4.