گفتگوی جمشيد اسدی با مهندس کورش زعيم
بخش نخست: جبهه ملی
دوشنبه
23 آذر 1388، 14 دسامبر 2009
www.AssadiOnline.com
Assadi3000@yahoo.com
گفتگوی
نگارنده با کورش زعيم در سه بخش خواهد آمد. بخش نخست، يعنی همين نوشته زير، در
مورد جبهه ملی و مناسبات زعيم با جبهه ملی است.
بخش دوم در باره کوشش های وی برای پاسداری از فرهنگ و تاريخ
ايران خواهد بود و سرانجام در بخش سوم گفتگو مهندس زعيم به سياست کنونی ايران
خواهد پرداخت.
کورش
زعيم نام ناآشنايی در زندگی سياسی ايران نيست. وی در جايی گفته بود که از هفت
سالگی، يعنی از سال 1325 شروع به کار سياسی کرده است، زمانی که همراه مادرش به
راهپیمایی جنبش هواداران صلح می رود و در همان سن و سال بيشتر از همه ديگر
داوطلبان برای صلح امضاء جمع می کند و به همين خاطر یک نشان کبوتر صلح جایزه می
گيرد. اين خاطره شنيدنی را اما تا چه حد می توان برای آغاز به کار سياسی جدی گرفت؟
کودک هفت ساله کجا قوه تميز دارد که در مورد سياست و صلح داشته باشد؟
اما اين درست است که کورش زعيم در محيطی ملی و ميهن پرست بزرگ شد. نيای
پدری او یکی از سه بازرگان بزرگی بود که در اعتراض به قرارداد اعطای امتياز تنباکو
توسط ناصرالدين شاه به بيگانگان در تحریم شرکت کرد و تمامی تنباکوهای انبار خود را
در میدان شهر کاشان به آتش کشید. عموی بزرگ کورش، عموی پدرش، سید حسن زعیم، مبارز
مشروطیت و دوست و همکار حسن مدرس و محمد مصدق در مجلس شورای ملی دوره های چهارم و
پنجم بود. سید حسن یک بار در مجلس به سردار سپه گفته بود: «کلاهت را بردار، اینجا
خانه مردم است!»
از زعیم بزرگ در مخالفت با تمدید قرارداد دارسی نقل می کنند که : شاه
نباید خائن باشد. او می تواند نادان باشد، اشتباه بکند، بی تجربه باشد، ترسو باشد،
ولی خائن نمی تواند باشد. زیرا صاحبخانه هرگز نباید علیه منافع منزلش تبانی بکند،
هر چند که دیگران پیرامون او می توانند خائن باشند، زیرا می خواهند از خانه او
بدزدند. همو در سال 1303 ابتکار استیضاح سردار سپه، نخست وزیر وقت را به عهده گرفت
و به امضای اقلیت مجلس (مرکب از مدرس، زعیم، بهار، عراقی، کازرونی و اخگر) رساند.
استيضاح به سه دليل: 1- سوء سیاست خارجی و داخلی، 2- قیام و اقدام علیه قانون
اساسی، حکومت مشروطه و توهین به مجلس، 3- تحویل ندادن اموال مجرمین به خزانهء
دولت. سید حسن زعیم با پادشاهی سردار سپه به اعدام محکوم شد ولی با وساطت
چند مرجع روحانی و محمد مصدق، سرانجام به خارج از کشور تبعید شد. وی پس از هفده
سال تبعید در فرانسه در مهر ماه سال 1325 به کشور بازگشت و مورد استقبال جمعیت
بزرگی قرار گرفت. سید حسن زعیم خيلی زود سرمشق کورش نوجوان شد.
در خانه ای که کورش زعيم در آن بزرگ می شد جلساتی با شرکت دکتر محمد مصدق،
آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، سید ابوالحسن حائری زاده، شمس قنات آبادی، عبدالقدیر
آزاد، دکتر علی شایگان، دکتر احمد متین دفتری، آیت الله حسن امامی، سید صادق
طباطبایی و دیگران برگزار می شد. شادروان دکتر حسین فاطمی هم دوست خانوادگی زعيم
ها بود و با ايشان رفت و آمد زیاد داشت. در همان سال های کودکی که شاگرد دبستان
امیر اتابک بود روزنامه دیواری برپا کرد و به همين مناسبت دکتر مصدق در برابر
بسياری از بزرگان خودنویس خود را به او جایزه داد (سال 1328). آيا کورش زعيم اين
خودنويس را نگه داشته است؟ امی گوید آن خودنویس سیاهرنگ واترمن را هنوز تا زمان
زندانی شدنش در سال 1361 هميشه به خود داشت.
بدين ترتيب از همان دوران کودکی، انديشه ملی و بنیانگذاران جبهه ملی
بر شکل گيری و رشد باورهای سياسی و اجتماعی کورش زعيم، خودآگاه و خودناآگاه تاثيری
شگف و ديرپا گذاردند. به طوری که از همان آغاز هر کار سياسی و اجتماعی که کرد برای
انديشه و جبهه ملی کرد:
در رفراندوم سال 1332 دکتر مصدق، او 14 سال بيش نداشت اما مسئول یکی
از چادرهای رای گیری در میدان توپخانه شد.
در سال 1337، برای ادامه تحصیل به امریکا رفت و دو سال بعد پژوهش 32
برگی خود را درباره اسرار کودتای 28 مرداد 1332 منتشر کرد و با کمک دوستانش در
همان سال برای دکتر شایگان در دانشگاه های ایالت ایلی نوی و پیرامون جلسات سخنرانی
ترتیب داد.
در سال 1341 (1963)، در شیکاگو
نخستین شاخه جبهه ملی ایران را با کمک سه نفر دیگر بوجود آورد. وقتی انجمن
دانشجویان ایرانی در امریکا تشکیل شد شاخه شیکاگو میهماندار نخستین کنگره آن بود.
در سال 1355 به ایران بازگشت و در اردیبهشت 1358 پس از
گشایش باشگاه رسما به جبهه ملی درون مرز پیوست و پس از چندی برای تدوین اساسنامه و
منشور به عضویت دو هیئت پنج نفری، و برای تدوین نظامنامه داخلی به تنهایی برگزیده
شد. در همان سال، برای نخستين دوره مجلس شورای ملی پس از انقلاب، جبهه ملی او را جزو
نامزدهای جبهه ملی ایران اعلام کرد و «گروه بشارت» هوادار دکتر صدیقی هم نام او را
برای شرکت در انتخابات در فهرست خود گذارد.
در سال 1358، وی با
مشارکت دوازده نفر از فرهیختگتن ملی کانون پژوهشی "اندیشه و سحن" را
بنیانگذاری کرد.
.در سال 1358 کم کم دفتر
کار و خانه اش مرکز جلسات سیاسی شد که شخصيت هايی چون مهندس بازرگان و دکتر
غلامحسین مصدق، دکتر شمس الدین امیرعلایی، دکتر سعید فاطمی، دکتر پرویز ورجاوند،
دکتر علی رشیدی، داریوش فروهر، پروانه فروهر، علی اردلان، حسن لباسچی، و ... در آن
شرکت داشتند. سازمان دانشگاهیان، که بانو دکتر لقا اردلان اداره اش می کرد، در
همان دفتر برگزار می شد.
در نخستین انتخابات ریاست
جمهوری، به درخواست دکتر احمد مدنی برای پشتيبانی از او در انتخابات، مديريت یک
ستاد مستقل انتخاباتی را به عهده گرفت که به گفته مدنی تاثرگذارترین ستاد انتخابات
او بود.
فعالیت های رسانه او در
سال های پس از انقلاب بصورت مقاله های انتقادی سیاسی، بویژه مقاله در نقش حزب توده
در شکل دهی به سیاست های جمهوری اسلامی و کتاب "امپراتوری شوروری به کجا می
رود؟" او که به صورت پاورقی در روزنامه میزان نهضت آزادی چاپ می شد، توجه
دولت شوروی را جلب کرد و باعث حمله های شدید رادیو فارسی مسکو به او شد. متعاقبا
کتابفروشی های جلوی دانشگاه نسبت به نمایش و فروش کتاب او که توسط شمس آل احمد و
علی دهباشی با تیرژ ده هزار چاپ شده بود مورد تهدید قرار گرفتند.
در سال 1361 به علت
فعالیت های سیاسی دستگیر و حدود پنج ماه در زندان اوین بود.
پس از بازداشت او، دو برادر
کوچکترش، سیامک و بهرام را هم دستگیر و زندانی کردند. سیامک که از رهبران و ئتوریسین
یک سازمان سوسیالیستی بود پس از دو سال تیرباران و بهرام که اتهامش شرکت در اعتراضات
دانشجویی بود، چهار سال و نیم در زندان ماند.
در سال 64، بعلت ممنوع
شدن فعالیت جبهه ملی با حدود چهل نفر دیگر از اعضای جبهه ملی در چارچوب "هیئت
حسن نیت" به کوششگری ادامه داد.
در سال 1373، سازمان
مهندسان جبهه ملی ایران را تشکیل داد که جلسات ماهانه آن در دفتر و منزلش تشکیل می
شد. زعیم تنها عضو جبهه ملی ایران بود که در مورد اوضاع سیاسی ایران و عملکرد
جمهوری اسلامی در دهه 1370 مورد مصاحبه رسانه های خارجی و داخلی بود.
در سال 1379 به شورای
مرکزی جبهه ملی ایران پیوست و در همان سال به عضویت هیئت اجرایی جبهه و مسئولیت روابط عمومی جبهه انتخاب شد. هنگامی
که عباس امیرانتظام برای نخستین بار با مرخصی درمانی آزاد شد، با حسن لباسچی و
غلامحسین خیر و قرنی و حسن لباسچی همراه او شد. امیرانتظام تا مدت ها مصاحبه های
رادیویی خود را از منزل زعیم انجام می داد. اميرانتظام و زعيم به اتفاق برای
مدیریت کشاورزی کشور طرح اصلاحی نوشتند وبه سيد محمد خاتمی، رییس جمهور وقت پیشنهاد
کردند.
گويا شرح ما از سابقه
سياسی کورش زعيم بيشتر از آن شد که می بايست. به گفتگو بازگرديم و با ديدگاه و حرف
های کورش زعيم در مورد جبهه ملی آشنا شويم.
کورش
زعيم و اديب برومند، رئيس شورای مرکزی و رئيس هيئت رهبری جبهه ملی در سال 1386
جمشيد
اسدی. آقای زعيم! شما به دنبال انتخابات خرداد 1388 ـ که به گمان و باور من جز
کودتا نبود ـ و اعتراض های مردمی در پی آن به زندان افتاديد. به چه جرمی؟ در زندان
از شما چه می پرسيدند و چه می خواستند؟ چطور شد که رهايتان کردند؟
کورش
زعیم:
بجز اتهام های کلیشه ای و همیشگی مانند
"تبلیغ علیه نظام"، " اقدام علیه امنیت ملی"، "تشویش
اذهان عمومی" و همانند آنها که به همه دستگیرشدگان زده می شود، دشواری آنها
در مورد من گمان داشتن یک برنامه در جریان جنبش و به گفته خودشان "انقلاب
مخملین" و "براندازی" بود. من در 11 خرداد 87 در دانشگاه مریلند
سخنرانی کردم که در آن به ضرورت ایجاد یک "
همبستگی برای دموکراسی و حقوق
بشر در ایران" اشاره نموده بودم. چنین همبستگی در اواخر سال 87 توسط
گروهی از فعالان سیاسی شناخته شده که چند نفر آنان از جبهه ملی ایران بودند، پایه
گذاری شد و پس از گذر از توطئه ها و دشواری های زیاد که در رسانه ها بازتاب یافت،
در اردیبهشت 88، بطور رسمی اعلام موجودیت کرد، و دوستان شورای همبستگی لطف کرده
مرا به عنوان دبیر سیاسی آن برگزیدند. در 29 اسفند 87، در سخنرانی خود در تبریز به
مناسبت بزرگداشت ملی شدن صنعت نفت، روندی را برای سرنوشت رژیم جمهوری اسلامی پیش
بینی کرده بودم که در رویدادهای پس از انتخابات دوره دهم تا حد زیادی تجلی کرده
بود. در روز 12 فروردین 88، در یک گفتگوی تلویزیونی عمر سی ساله جمهوری اسلامی را
بسر رسیده اعلام کرده بودم. در 27 اردیبهشت 88، من "
پیشنهاد برای نجات
میهن" خود را منتشر کردم که در آن راه حلی مسالمت آمیز ولی ساختار شکن را
برای جلوگیری از بحران اجتناب ناپذیری که پیش رو می دانستم، که احتمالا کنترل
ناپذیر هم می بود، پیش کشیده بودم. این پیشنهاد در رسانه ها به
"مانیفست" من معروف شد. در 20 خرداد، دو روز پیش از انتخابات، در
سخنرانی رشت خود گفته بودم که به احتمال قوی "
دولت نهم حکومت را به دولتی
بجز خود تحویل نخواهد داد
."
در
مصاحبه ای که یک دانشجوی دانشگاهی در مالزی برای پایان نامه اش درباره "
احتمال
انقلاب مخملین در ایران" با من کرده بود، ضمن ارائه تحلیل خود گفته بودم:
"
اگر چنین انقلابی، مخملین یا ابریشمین، جوشش یابد، حاکمیت هرگز نخواهد
توانست آن را در زمان مناسب پیش بینی کند یا جلوگیری
نماید."
واژه "انقلاب ابریشمین" را در سال 86، هم طی سخنرانی خود در همدان که
چنین جنبشی را پرهیز ناپذیر خواندم بکار برده بودم. همه اینها این توهم را بوجود
آورده بود که ممکن است من در این رویدادها دست داشته یا برنامه ای برای براندازی
داشته باشم! در دو مصاحبه تلویزیونی دیگر هم شب پس از انتخابات، نتایج اعلام شده
را تقلب فاحش خواانده بودم.
اینها
و شمار دیگری از گفته های زنجیره ای من، همراه با فعالیت پیگیر سالهای اخیر برای
سازماندهی جوانان در جبهه ملی ایران و جذب دانشجویان در سراسر کشور و نیز فعالیت
من در رابطه با مبارزه با غارت و تخریب عمدی میراث فرهنگی و تاریخی کشور و ترویج
فرهنگ و ارزشهای ایرانی به دور از خرافات و بدآموزی های دینی، همگی مرا عنصری
مسئله ساز معرفی کرده بود.
بازجویی
های من در زندان هم بیشتر در همین زمینه ها بود که در نهایت به تحلیل من از وضع
موجود و سرانجام آن کشیده شد. البته در آنجا برای آزاد شدنم اصرار به یک مصاحبه
تلویزیونی داشتند که زیر بار نرفتم. سپس برنامه محاکمه فرمایشی را پیشنهاد کردند
که نپذیرفتم.
آنها
همچنین از فعالیت من در جبهه ملی و کوشش برای میدان دادن به جوانان و کشاندن جبهه
ملی به موضعگیری های چالشگرانه، و نیز حضور و دخالت من در جریان همبستگی بسیار
ناراحت بودند.
آزاد
شدن من همانند آزاد شدن دیگر فعالان سیاسی، پس از بازجویی های طولانی و زهر چشم
گرفتن و خط و نشان کشیدن، انجام گرفت. فعالیت و اطلاع رسانی چشمگیر دوستان و
خیرخواهان من در داخل و خارج از کشور همراه با شلوغ بودن زندان از انبوه زندانیان
انتخابات، آزاد شدن مرا تسریع کرد. هر چند که یکی دو نفر از "فعالان سیاسی
ملی نما" کوشیدند با مقاله ها و گفتارهای توهین آمیز و تهمت آمیز دوران زندان
مرا طولانی تر و فشار روی مرا شدیدتر کنند، ولی واکنش من نسبت به تهمت هایشان
تمسخرآمیز همراه با دلسوزی نسبت به حقارت آنان بود.
جمشيد
اسدی. زمانی که در کار تدارک اين گفتگو بودم، از بسياری پرسيدم که می بايستی از
مهندس زعيم چه پرسش هايی پرسيد؟ شمار بالايی از ايشان می خواهند در مورد اختلاف
ميان شما و ديگر رهبران جبهه ملی و به ويژه استعفای شما از جبهه ملی بدانند. در
اين باره چه توضيحی داريد؟
کورش
زعیم:
من نه تنها با رهبران جبهه، یعنی هیئت رهبری،
هیچ اختلافی ندارم، بلکه همیشه همفکر و همکار و پشتیبان آنان بوده و هستم. در
واقع، آنچه من در جبهه ملی انجام می دادم همیشه از تایید هیئت رهبری و نیز رییس
شورای مرکزی برخوردار بوده است. آنچه مرا خسته کرده بود، پس از سال های سال چالش
مستقیم، همان است که شادروان علی اردلان را خسته کرد و همیشه خشمگین می کرد، و
شادروان پرویز ورجاوند را همیشه خشمگین و خسته و ناراحت می کرد. من در خرداد ماه
از عضویت هیئت اجرایی جبهه ملی کناره گیری کردم. پس از آزادی از زندان اعلام نمودم
که در جلسات شورای مرکزی تا تشکیل پلنوم دو سال عقب افتاده شرکت نخواهم کرد، ولی
هرگز نه از شورا و نه از جبهه ملی استعفا نداده ام. نمی دانم چرا برخی از دوستان
اعلام عدم شرکت در جلسات شورای مرکزی را کناره گیری از جبهه قلمداد کرده اند.
احتمالا سبب این برداشت، تبلیغات غلط انداز کسانی است که خواهان کناره گیری من از
جبهه ملی ایران هستند تا بتوانند جبهه را مانند سی سال گذشته کوچک و سالخورده و
محفلی نگه دارند. این آقایان حتا نام مرا شتابزده از آگهی های ختم حذف کردند.
همانگونه که در پیامم به پیش کنگره جبهه ملی اروپا نوید دادم، جبهه ملی ایران با
همکاری و تلاش هم اندیشانم بسیار پویاتر و توانمندتر از گذشته خواهد شد و آن جبهه
ملی بی جان را به تاریخ خواهیم سپرد.
جمشيد
اسدی. اگر موافق باشيد گفتگو بر سر جبهه ملی را ادامه دهيم. چند تن از همراهان
جبهه ملی که امروز به دلايل گوناگون در برون مرز به سر می برند، اصرار داشتند که
از شما در مورد کارنامه سياسی جبهه ملی بپرسم. اجازه دهيد برای دقت بيشتر کارنامه
را به چند دوره تاريخی تقسيم کنيم: برخورد با کودتای 1332، دوران پس از کودتا تا
نخست وزيری دکتز علی امينی، دولت امينی، از اين زمان تا جنبش انقلاب و سياست های
متفاوت دکتر شاپور بختيار و دکتر کريم سنجابی در رويارويی با آن، جنگ با عراق،
جنبش دوم خرداد با محمد خاتمی، رياست جمهوری محمود احمدی نژاد و انتخابات دوره دهم
رياست جمهوری.
به
ياد داشته باشيد که آهنگ اين پرسش تحليل شما از رخدادها و دوره های سياسی بالا
نيست. بلکه آگاهی از کارنامه جبهه ملی در برخورد با آن هاست از ديدگاه شما.
کورش
زعیم:
در مورد تاریخ و کارنامه جبهه ملی ایران از
پیدایش تا 28 امرداد 32، من کتابی بهمین عنوان نوشته ام که در سال 78 چاپ شد و
علاقمندان می توانند به آن مراجعه کنند. ولی بطور کلی درخشانترین دوران جبهه ملی
همان دوره نخست و رویداد 30 تیر اوج آن بود. از آن پس تا هنگام برخورد با کودتای
28 امرداد، برخی شخصیت هایی که در سایه سیاست های مصدق به نام و نشانی رسیده
بودند، کم کم قامت خود را بلندتر از مصدق دیدند و دامنه توقعات ناشی از خود شیفتگی
آنان افزایش یافت. آنان از مصدق که زیر بار باج دادن به کسی نمی رفت جدا شدند و نه
فقط او را تنها گذاشتند، بلکه به دشمنی با او پرداختند و با دشمنان او که دربار و
دولت بیگانه بود، به همکاری پرداختند. هنگام روی دادن کودتا، مصدق آنقدر تنها شده
بود، و نیز بدگمان به یکپارچگی ارتش در اطاعت از او، که ترجیح داد مقاومت نکند و
جان شهروندان را که اکثرا او را دوست داشتند و ممکن بود به درگیری های خیابانی
کشیده شوند به خطر نیاندازد؛ بویژه آنکه رهبر مذهبی با نفوذی که از او جدا شده
بود، آهنگ دشمنی با او را کرده بود و امکان برخوردهای خونین خیابانی می رفت. مسئله
حسادت و خودبزرگ بینی در الویت نسبت به منافع ملی یک مسئله تاریخی در کشور ماست و
محدود با جبهه ملی نبوده و نیست و امروزه هم دچار آن هستیم.
در
زمان ریاست جمهوری جان کندی در امریکا و نخست وزیری علی امینی که جبهه ملی بار
دیگر فرصت تشکیل دولت را یافته بود، یک اشتباه تاکتیکی ساده لوحانه برخی شخصیت های
جبهه این فرصت را از ما گرفت و دوره دوم دیکتاتوری شاه را در پی آورد.
در
دوران انقلاب 57 هم دچار ساده انگاری هایی شده بودیم. تصمیم گیری های سران جبهه
ملی از سال 56 که جنبش های انقلابی آغاز شد تا بهمن 57، که سکان بدست تازه واردان مدعی داده شد، بیشتر
ناشی از پاکدامنی و میهن پرستی کلاسیک آنان بود تا تاکتیک های حساب شده و بر پایه
یک راهبرد سیاسی. پس از برپایی جمهوری اسلامی، مردان بزرگی در جبهه ملی ایران،
مانند علی اردلان و پرویز ورجاوند، کوشیدند تا جبهه را به سوی موضعگیری های حساب
شده بر پایه یک استراتژی سیاسی مشخص هدایت کنند. از سال 78 که ناکارآمدی دولت آقای
خاتمی روشن شد، جبهه ملی با رهبری جدید خود سیاستی شایسته یک سازمان سیاسی ملی
اپوزیسیون را در پیش گرفت که تا امروز ادامه داشته است و موضع گیری ها آن را تاریخ
ثابت کرده که همگی درست و بهنگام بوده اند.
جمشيد
اسدی. در ارتباط با جبهه ملی پرسش ديگری نيز وجود دارد. راستش چند جوان دانشجو به
من پيشنهاد کردند آن را از شما بپرسم: دليل عدم اقبال جوانان و حتی گسست بسياری از
ايشان از اين سازمان چيست؟
من
شخصا فکر نمی کنم اين مشکل امروز جبهه ملی باشد ـ البته اگر جبهه ملی اين را مشکل
بداند! به ياد می آورم زمانی که در حدود سی و اندی سال پيش به عنوان جوانی علاقمند
به سياست کشيده می شدم، جبهه ملی برايم کششی نداشت. البته دکتر مصدق برايم قهرمان
بود و مبارزاتش الهام بخش. اما به نظرم می رسيد که پس از وی جبهه ملی بيشتر از
رانت سياسی مصدق بهره می برد تا اين که خود ابتکار عملی به دست بگيرد. به نظرم می
رسيد که رهبران راست انديش و درست کردار جبهه بيشتر از آن که در پی عمل نيک و
فايده داری باشند از هر عمل درخوری می پرهيزند، که مبادا اشتباه کنند و نام نيک
بيآلايند.
راستش
را بخواهيد هنوز هم چنين باوری در مورد جبهه ملی دارم، اما با توجه به سنی که از
من گذشته، اگر قرار باشد گمانم در مورد جبهه ملی را به طور رسمی بيان کنم،
ديپلماسی بيشتری به کار خواهم برد!
از
پرسش دور نيافتيم! چرا جوان ها اقبالی به جبهه ملی ندارند؟ آيا گمان ديروز و امروز
من در باره جبهه ملی، دست کم تا اندازه ای عدم گرايش جوانان به اين سازمان را
توضيح می دهد؟
کورش
زعیم:
من با این برداشت موافق نیستم. جبهه ملی در
میان جوانانی که با آن آشنا می شوند کشش بسیار زیادی دارد. ولی ما با سه دشواری در
مورد جذب جوانان روبرو هستیم. نخست اینکه هفتاد درصد جمعیت کشور زیر سی سال دارند
و آنها در دورانی زندگی کرده اند که هر گونه فعالیت سیاسی، گردهمایی، ابراز عقیده
یا انتشار دیدگاههای جبهه ملی ایران توسط جمهوری اسلامی ممنوع شده بوده است.
بنابراین، بیشتر آنان آگاهی چندانی از اینکه جبهه ملی ایران زنده و فعال است
ندارند. تنها پنجره ما به سوی ملت ایران از مسیر ایرانیان و رسانه های برونمرز
است. دوم اینکه جذب عضو یا سازماندهی جوانان در چارچوب جبهه ملی منجر به اتهاماتی
مانند "اقدام علیه امنیت ملی" و "تبلیغ علیه نظام" را در پی
داشته است. در هر شهر یا دانشگاه که جوانان در چارچوب جبهه ملی ایران گرد می آمدند
یا فعالیت می کردند، بی درنگ با برخوردهای تهدید آمیز یا خشن سازمانهای امنیتی
مواجه می شدند. با این ترتیب بسیاری از تشکل های جوانان یا دانشجویان جبهه ملی در
سایه هستند. سوم اینکه، در درون جبهه هم جناحی وجود دارد که در این سی سال، زمان
را برای جذب گسترده جوانان و گسترش سازمانی جبهه مناسب ندانسته و نمی داند.
جوانانی هم که به جبهه ملی راه یافتند و ماندگار شدند، همگی از تلاشهای پیگیر و
خستگی ناپذیر شادروان پرویز ورجاوند بود.
جمشيد
اسدی. جايگاه جبهه ملی در صحنه سياسی امروز ايران در کجاست؟ آيا بودن و نبودن اين
جبهه در سرنوشت جنبش های کنونی ايران تاثيری دارد؟ جبهه ملی برای نوزايش سياسی خود
و جلب جوانان و کوشندگان سياسی و هم ميهنان چه می توان کرد؟
کورش
زعیم:
با تلاشهای پیگیر و تاثیرگذار سه سال اخیر
توسط فعالان پویای جبهه، اکنون جبهه ملی ایران جایگاه بسیار مهمی در افق سیاسی
ایران دارد. جبهه ملی ایران تنها سازمان سیاسی در دوران جمهوری اسلامی است که
همیشه دیدگاههایش درست بوده و موضعگیریهای درست و بجا ابراز کرده است. آنان که در
گرانیگاه سیاست ایران هستند نمی توانند چنین توان بی همتایی را انکار کنند یا
ندیده بگیرند. جبهه ملی همیشه از جنبش های مردمی، مانند جنبش های کارگران، زنان،
آموزگران و دانشجویان پشتیبانی کرده، و اکنون هم از جنبش مردمی جاری که فقط ما آن
را به درستی پیش بینی کرده بودیم پشتیبانی می کند و در آن تاثیرگذار خواهد بود.
همانگونه که شما اشاره کرده اید، جبهه ملی در حال پوست انداختن و
"نوزایش" است که لازمه هر سازمان سیاسی کهنسال می باشد. جبهه ملی آینده
نه تنها پناهگاه جوانان ایرانی میهن پرست خواهد بود، بلکه با شرکت فعال جوانان
اداره خواهد شد. من بسیار امیدوار هستم که در آینده نزدیک میانگین سنی شورای مرکزی
جبهه ملی ایران بطور قابل ملاحظه ای کاهش یابد.
جمشيد
اسدی. آيا گمان می بريد که ارزش هايی چون ايران دوستی و ميهن پرستی بتوانند دوباره
برانگيزنده جنبش های سياسی و اجتماعی در کشور شوند؟ اگر آری با جبهه ملی کنونی يا
خارج از آن؟
کورش
زعیم:
دیدگاه
ها و موضع
گیری های جبهه ملی ایران و خود من در سال های
گذشته بر پایه همین باور بوده است. من از زمان روی کار آمدن جناحی که آقای احمدی
نژاد نماد آن است و کردار ضد ایرانی و فرهنگ ستیز آنها، بر این باور شدم که چشم
اسفندیار این رژیم تاریخ و فرهنگ ملت بزرگ ایران است. بنابراین، در آگاه کردن نسل
جوان ایرانی از پیشینه پرعظمت و افتخار آمیزشان و برانگیختن حس میهن پرستی و ایران
ستایی آنان یکی از پیشگامان شدم. کوششهای همه ما نتیجه داده و جوانان ما که همگی
زاده و پروده جمهوری اسلامی و مغز شویی آن هستند از فروافتادن در تاریکی دروغ و
خرافات نجات پیدا کرده اند. اکنون ما یکی از غرورانگیزترین نسل های جوان تاریخ
کشور را داریم که من شک ندارم میهن ما را از پلیدی دروغ و فریب و فساد و خشونت
نجات خواهند داد. جبهه ملی ایران هم یکی از پیشگامان ترویج فرهنگی ایرانی بوده و
اگر به بیانیه ها و موضعگیری های آن در سالهای گذشته بنگرید، دیدگاهی بسیار روشن و
لرزش ناپذیر را نمایان می سازد. خود من، هم از طریق جبهه ملی ایران، هم از طریق
بنیاد میراث پاسارگاد، و هم از برون به شناساندن و باوراندن عظمت ایرانی بودن
ادامه خواهم داد. بنیانگذاری فرهنگستان جهانی فرهنگ و دانش ایرانی، که امیدوارم
بزودی تارنما و نخستین همایش خود را با مشارکت شخصیت های جهانی ایران شناس تشکیل
دهد، یکی از این تلاش هاست. و دیگر ایجاد یک جنبش جهانی برای حذف مجازات زندان است
که خود یک اندیشه ناب ایرانی است و امیدوارم که پا به پای جنبش لغو مجازات اعدام
که جریان دارد پیش برود.
کورش
زعيم و يادمان دکتر محمد مصدق بر سر مزار وی