س. ملکوتی:
هنگامی که از امروز و فردای سرنوشت ایران سخن میگوییم و آنرا در طرحها و ایده هایمان با الگوهای سیاسی درونی شده و یا حتی برگرفته از تجربیات تاریخی بکار می بندیم نمی توان از چگونگی خود در زنجموره نظام جهانی جدا نماییم، بی شک مدیریت ها ی اقتصادی و سیاسی در صحنه جهانی تاثیرات خود را بر این فرآیند تغییر و تحول خواهند داشت. امروز ما شاهد دگرگونی هایی در نظم موجود و حاکم، بویژه در منطقه خاورمیانه میباشیم. مدیریت جهانی در جستجوی چه طرح و بدیلی در این جغرافیای سیاسیست؟ و چرا نظم موجود در ایران نمی تواند با مدیریت جهانی تفاهمی را برقرار نماید؟ آیا این عدم سازش مفهوم استقلال را میدهد؟ و این مهم که فردای ایران در طرح یک نظام مورد پیشنهادی شما چه رابطه ای را با جهان پیرامونی خود برقرار خواهد؟
كورش زعيم:
ما بهيچ وجه نه مي توانيم و نه اينكه بايد خود را از جامعه جهاني و روند تحولات طبيعي در ساختارها و الگوهاي جهانشمول جدا نگه داريم. فقط دولتمردان ابله و عقب افتاده ذهني مي پندارند كه مي توانند خلاف جهت آب شنا كنند؛ و با اين انديشه، ملت هاي خود را به انزوا و عقب افتادگي و بدبختي مي كشانند. من باور دارم كه انديشه دهكده جهاني يك انديشه ايراني بوده كه نخست كورش بزرگ تلاش كرد آن را نهادينه كند. ولي انديشه او هزاره ها جلوتر از توان درك بشر بود. سامانگيري سازمان ملل متحد كه پس از صدها سال جنگ و خونريزي بر پايه تعصبات قبيله اي و مذهبي و نژادي و خودبزرگ بيني كوچكمردان ولي سرانجام رشد روشنفكري و درك بي حاصل بودن آن جنگها رخ داد، در واقع نخستين گام در راه تحقق اين انديشه بود كه همه مردم جهان برابر و داراي حقوق يكسان هستند و بايد در پناه يك قانون يگانه و استانداردهاي يكسان زندگي كنند. ترديدي نيست كه پيشگام تحولات اجتماعي وسياسي در جهان، سياستهاي اقتصادي بوده است. اقتصاد شريانهاي زندگي بشري است و اكنون اين شريانها بدون اعتنا به تفكيك هاي جغرافيايي و نژادي و فرهنگي در سراسر جهان جريان يافته است. اكنون شعارهايي مانند "خودكفايي" و استقلال اقتصادي و خودمحوري آنقدر ابلهانه است كه شنوندگان اينگونه ادبيات آن را نه ناشي از ديدگاه سياست ملي كشورها بلكه از ناداني و حماقت دولتمردان تلقي مي كنند.
اكنون با جهاني شدن اقتصاد و درهم تنيدگي اقتصاد جهاني، جغرافياي اقتصادي بي معنا و تهي از محتوا شده است. همه اقتصادهاي ملي به يكديگر وابسته و پيوسته و نيازمند همديگر هستند. اقتصاد جهاني مرزها را از ميان برداشته است و دولتهايي كه با توهمات ناشي از ناداني سوار بر قطار اقتصاد جهاني نمي شوند، به ملتهاي خود خيانت مي كنند.
علت اينكه نظم موجود در ايران نمي تواند خود را با مديريت جهاني اقتصاد و سياست همسو كند، چنبره ايست كه در آن گرفتار آمده است. عوامل مهم اين دشواري، فارغ از سنجش هاي خردمندي و هوشمندي، و توهمات سياسي، دولتي بودن اقتصاد، گسترش و ژرفاي فعاليت قاچاق و فعاليت هاي غيرقانوني در بازرگاني بين المللي و وابستگي بودجه كشور به نفت، و سودرساني هاي بيرون از حسابرسي و كنترل ها و حسابرسي هاي معمول است. هرگونه تفاهم با مديريت و استانداردهاي جهاني در كشور داري و تعاملات بين المللي، در ادامه اين فعاليت ها خدشه وارد مي آورد. عدم سازش گونه اي استقلال براي حدود ده درصد از جمعيت كشور بوجود آورده است.
شيوه كشورداري كه من پيشنهاد كرده ام بر پايه شناخت واقعيت هاي بين المللي است. ما به بقيه جهان نياز داريم و آنها نيز به ما نياز دارند. هنر مديريت كشور در اين است كه ميان نياز داخلي و نياز جهاني تعادلي خردمندانه برقرار شود. ما اگر با همه كشورهاي جهان روابط سياسي و اقتصادي داشته باشيم، بهتر مي توانيم از منافع ملي دفاع كنيم و آن را بهبود ببخشيم. دشمن تراشي فقط به خود ما آسيب مي رساند، چون ما همكاري همه را از دست مي دهيم، در حاليكه دشمنان، يا بهتر بگويم رقيبان ما، از همكاري ديگران كماكان بهره مند مي شوند. پس آنها نيرومند تر مي شوند و ما ناتوانتر. ما بايد با همه همسايگانمان روابط دوستانه داشته باشيم، با روشها و عملكردمان احترام آنها را جلب كنيم. ما بايد به ويژه با كشورهاي پيرامون خود روابط اقتصادي و فرهنگي درهم تنيده داشته باشيم. اين درهم تنيدگي منطقه اي وزنه ما را سنگين تر مي كند و آسيب زدن به ما بسيار دشوارتر. ما بايد سياست بازرگاني و ارتباطي خود را با آنان چنان آميخته كنيم كه به خاطر حفظ منافع ملي خود، نتوانند ما را نديده بگيرند يا تركمان كنند يا عليه ما وارد دسيسه شوند. ما بايد محور ثبات و اعتماد و قدرت مثبت باشيم.
س. ملکوتی:
جنبش سبز اعتراض پس از نتایج انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری شکل گرفت. این جنبش خودجوش بزودی توانست به نیروی عظیم اجتماعی برای تغییر تبدیل شود. این جنبش ضمن حمایت از رهبران نمادینش، اما استقلال خود را نیز در طرح شعارهایش به همراه داشت. این استقلال گزینه متفاوتی را از انچه اصلاح طلبان حکومتی میخواستند پیش روی قرار میداد. به نظرم تسخیر و به نظم آوردن جنبش یا خاموش ساختنش تنها گزینه رهبران نمادینش قرار گرفت، تا مرزهای دادخواهی ها از ارتفاع توقع و مطالبات آنان فراتر نرود. یکی از تمهیدات آشکار محدود نمودن حافظه آن بود که سطح دادخواهی ها را از دوره مشخصی ذهنیت سازی نماید. آن عدالت و دادخواهی که طی سی و دوسال حافظه اعتراض را انبان نموده بودند، سعی در انکارش به مطالبات دوره ای کوتاه بسنده میشد. در همین رابطه اما سعی میشد حافظه دیگری را جایگزین نمایند ، یعنی عصری از خشونت آشکار را به عصر طلایی تعبیر نمایند. پاسخ جنبش هر چند دوگانه بود، اما آشکارا عبور از نظم موجود را نشانه گرفته بود،این جنبش توانست تاثیرات عمیقی در سطح جامعه و حتی منطقه بگذارد، برخی بر این باورند که این جنبش برای همیشه خاموش گردیده و برخی دیگر بر آنند که فرصت دیگری را برای آرایش خود میجوید. موضوع مدیریت سیاسی و همچنین ترکیب و چگونگی آرایش درونی ان اما بیشک مورد پرسش خواهد بود.این جنبش هر چند احترام همگان را چه در سطح ملی و جهانی برانگیخته بود اما قادر نگردید همه قطب های اجتماعی اعتراض را در سطح ملی به خود جلب نماید. اکنون راهنمای سیاسی و توان اندیشه ای که به یک مدیریت سیاسی حقیقی می اندیشد چه آموزه هایی از این برآمد شکوهمند اجتماعی در اختیار میگذارد؟ سازماندهی اعتراض را چگونه توان میبخشد ؟ و چه مسیری را برای دادخواهی ها در نظر می آورد؟ آیا میتوان هم آمیزی مطالبات ماندگار در چارچوب نظام سیاسی معاصر را با گذار از آن پدید اورد؟ ایا میتوان جنبشی اجتماعی را رنگین کمان دادخواهی ها خواند و در آن مطالبات مشخص اجتماعی تاریخی مانند کارگری، قومی-ملی، عقیدتی، زنان و رفع تبعیض و برابری خواهی را در ان نادیده و یا مبهم رها نمود؟ نقش مدیریت سیاسی در برابر چنین پرسشهایی چه خواهد بود؟
كورش زعيم:
جنبشي كه به نام سبز در ايران شهرت يافته، يك جنبش دادخواهي يا تنها براي مطالبات گوناگون مردم نيست، هر چند كه همه اين خواسته ها در آن نهفته است. اين خواسته ها اجزاي كوچك روند بزرگيست كه در ايران بطور اجتناب ناپذير شكل گرفته است. جنبش مردم ايران آغازگر يك تحول بنيادين منطقه ايست. ما در طي تاريخ طولاني خود همه گونه روشهاي اداره كشور را نوآوري و تجربه كرده ايم. روشهاي تحميلي از مهاجمان انيراني را هم تجربه كرده ايم كه چگونه با وجود ضربه هاي مهلكي كه در زمينه جان و مال و آزادي مردم به ما زدند، دوباره برخاسته ايم و با گستردن سايه فرهنگي، خرد و آزادگي بر دشمنان خود چيره آمده ايم. ما در درون حكومتهايي كه از ما نبودند، ولي زورمان به آنها نمي رسيد، رخنه و آنها را از درون خالي مي كرديم و خواسته هاي خود را در آن درون خالي جاي مي داديم. ما ايرانيان بوديم كه بني اميه را برانداختيم و به علت اينكه هنوز توان پايداري در برابر حمله همان قماش مهاجمان نداشتيم، بني عباس را كه از خودشان ولي تحت نفوذ ما بود به حكومت رسانديم. كم كم درون آن را تهي كرديم و دانش و خرد خود را جايگزين شيوه هاي آنها كرديم، بطوريكه وقتي تلاش كردند بدون ما و دوباره با فرهنگ قبيله اي خودشان حكومت كنند، فروپاشيدند. ما ايران خود را باز پس گرفتيم و زبان فارسي را نيز باززنده سازي كرديم. كدام فرهنگ يا تمدن در جهان را سراغ داريد كه از زير چنين وزنه دهشتناكي سالم بيرون آمده و خود را بازسازي كرده باشد؟
ما همين كار را با مغولان و مهاجمان خونخوار و غارتگر آسياي دور كرديم. چون زورمان به آنها نمي رسيد، درون آنها را تهي از خودشان كرديم و با خودمان جايگزين نموديم و وادارشان كرديم فرهنگ قبيله اي خودشان را كنار گذارند و به فرهنگ ما بگروند. آن ها زبان ما را هم داوطلبانه فرا گرفتند و فرهنگ ما هم را ستايش كردند و برگرفتند. ما اين پيشينه را داريم كه در گذشته دور بهتر از همه مردم جهان مي انديشيدم و كشورداري مي كرديم. كشورداري ما هميشه به نسبت آنچه در جهان زمان خود مي گذشت مردم گراتر بوده است. شما اگر به تاريخ اجتماعي ما بنگرديد، در همه زمينه هاي اجتماعي و سياسي در همه طول تاريخ ما انديشه هاي نو داشته ايم و انديشه هاي نو را آزمايش مي كرده ايم. از امپراتوري مردمي (هخامنشي) تا شاهنشاهي همگاني (اشكانيان) تا آميخته شدن مذهب با قدرت سياسي (در اوج پيشرفت و توسعه دوره ساسانيان) تا پادشاهي مشروطه تا جمهوري مذهبي. تجربه دموكراسي را هم در زمان هاي كوتاهي مانند زنديان و سالهاي 1320 تا 1332 داشته ايم. از نوعي فئوداليسم تا تئوري هايي مانند كمونيسم و سوسياليسم تا اقتصاد آزاد و تركيبي از آنها را داشته ايم. سامانه همه اينها ابداعات خودمان بوده است. پس ما ملت ناآگاه و بي تجربه اي نيستيم و كسي نمي تواند بگويد كه ما بايد در اداره كشورمان يا در دموكراسي از كسي يا كشوري آموزش ببينيم.
اكنون با پشتوانه اين دانش و تجربه، دموكراسي پارلماني را برگزيده ايم فارغ از محدوديت هاي ايدئولوژيك و ذهنيت هاي برتري جويي اعتقادي، نژادي يا جغرافيايي. اين جنبش كه به آن رنگ داده اند، يك تحول اجتماعي سياسي بنيادين است كه من دو سال پيش از آنكه آغاز شود، در يك سخنراني جنبش پيش رو را ابريشمين و اجتناب ناپذير خواندم. پاك و صلحجو چون سپيد، محكم و استوار چون ابريشم. اين جنبش اصلاحات نيست و يا در پي به قدرت رساندن اين نامزد انتخاباتي يا آن مدعي و اين انديشه يا آن "ايسم" نيست. اين برقراري برآيند همه دانش و تجربيات تاريخي اين ملت در كشورداريست. هيچ قدرتي و هيچگونه خشونت و باورگرايي نمي تواند اين روند را بازايستاند. آنچه شما در 1388 شاهد بوديد، برآيند جنبش هاي پراكنده ده سال گذشته بود. مرحله دوم كه اكنون در جريان است تحولات دروني است. شما ناگهان متوجه مي شويد كه با همه تلاش و تمهيدات براي امنيت و حفاظت از وضع موجود، پايه هاي كرسي كه بر آن نشسته ايد، چنان موريانه خور شده كه هيچ وزني را تحمل نتواند كرد. آنگاه مرحله سوم فرا مي رسد و فرصت واپسين كه اميدوارم با خردمندي و هوشمندي دورانديشانه مديريت شود. مرحله چهارم سرنوشت ساز خواهد بود. در هر حال، من آينده ايران و مردم ما را بسيار خوب و پيروزمند مي بينم.
س. ملکوتی:
مطالبه ای در ذهنیت شهروندان ایرانی از نیروها و توانهای سیاسی سالهاست به گونه های آشکار و پنهان خود مطرح میگردد.
همایش و اتحاد همه آن نیروهایی که در بنای سامانه ایرانی دگرگونه از بود امروزش تصویر شود. گونه ای که بتواند آفریننده روابط انسانی و اجتماعی عدالتخواهانه باشد. قادر باشد حرمت انسانی را پاس بدارد. در یک کلام آزادی را میزبان باشد.
اما این مطالبه هرگز پاسخی دریافت ننمود. شرایط کنونی و آرایش نیروهای مدعی مدیریت سیاسی نیز بگونه ایست که هیچ قطب و طیفی قادر نمیگردد به تنهایی مسئولیت چنین گذاری را به عهده بگیرد. در چنین شرایطی این مطالبه عینیت پذیر میشود و پاسخ عاجل خود را در این تنگنای سرنوشت فرا میخواند. نخست مایلم دلایل امکان پذیری یا عدم آنرا جویا شوم و سپس بدانم شکل سیاسی چنین همایشی را چگونه می انگارید؟ آیا فراخوان یک جبهه میتواند چنین آرایشی را پدید بیاورد؟ ترکیب آن بر بنیاد چه مضمون و شروط سیاسی خواهد بود؟ آیا شکل دیگری از همایش نیز میتواند با اینهمه تنوع اندیشه راهکار در دستور کار و برنامه قرار گیرد؟
كورش زعيم:
نكته بسيار مهمي را مطرح كرده ايد، زيرا دشواري ما در همبسته نمودن نيروهاي سياسي همين است كه بيشتر طيفهاي سياسي با تعصب مدعي برحق بودن ديدگاهها و راهبردهاي خود هستند. برخي حتا نمي توانند خود را از يك قفس ايدئولوژيك رها سازند. اختلاف سليقه در راهكارها كمترين مسئله ما در زمينه يك همبستگي ملي است. هيچكدام از اين طيف هاي سياسي مدعي، مقبوليت خود را در ميان مردم كشور آزمايش نكرده اند و غالبا اين مقبوليت را در گرد هم انديشان خود يا گرد دوستان محفلي و برخي فقط در آينه بدست آورده اند، زيرا زمينه فعاليت آزاد سياسي در كشور فراهم نبوده است.
بنابراين، به باور من، تنها راه فراهم سازي زمينه فعاليت براي همه طيف هاي سياسي و ايجاد فرصت براي مشاركت آنها در سياستگزاري و اداره كشور، برپايي يك دولت موقت است. دولتي كه بايد بر پايه خرسندسازي همه اين طيف هاي رنگارنگ، و برپايه يك ساختار پيشرو و جهان پسند با رعايت منشور سازمان ملل متحد، بياينه جهاني حقوق بشر و با هدف عضويت در خانواده كشورهاي مردم سالار و پيشرفته، تشكيل شود. دوره اين دولت موقت، همانگونه كه نخستين بار آن را در "
پيشنهاد براي نجات ميهن" در 27 ارديبهشت 1388، ارائه دادم، حداكثر دوسال خواهد بود.
دولت موقت بايد توسط چهره هاي شناخته شده و هوشمند سياسي معتقد به دموكراسي برگزيده شوند. كساني كه به آزادي عقيده و ناآميختگي دين با ساختار قدرت باور داشته باشند و از محبوبيت و احترام در ميان مردم كشور برخوردار باشند. همچنين، شخصيت هاي اجرايي كه در رشته هاي تخصصي اجرايي و مديريتي كشور داراي دانش و تجربه مثبت باشند. دولت موقت بايد شخصيت و توان اين را داشته باشد كه اعتماد جامعه بين المللي را جلب و رابطه سازنده در چارچوب منافع مشترك با همه كشورهاي جهان برقرار نمايد. مهمترين وظيفه اين دولت فراهم آوردن شرايط برگزاري انتخابات براي مجلسي ملي و فراگير با راي آزاد مردم خواهد بود. اين مجلس، يا آنجور كه من پيشنهاد كرده ام، دو مجلس شوراي ملي و مجلس استانها (مهستان) بر پايه استانداردهاي پذيرفته شده در جوامع مردم سالار برنامه ريزي و زير نظارت مستقيم سازمان ملل برگزار خواهد شد. پس از اجراي انتخابات، دو مجلس در يك نشست مشترك به اصلاح يا بازنويسي قانون اساسي خواهند پرداخت.
پس از اينكه قانون اساسي تدوين، در مجلس ها تصويب و با همه پرسي تاييد شد، انتخابات رياست جمهوري و ديگر نهادهاي مردمي برگزار و دولت موقت كنار رفته، دولت برگزيده زمام امور را بدست خواهد گرفت. مجلس شوراي ملي آينده و مجلس مهستان از تركيب متناسب مردم كشور و ديدگاههاي گوناگون موجود در جامعه به نسبت محبوبيتشان برخوردار خواهد بود. در آنجاست كه براي تدوين برنامه هاي راهبردي كشور، همه مي توانند زير نگاه تيزبين رسانه ها و داوري مردم براي به كرسي نشاندن ديدگاههاي خود و نفوذ در قانونگزاري و اداره كشور تلاش كنند. آنان كه مدعي برحق بودن ديدگاههاي خود هستند، در آنجا مي توانند آزدانه تلاش كنند دل مردم را بدست بياورند و زمينه را براي پيروزي خود در انتخابت بعدي فراهم آورند.
در دوران دولت موقت، حفظ امنيت و تماميت ارضي كشور در الويت اول را خواهد بود. قدرتمندي و همبستگي نيروهاي مسلح كه جملگي تحت فرماندهي دولت موقت خواهند بود، حفاظت از مرزهاي كشور را بر عهده خواهد داشت، تا مردم بتوانند در آرامش و امنيت كامل به بيان و ترويج ديدگاههاي خود و فعاليت سياسي و اجتماعي بپردازند. دولت موقت بايد بتواند جهان را بباوراند كه حركت ايران بسوي دموكراسي و رعايت حقوق بشر بنيادين و برگشت ناپذير است و شرايط و امنيت كامل براي هرگونه سرمايه گذاري و فعاليت سازنده و سودمند فراهم مي باشد.
س. ملکوتی:
ایران و ایرانی معاصر تصاویر چند گانه ای را در ذهنیت انسان در این جهان از خویشتن و چگونگی بود خود ارائه میدهد. این تصاویر چنان متضاد یکدیگرند که گاه مشکل بتوان آنرا برآمده از یک هویت یگانه جغرافیای سیاسی- فرهنگی بر شمرد.
ایرانی که پرچمدار عقب مانده ترین شیوه و رفتار با شهروندان خود میباشد. سنگسار، قطع اعضای بدن، اعمالی که به مثابه قوانین مجازات کشوری نمادی از واپسگرایی و ماندگاری در یک عرصه تاریخی گذشته بشری را نمایندگی میکنند. و یا ترویج تروریزم و خشونت انسانی و همیاری با پس مانده ترین لایه های فکری سیاسی جهان معاصر؛ و از سوی دیگر، ایرانی را که شهروندانش چه در درون کشور و بویژه در تبعید یا برون مرز به تصویر میکشانند تفاوتهای عمیقی را نمایندگی میکنند. گویی از دو تاریخ و از دو جهان متفاوت برآمده اند
آقای زعیم، افتخارات ایرانیان در هر جغرافیایی که پای نهادند کم نبوده و نیست همه جا احترام پدید آوردند. در درون كشور به همچنین، با نگاهی به جنبش کارگری با نمادی چون اسانلو . زنان مبارز، مادران عزادار ،سیمین بهبهانی، و نویسندگان و هنرمندان و افرینندگان پیروجوانش، جنبش دانشجویی و رفتار مدنی آنان، جنبش خودجوش سبز، فعالین مدنی و حقوق بشری در ایران، فعالین محیط زیست، نهادهای حامی کودکان و مبارزه با اسیبی چون کودکان کار در تهران و سنندج و دها نمونه دیگر که نشانه های حضور غرور افرین ایرانیان در درون و برون مرزها میباشد. بودنی که سرمایه اش تنها در اراده گسست یافته مردم از قوای حکومتی درک میشود. حکومتی که اما تنها حقارت و فرو دستی را به ارمغان اورد و ذهنیت جهانی را به ارتفاعی از تحقیر برافراشت.
محصول واپسگرا و ویرانگر نظام معاصر در عرصه های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و بر جای نهادن اینهمه آسیبهای اجتماعی، اخلاقی و حیثیتی، تصوری دهشت بار از یک آینده ویرانهو مایوس پذیر در ذهنیت معاصر و فرداسازان پدید آورده است، تصویری ماندگار در ذهنیت تاریخ بشری. شما فردای ایران راچگونهدر طرح امید و برنامه های خود رقم میزنید؟ چه وعده باورمندی را میتوان به نسل جوان ایران برای فردای دگر باش ایران داد ،وعده شما به نسل جوان و حضور یاس و نا امیدی از اینهمه ویرانی ها چه خواهد بود؟.
كورش زعيم:
بايد توجه كرد كه ايرانيان هميشه در طول تاريخ در توليد فرهنگ و هنر و انديشه پيشرو بوده اند. وقتي قومهاي نامتمدن و غارتگر به عناوين گوناگون به ما يورش مي بردند و مردم ما را زير فشار خشونت و آزمندي و ستمگري خود قرار مي دادند، ايرانيان بزودي با ترفند بردباري و عرضه دانش و فرهنگ خود آنان را مجذوب و به ستايش و ترويج فرهنگ ايراني وا مي داشتند. مگر مغولان خونخوار و ويرانگر نبودند كه به فرهنگ ايراني گرويدند و پشتيبان و ترويج دهنده قدرتمندي براي زبان فارسي و فرهنگ ايراني در سراسر آسيا و اروپا شدند؟ مگر تازيان نبودند كه پس از چيرگي بر ايران زمين به وسيله خشونت توصيف ناپذير وغارتگري و تجاوز، سرانجام تسليم دانش و فرهنگ ايراني شدند كه حتا زبانشان را هم ما ايرانيان ساماندهي و تبديل به زبان نوشتاري و گفتاري قدرتمندي كه امروز هست كرديم؟ مگر آنها هنوز براي ستايش دانشمندان ايراني آن زمان آنان را دانشمندان ما را به خود منتسب نمي كنند و عرب نمي شمارند؟
از سوي ديگر، برخي ايرانيان دانشمند و هنرمند به علت رفتار خشن و نامتمدن اين مهاجمان از كشور جلاي وطن كردند و به كشورهاي ديگر، بويژه اروپا، رفتند. اين برجستگان ايراني بودند كه در قرون وسطاي با وجود حاكميت ناداني، تعصب مذهبي و خشونت در اروپا، دانش و هنر و مهندسي اروپا را پايه گذاري كردند، هر چند كه هزاران نفر از آنان به علت همين دانش برتر، بويژه در پزشگي، به نام جادوگر قرباني جهالت و زنده در آتش سوزانده شدند. واژه "ماژيك" يا "مجيك" همان واژه مغ ايراني است كه هنوز در جهان غرب معناي جادوي كسي كه از دانش و هنري فراتر از مردم عادي برخوردار است دارد. بسياري از پديده هاي پزشگي، مهندسي و هنري كه در غرب به نام روم و آتن معروف شده از ايران سرچشمه گرفته است. بسياري از انديشمندان و برجستگان يونان و روم كهن در شهرهاي ايران و بسياري سرداران نظامي آنان در دربارهاي ايران زندگي مي كردند. آنان زندگي در ايران آزاده را بر زندگي در زادگاه خود كه با وجود فرهنگ مطرح دچار ديكتاتوري محدود كننده بود ترجيح مي دادند. افلاتون، فيثاغورث، هرودوت، گاليله و بسياري ديگران.
من تعبير شما را كه "تفاوتهاي عميقي كه انگار از دو جهان متفاوت" هستند، را نمي توانم بپذيرم. مي خواهم بگويم كه اين پديده كه شما به آن اشاره مي كنيد، دوگانگي در فرهنگ ايراني نيست، بلكه دوزيستي ايرانيان است. آنان در كشور خودشان از آزادي فعاليت برخوردار نيستند و در قفس تنگ اجتماعي و سياسي قرار مي گيرند و قادر نيستند استعدادهاي خود را بروز و پرورش بدهند. اين مردم هوشمند و با استعداد، از آنجا كه خشونت و واپسگرايي حاكم، بر زندگي آنان سايه انداخته از بيرون ديده نمي شوند، انگار كه نيستند؛ فقط همان نظام حاكم و كساني كه با نظام حاكم همگام هستند ديده و شنيده مي شود. بنابراين، اين توهم بوجود مي آيد كه ايرانيان درون كشور با ايرانيان بيرون كشور متفاوت هستند و از فرهنگي متفاوت برخوردارند. در صورتيكه، چهره راستين ايراني همان است كه در بيرون كشور آزادي و فرصت فعاليت و پرورش استعدادهاي خود را يافته و برتري خود را نشان داده است. اگر به آمار توجه كنيد، در تمام كشورهايي كه مهاجران ايراني زندگي مي كنند، نه تنها در پيشرفت، فرهيختگي و موفقيت از همه مهاجران كشورهاي ديگر برتر هستند، بلكه از ميانگين مردم كشورهاي ميزبان هم فراتر هستند. شما اين ايرانيان را در سنجش با ايرانياني كه در درون كشور زندگي مي كنند متفاوت ندانيد. بيشترشان همان كسان و دانشجوياني هستند كه ما با هزينه گزاف آموزش مي دهيم و كشورهاي ديگر از وجودشان براي پيشرفت و رفاه مردم خود بهره مي گيرند. اين بدبختي ماست و خوشبختي كشورهاي ميزبان.
وقتي مي خواهيم مسائل كشور و يا اصولا مسائل نسل بشر را بررسي و ارزيابي كنيم، احساسات شخصي كه همانا ناخرسندي يا خشم ناشي از نارسايي هاست را بايد كنار نهيم تا چشم ذهن ما بجاي آنچه به راستي هست، چيزهايي را نبيند كه مي خواهيم ببيند. ما بايد همه چيز را از درون چشمان عقاب و بيرون از خويشتن بنگريم.
در مورد آنچه شما ترويج تروريسم و همياري با "پس مانده ترين" خوانديد، من نيز سخت با اينگونه سياستهاي خشن و بي منطق مخالف هستم، ولي مي دانم كه آنها ابزار اعمال سياست و رسيدن به هدف هست. برخي دولتها هدفهايي دارند كه با روند سياسي و اجتماعي جهان همخواني ندارد؛ بنابراين، براي رسيدن به آن هدفها از ابزاري استفاده مي كنند كه طرف مقابل را درمانده و مجبور به تمكين كنند. با وجود اينكه تاريخ بارها و بارها نشان داده كه اينگونه راهكارها هيچگاه موفق نيست، برخي گروههاي سياسي، مذهبي و برخي دولتها اصرار به تكرار آن دارند. توجيه اين نوع ابزار براي رسيدن به هدف، نشانگر درجه هوش يا ناهوشمندي و خرد يا بي خردي سياستگزاران آن در گزينش ابزارها نيز هست. دشواري ما وجود پرشمار اينگونه دولتها در جهان است. يكي براي رسيدن به هدف، بمب هوشمندي را به هواپيماي بي سرنشين مي بندد و حمله مي كند، يكي آن امكانات را ندارد، بمب را به كمر يك كودك بيگناه مي بندد و به دشمنش حمله مي كند. هر دو طرف براي عمل خود دليل مي آورند و حمله خود را توجيه مي كنند. ما توجهي به نوع حمله نداريم، ما به آن طرف نفرت خود را نشان مي دهيم كه با هدفش مخالف باشيم نه با ابزار رسيدن به هدفش. كار ما بايد اين باشد كه علتهاي اينگونه رويارويي ها را كاهش دهيم. خوشبختانه به نظر می رسد كه روند تغييرات و اصلاحات سياسي جاري در جهان مسئله را تا حد زيادي كاهش خواهد داد.
من همانگونه كه شما مي پنداريد، از آينده ايران بهيچوجه نااميد نيستم. من آينده ايران را درخشان مي بينم، هرچند كه بايد از سنگلاخ كنوني گذر كنيم. من آنچه را براي آينده ايران مي خواهم و در راه دسترسي به آن تلاش مي كنم نوشته و گفته ام كه برخي مطالب منتشر شده و در دسترس شما هست. ما مي توانيم برنامه راهبردي داشته باشيم، راهكارهاي تدوين شده هست و شخصيت هايي را هم كه بتوانند اين راهكارها را اجرا كنند و كشور را به دموكراسي و پيشرفت اقتصادي و اجتماعي برسانند داريم. تنها كاري كه مانده قانع كردن سردمداران قدرتمدار انحصارگر است، كه راه آنان آينده اي مبهم و سرانجامي شوم خواهد داشت. آنان را بايد قانع كنيم كه تا لحظه بي بازگشت صبر نكنند و سماجت نكنند. تا وقت براي يك تحول آرام و خردمندانه هست، به خواست مردم تمكين كنند تا خود نيز بتوانند در آينده ايران نقشي مناسب داشته باشند. اين سخن را من از سه سال پيش مي زدم و دليل مي آوردم. در آن زمان هنوز اعتراضات سال 1388 صورت نگرفته بود، ولي بر پايه شواهد موجود من آن را پيش بيني مي كردم و هشدار مي دادم كه چنين تحولي در راه و اجتناب ناپذير است. اكنون هم مي گويم كه باز پخش تحولات سال 88، به همان آساني خاموش شدني نخواهد بود. رويدادهاي اعتراضي در ايران به عنوان يك پيشگام تحولات گسترده در سراسر منطقه ديكتاتورزده بود. اكنون تحولات كشورهاي خاورميانه و شمال افريقا و روش برخورد جامعه جهاني با آنها اين واقعيت را تاييد مي كند كه تغييرات بهيموجه قابل كنترل و بازدارندگي نيست و وقت چنداني براي سماجت نمانده است.