چشمها
را باید شست، جور دیگر باید دید
(جوابیهای به آقای کورش زعیم)
کاوه آهنگری
چند روز پیش
مقالهای از آقای سام قندچی در خصوص محکومیت تجزیهطلبی خواندم، روز بعدش از راه
ئیمل یکی از دوستان، مصاحبهی آقای کورش زعیم با ادوارنیوز در رابطه با ملیت
و قومیت را خواندم. مقالهی آقای سام قندچی که مملو از شعار و تخیلات و ابهامات
واهیپیچانی بود و به باور من ضعیفترین کار نوشتاری ایشان میباشد، زوق جوابگوی من
را خاموش کردند، اما با خواندن مصاحبهی آقای کورش زعیم بر آن شدم که نقطهنظرات
خود را در این خصوص با علاقهمندان این بحث در میان بگذارم. توضیحی کوچک اینکه
بهتر است از کلمه و حالات دستوری در مسایل و موارد گفتگوزا استفاده نشود ولی بدلیل
اینکه آقای زعیم خیلی راحت و بیمحابا از کلمه '' باید'' در گفتگویشان استفاده
کردهاند، ناچار به بکارگیری کمله خاص ایشان شدم و عنوان نوشتار را به'' باید''
آراستم.
پرسش اول از
آقای زعیم به تعریف ملیت و قومیت برمیگردد که ایشان با شروعی خوب در خصوص پایبندی
به تعاریف رسمی بینالمللی ولی متاسفانه بسیارزود بحث را به کوچه و پس کوچههای
آبادیهای دوروبر تخت جمشید کشانده و بدون توجه به تعاریف ارائهشده از طرف
اندیشمندان مربوطه نظراتی را در این خصوص بیان داشتهاند. من جهت جلوگیری از خلط
مبحث همچون آقای زعیم از تعریف ملت شروع مینمایم.
ایشان در
خصوص تعریف واژه ملت میگویند: ''
. از ديدگاه من ملت (
Nation
)
يك تعريف بينالمللی دارد يعنی مردمی که در درون مرزهای سیاسی تعریف شده یک کشور
زندگی می کنند و زبان، قانوناساسي و دولت مشترک دارند''
، هرچند آقای زعیم زود از کوره در رفته و در دو سطر
پائینتر هدف اصلی و نهایی خود را بدون پوشش اینگونه بیان مینمایند''
واژه های ملت و خلق را که
تجزیه طلبان برای جداانگاری مردم بر پایه گویش بکار می برند، اختراع شوروی بود که
در تبلیغات خود برای جدا کردن مناطق جغرافیایی از هم بکار می برد'' . جدا از
استدلال نارسای ایشان در خصوص اختلاط این دو واژه، تقریبا میتوان گفت که واژهی
خلق از ادبیات چپ وارد زبان محاوره شده و در ایران متداول گشتهاست، ولی واژه دیگر
در مرتبهی نخست ااز طرف جامعهشناسان و اندیشمندان علوم اجتماعی(بویژه غربی) مورد
مداقه و تعریف و تفسیر قرار گرفته و ملیگرایان( اعم از ایرانیان وابسته به
گرایشات غیر مذهبی و احزاب منطقهای در ایران، افراد درون حاکمیت و ...) نیز از
این واژه در جهت نمایاندن حدود و ثغور فکری خود آنرا بکارگرفتهاند. در طول چند
دههی گذشته بارها شاهد بکارگیری این واژه از طرف طرفداران نظام پادشاهی، اعضای
احزاب و سازمانهای ملیگرا، احزاب منطقهای و لوکال همچون حزب دمکرات کردستان و
دیگر گرایشات و حتی دستاندرکاران جمهوری اسلامی ایران بوده و هستیم. با این اوصاف
واژهای قابل تفسیر برای جناحهای فکری متفاوت و گاها متضاد باهم است.
قبل از هر
چیزی لازم است که به چندی از تعاریف ارائهشده در خصوص '' ملت'' (نه فقط یک تعریف
که آقای زعیم بدان بسنده کردهاند) بپردازیم.
تامل در تعریف ارائهشده از '' ملت'
پرسشهای بسیاری را گریبانگیر هر انسان ایرانی روشناندیشی خواهدکرد.
اگر عناصری مانند تکامل تاریخی،فرهنگ و آگاهی مشترک، احساس تعلق به یکدیگر و احساس
تعلق قوی به تاریخ و دین و فرهنگ و زبان خویش را مقیاسی در نظر بگیریم
[1]
، آیا میتوان به تعریف سیاسی و جهتدار آقای
زعیم تردید نکردـ؟ یکی از مشکلات کار احزاب و اعضای احزاب ایرانی و
حتی نظامهای حاکم بر ایران، عدم توجه کافی ، وافی و واقعی به ساختار اجتماعی و
فرهنگی موزائیک ایران است. با نگاهی به احزابی که خود را سراسری میدانند،
این ادعا روشنتر خواهد شد. خیلی از احزابی که ادعای سراسری بودن رادارند، به
جرات میتوان گفت که در اکثر مناطق ملی ایران فاقد جایگاه و پایگاه مردمی بوده و
جغرافیای وجودیشان به مرکز و شهرهای فارس زبان ختم میگردد، با این اوصاف آیا اساسا
سازمان یا حزبی را که در مناطق کرد، لر، عرب، ترک آذری، ترکمن و بلوچ وگاها سنی
نشین سرزمین ایران که فاقد پایگاه مردمی هستند، میتوان سراسری دانست؟
منبعد به تعاریفی از ملت خواهیم پرداخت
که بیشتر بتوانیم این موضوع را بشکافیم. فرهنگ کمبریج ملت را اینگونه تعریف
کردهاست''
یک گروه بزرگ از مردمی
که برآمده از یک نژاد هستند و دارای زبان، سنن و تاریخ مشترک هستند هرچند که ممکن
است همگی در یک منطقه با هم زندگی نکنند.''
[2]
در دایرهالمعارف
علوم اجتماعی تالیف دکتر باقر ساروخانی
[3]
تعاریف متعددی از واژه
ملت از اندیشمندان متفاوتی ارائهشده که به برخی از آنها در زیر اشارهمیشود؛
1)
رایت(
Q.
Wright
)
: '' کلمات ملت، دولت، حکومت و مردم گاه
بجای یکدیگر بکار میروند. اما هر یک معنایی ویژه دارند. کلمه ملت، گروهی قابل
توجه از مردم را میرساند که وحدتی بر مبنای فرهنگ، ارزشها، معیارها، آرزوهای سیاسی
و همچنین سرزمین مشترک یافتهاند''.
2)
بارکر(
E.
Barker
)
:
'' در همین سیاق
ملت را عبارت از واحدی میداند شامل مردمانی چند که در سرزمینی معین زندگی میکندد و
از ذخیرهی مشترکی از اندیشهها و احساسات مکتسب در خلال جریان تاریخی مشترک،
برخوردارند''.
3)
رنان
(
E.
Renan
): '' یک ملت، یک
سرزمین است و یک اصل معنوی. دو امری که در حقیقت یکی هستند و با یکدیگر این حالت
روانی را پدیدآوردهاند: یکی تملک مشترک یک میراث غنی از خاطرههاست و دیگری توافق
فعلی، تمایل به زندگی با یکدیگر، خواست مبتنی بر ساختن میراثی مشترک''.
4)
امرسن(
R.
Emerson
): ان نظر امرسن مدل
آرمانی یک ملت که اروپائیان بدان اشارتداشتهاند (هرچند که چنین ملتی بصورت ناب
آن پدید نیامدهاست)، مردمی است واحد، که در خلال سنتها در سرزمینی مشخص ثابت شدهاند،
به یک زبان و مرجحا زبان خاص آن ملت سخن میگویند، فرهنگی مشخص دارند و نیز تجربیات
مشترک و ویژه همان مردم در خلال نسلها شکلگرفتهاست''.
5)
لاکروآ(
J.Lacroix
): '' ملت شامل جمعیتی است که با آگاهی از اشتراک سنن و آداب ملی،
اشتراک منافع، اشتراک تاریخی پدید میآید و درصدد آنست که از این اشتراک به عنوان
زمینههایی جهت تقبل رسالتهای فردی بهرهگیرد و وحدت خودرا با ساختن آیندهای
مشترک قوام بخشد''.
6)
بسیاری
حتی مردمی را که فاقد حکومت مشترکند اما دارای شعور بالقوه ملی و آرزوی ملیت
مشترک، یک ملت بحساب میآورند، از اینروست که در فرهنگ علوم اجتماعی گولد(
J.Gould
) آمدهاست: '' یک ملت میتواند به عنوان یک اجتماع تاریخی و یک
بافت فرهنگی پدید آید، بدون آنکه به خودمختاری سیاسی و حکومت دست یافته باشند''.
7)
و
یا اینکه امرسن، بعداز تلاشها در راه تعریف ملت چنین مینویسد: یک ملت شامل مردمی
است که احساس میکند یک ملت هستند''.
تمامی
تعاریف ارائهشده در بالا از سوی انسانهای آکادمیک رسمی بینالمللی است و هیچ کرد،
ترک آذری، عرب یا بلوچ تجزیهطلبی هم هیچ نقشی در ارائه این تعاریف نداشتاست!.
شاید کسانی بر این گمان باشند که چند صباحی از تعاریف ارائهشده در بالا گذشته و
به زبانی تجارت و کالا از تاریخ مصرفشان گذشتهاست، به هیمین خاطر و جهت ختم بخش
تعاریف از ملت به یکی از تعاریف جدید ارائهشده در قردن بیستویکم از سوی آنتونی
گیدنز(
A.
Giddens
) جامعهشناس شهیر
در قید حیات خواهیم پرداخت.
آنتونی
گیدنز در یکی از زنجیره سخنرانیهای خود در دانشگاه
LSE
[4]
در رابطه با آیندهی دولت ملت بحث مفصلی را در این خصوص ایراد
کردهاند که به گمان من بحث ایشان در این خصوص بتواند گمانهای مطرح شده از طرف
بعضی کسان بویژه آقای کورش زعیم را برطرف نماید. آنتونی گیدنز در ابتدا میان
سه واژهی مجزا از هم؛ '' دولت- ملت''(
Nation state
) و '' ملت''(
Nation
) و '' ملیتگرایی'' (
Nationalism
) تمایز قایل میشود. در رابطه با دولت- ملت مینویسد: '' دولت ملت
قبل از هر چیز، یک آرایش سیاسی است. دولت- ملت شکلی از نظام سیاسی است که ویژگیهای
خاصی دارد و در واقع به یک نظام سیاسی اطلاق میشود که بر یک قلمروی خاص که توسط
مرزهای آن مشخص میگردد، حاکمیت دارد. دولت- ملت بطور سنتی کنترل یک دستگاه قانونی
و یک تشکیلات قدرت نظامی را در دست داشته و لذا یک آرایش و ساخت سیاسی
است''.
[5]
برای
واژهی ملت بابی دیگر را میگشاید و مینویسد: '' ملت یک اجتماع نمادین است که
در یک دولت- ملت شکل میگیرد که البته به دلایلی.... لزوما هم در یک دولت- ملت شکل
نخواهد گرفت.'' در ادامه گیدنز سوالی را مطرح مینماید که آن اینکه اگر از کسی این
پرسش بشود که '' که هستید؟'' و '' از کجایید؟'' ، در اینجا '' ملت'' به شما احساس
هویت میدهد. به گفتهی گیدنز نشانه آن نیز اینست که میگویید، مکزیکی، چینی، هندی،
انگلیسی و یا .... هستیم. در ادامه گیدنز از تلاشهای بندیکت اندرسون(
Benedicet
Anderson
)
یکی از نظریه پردازان مشهور ملیتگرایی که ملت را یک ''جامعهی
مفروض''(
Imagined Community
)
میخواند. جامعهی مفروض، اجتماع نمادینی است که به آن تعلق دارید. اگر شهروند یک
دولت- ملت باشید(حداقل در اصل)، این به شما نوعی احساس هویت میبخشد و ''
پیوستگی''(
Continunity
)و
تاریخ را برقرار میکند.
[6]
در
ادامه گینز به نقل از اندرسون مطرح میکند که بوجودآوردن یک جامعه نمادین برای یک
ملت کار بسیار دشواری است و برای خلق یک جامعه مشترک که انسانها به آن احساس تعلق
داشته باشند، زمان زیادی لازم است و دائما نیز در معرض تهدید قراردارد، همچنین در
بیشتر دولت- ملتها، روندهای تفرقهانگیز فراوانی وجود دارند که میتوانند ملت یا
اجتماع نمادین را تهدید کنند.
گیدنز
در خصوص ملیتگرایی بر این نظر است که هر دو واژه و مفهوم ' دولت ملت' و 'ملت' را
باید از ' ملیتگرایی'(
Nationalism
) تفکیک کرد و در ادامه مینویسد:'' ملیتگرایی ، طبق فهم من، یک
پدیدهی روانی است و همان احساس وابستگی و تعلق به ملت است، ملیتگرایی به نوعی
سوخت روانی برای موتور جامعه نمادین ملت و نوعی احساس علاقه، دخیلبودن، سرسپردگی
و تعهد عاطفی نسبت به ملت است''.
[7]
از
دیدگاه گیدنز باید بین از سه مفهوم تمایز قایل شد برای اینکه حداقل یک یا دوتای
آنها بدون یک یا دوتای دیگری میتواند وجود داشتهباشد. در ادامه مینویسد:'' بطور
مثال میتوان یک ملت بدون دولت- ملت داشت. در شرایطی که یک ' ملت' خودرا به عنوان
یک 'جامعه نمادین' میشناسد ولی صورت یک ' دولت' را ندارند''.
[8]
ایشان در ادامه از دو ملت بدون دولت نام میبرند؛ یکی اسکاتلند و ویلز در بریتانیا
و دیگری کردها در خاورمیانه. در ادامه همین بحث آنتونی گیدنز با تاکید دوباره بر
لزوم تفکیک بین سه واژهی یادشده بیان میدارند که ''دولت- ملت با دولت متفاوت است
، همانطور که با ملت و ملیتگرایی نیز یکسان نیست، چرا که ' دولت'، ' ملت' و '
ملیتگرایی' برخلاف 'دولت- ملت' همواره وجودداشتهاند''.
[9]
تردیدی نیست که آنتونی گیدنز هیچ نسبتی با کردها نداشته و ندارد و برای دلخوشی هیچ
کسی جایگاه علمی خود را خدشهدار نخواهدکرد، با این توضیح که آنتونی گیدنز
یک انسان آکادمیک هستند نه سیاسی و حزبی.
در
ادامه همین بحث گیندز به تفاوتهای بین دولت سنتی و دولت – ملت بعنوان یک
آرایش تاریخی نسبتا جدید میپردازد و با تاکید بر ارتباط زیاد هویت فرهنگی و مفهوم
ملت مینویسد:'' مفهوم ملت به مسئله فرهنگ مشترک و عموما زبان مشترک مربوط میشود و
این نکتهی بسیار مهمی است''.
برای
همین است که کورش زعیم ها همیشه از تاریخ دوهزاروپانصدسالهی خود سخن به میان میآورند،
دلیل این نوع بیان و نگاه را هم از زبان گیدنز شنیدیم (احساس تعلق به تاریخ مشترک)
چونکه آقای زعیم خود را متعلق به این قسمت از تاریخ ایران میداند و با وجود اینکه
همیشه از کردها بعنوان اصیلترین ایرانیان یاد میکنند، ولی تاریخ بیش از
دوهزاروهفتصدسالهی کردها در ایران را متعلق به خود نمیداند و شروع را
دوهزاروپانصدسال قرار میدهند. راستی اگر کردها اصیلترین ایرانی هستند، پس چرا
تاریخشان در نزد کورش زعیمها فراموش شدهاست؟
آقای
زعیم در ادامه به واژه '' قومیت'' پرداختهاند که مینویسند:''
. اما قوميت يا (
Ethnicity
)
شامل مردم مهاجری می شود كه از کشور نیاکانی خود به کشور دیگری مهاجرت می کنند، در
اقلیت قرار می گیرند و زبان و آیین های فرهنگی متفاوتی از ملت میزبان دارند. اینها
را تا هنگامی که در فرهنگ ملت میزبان ذوب نشدهاند می توان اقلیت یا قومیت نامید.
''
تعریف
آقای زعیم خود گواه بر عدم تطابق این تعریف با احوال ما کردها را دارد. نه تنها
ما کردها مهاجر نیستم بلکه بنا به نظر همهی پانایرانیستهای ایراندوست کردها
اصلیترین ایرانیها بوده و هستند و تاریخ کتبی کردها و سابقهی تاریخی زیست این
مردمان در فلات ایران بنا به گواه تمامی تاریخنویسان معتبر در جهان اگر بیشتر از
فارسها نباشد لااقل کمتر نیست و بنا به گفتهی ایشان، بهمین دلیل قومهای پارس و
ماد و پارت را که حدود سههزار سال پیش به فلات ایران مهاجرت کردهاند، دیگر
نمیتوان قوم نامید. چون دیگه صاحب خانه شدهاند و کسی مدعای مالکیت این مرز وبوم
نیست.
آقای
زعیم در ادامه پرسشها به مشکلات و نابرابریهای موجود در ایران پرداخته و در جواب
پرسشی در رابطه با سطحبندی خواستهای قومیتها و اهداف آنان میگوید:"
دشواری ما در ایران پس
از انقلاب، تبعیض مذهبی است نه قومی. این حاکمیت است که با اعمال محدودیت و
محرومیت، نسبت به همه اقلیت های مذهبی ستم روا داشته، آنها را از حقوق قانونی شهروندی
خود محروم ساخته و از مشارکت آنها را در تعیین سرنوشت و اداره کشور محروم
ساخته".
من در تعجبم که آقای زعیم
تا این حد از ایران و کلاف پیچیده مشکلات بیخبر هستند. اگر نظر آقای زعیم را
مبنا قرار بدهیم، با این اوصاف یک کرد شیعه اهل کرمانشاه، ایلام یا خراسان بدلیل
اینکه هیچ گونه مشکل خط و خطوط عقاید مذهبی با حکومت مرکزی را ندارند، پس میتوانند
تا مقام ریاست جمهوری پیش بروند با این توضیح که طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی
ایران شخص رئیس جمهور باید دارای مذهب شیعه دوازده امامی باشد. ولی آیا در عمل
اینگونه است؟ آقای زعیم میتوانند بفرمایند که چند کرد شیعه مذهب را سراغ دارند
که مسئولیتهای کلیدی کشور را در دست داشته باشند؟ آقای زعیم متواند به
خوانندگان خود نام کردهای شیعه مذهبی را که معاون رئیس جمهور یا رئیس
سازمانی سراسری یا منشی هیات رئیسه مجلس
شورای
اسلامی هستند نام ببرند؟ آقای زعیم میتوانند یک مقایسه آماری از وضعیت اقتصادی و
معیشتی کرمانشاه و ایلام شیعهنشین با اصفهان و تهران را در قبل و بعداز انقلاب
ارائهدهند تا تفاو ت، تمایز و فضاحت تبعیض بر همگان معلوم شود؟!
نه
آقای زعیم، متاسفانه محیط فکری شما و امثال شما جوری است که در گذشته یخ بستهاید
و نمیتوانید واقعیات و راستیهای موزائیک ایران را ببینید، برای همین بهتر است که
چشمها را شست و جور دیگر دید. علت محرومیت یک کرد کرمانشاهی شیعه مذهب، مذهب وی
نیست و اساسا هیچ تفاوتی بین مهدی موعود همزبانم در کرمانشاه و یک تهرانی یا
اصفهانی نیست و علی هردو ابن ابی طالبند. مشکل کرد بودن من و هم تبارانم در
کرمانشاه و ایلام است، پس عربهای شیعه مذهب خوزستان چرا با اینکه روی طلای سیاه
میخوابند ، پول طلای آنان صرف زرق و برق تهران و اصفهان میشود و از داشتن آب
آشامیدنی محروم و بوی گند فاضلاب زندگی را بر آنان حرام کردهاست؟
آقای
زعیم در ادامه از تحریکات کشورهای همسایه و پر و بال دادن به تحرکات و هویتسازیهای
کاذب سخن میگویند. چند پرسش مطرح است و آن اینکه آقای زعیم و سازمان ایشان اساسا
با کدام یک از مطالبات کردها موافقت کردهاند؟ در کجای اساسنامه و برنامهی سازمان
ایشان قید شده است؟ با کدام یک از احزاب اصیل کردستانی ایرانی! رابطه دارند و در
چه سطح و حدی؟ میشود نام آن دستهی اول را که شما مدافع آنان هستید و با تغیرات
بنیادی در ایران و استقرار دمکراسی و ... که طبق تحلیل شما ''
نارضایتی هایشان کاهش
خواهد یافت''!! نام ببرید و چند نامی از این سازمان یا احزاب را معرفی بفرمائید؟
جالب اینکه با استقرار دموکراسی و تغیرات بنیادی و .... تازه نارضایتهای دسته اول
کاهش پیدا میکند، حل نمیشود و همچنان باقی خواهد ماند. به همین خاطر به آقای زعیم
و همفکرانش توصیه مینکم که به فکر یک راه حل جدی، ریشهای، ابدی و بنیادی باشند تا
قرص مسکن زودگذر.
در پرسش دیگری در رابطه
با زبان رسمی آقای زعیم بدون هیچ نگاهی به دوروبر خود و کشورهای چند زبانه دنیا،
با عقلیت میکشم میبرم به جان غیرخودیها افتاده. بدون توجه به اینکه زبان فارسی در
پس یک رفراندوم و به رغبت ایرانیان غیر فارس رسمی نشده و غیرفارسها با اجبار
این زبان را یاد گرفتهاند نه رغبت. اساسا رسمی بودن یک زبان در یک کشور چند زبانه
بیمعناست، کی این منطقی است که زبان کردی با تمام غنا و قدمتش رسمی نباشد ولی
زبان فارسی معجونی که بنا به ادعای ادیبان و فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی ایران
حدود% 60 آن غیر فارسی است رسمی باشد؟ اساسا واژه رسمی غیر منطقی و غیر عادلانه
است، رسمی بودن زبان فارسی نارسمی بودن و در گذر زمان نااصلی و نارس و ناتوان بودن
زبانهای دیگر را بدنبال خواهد داشت که همه شاهد این تراژدی در ایران بودهایم.
ایشان در دنباله مینویسند:
''
اکنون هم این زبان[فارسی]، زبان رسمی و وسیله ارتباطی و همبستگی همه شهروندان
ایران است. هر گونه اقدام به فارسی زدایی را می توان یکی از ابعاد تضعیف یکپارچگی
کشور و جزوی از برنامه های بیگانگان برای خرد کردن ایران دانست''. جالب است که بنا
به قول ایشان با اینکه صدها سال است در ایران با زبان فارسی در حال حکمرانی هستند،
ولی هنوز صاحب آن یکپارچگی و همبستگی نشدهایم که بیگانگان نتوانند به راحتی از طریق
توطئه زبان ایران را تجزیه کنند. جالبتر اینکه در ادامه مینویسند:'' در حالیکه زبان رسمی و دیوانی ایران باید از کودکی آموزش
داده شود، و مدارس دولتی که با بودجه همه ملت ایران اداره می شوند، باید فقط زبان
رسمی را که وسیله ارتباطی همه ملت ایران است، آموزش دهند''. جدای از اینکه ایشان
حق ندارند که مردمان سرزمین ایران را با '' باید'' موردخطاب قرار دهند و اساسا
بایدی در میان نیست و از دید من همه زبانها رسمی هستند، ولی میشود روی یک زبان
مشترک آنهم بر اساس توافق دیالوگ کرد. عجیبتر اینکه ایشان همه ملت ایران را فارس
میپندارند، و شاید در منظور خیالی ایشان جمعیت کرد، ترک، بلوچ، عرب، گیلکی، لر،
مازنی و ترکنمهای ایران که %60 جمعیت ایران را شامل میشود جزو ملت ایران نیستند و
لابد بودجه ملت ایران ربطی به این جمعیت اکثریتی ندارد. ایشان در نهایت لطف
فرمودند و اجازه میدهند که کردها و آذریها و ... در ایران در کنار زبان چینی و
سواحیلی آنهم در مدارس خصوصی آموزش دادهشوند!! و در این گفتگوی سحرآمیز در کمال
بیانصافی که از بی اطلاعی ایشان برمیآید میگویند که اگر کلمات بیگانه را از زبان
کردی و آذری جدا کنیم، همان زبانی میشود که ما با آن سخن میگوییم. متاسفانه من با
زبان ترکی آذری آشنا نیستم، ولی در مورد زبان مادریم (کردی) میتوانم ادعا بکنم که
اگر کلمات بیگانه را از زبان مادری آقای زعیم بگیرند (اگر زبانی باقی بماند) همانی
است که در مناطق گوناگون کردستان با آن صحبت میکنند، موقعی که در ایران دانشجو
بودم از یکی از اساتید زبان و ادبیات فارسی شنیدم که گویا فرهنگستان زبان و ادبیات
فارسی در تلاش زنده کردن و پالایش زبان فارسی است با کمک زبانهای قدیمی ایرانی و
یکی از آنها زبان کردی است که در دو سطر آخر آقای زعیم تاییدی ضمنی بر این ادعا
دادهاند.
در خصوص اهمیت زبان
دوستدارم که یک واقعیت تلخ را بازگو نمایم که اهمیت زبان مادری را میرساند.
امیدوارم که آقای زعیم به این قسمت دقیق و علمی توجه نمایند. در خصوص زبان و اهمیت
زبان مادری در آموزش و پرورش و شکوفایی استعداد و مسایل مربوطه به ایشان توصیه
مینمایم که با روانشناسان و متخصصین زبانشناسی مشاوره نمایند.
من روز اول رفتن به مدرسه
در سن شش سالگی کتک خوردم. شاید درس من و آقای زعیم یکی بوده باشد، کتاب فارسی و
داستان سگ و گربه. یک درس تصویری بدون نوشتار که لازم بود ماجرای این سگ و گربه را
به زبان رسمی ولی غیر مادری شرح دهیم. من هیچ مشکلی نداشتم در فهم و درک مطلب و
گرفتاری آقا یا خانم گربه. بلکه اولا من سالها بود که به زبانی غیر از زبان فارسی
زندگی میکردم، درخواستهایم، نیازهایم، شرحها و پرسشها، همه و همه به زبان کردی بود
و با خانواده و دوستان و همبازیهایم تنها کردی صحبت میکردم. داستان گریز و آزادی
گربه مشکل نبود ولی به زبانی غیر از زبان مادری و ناآشنا و غیرمتعارف، برایم از
مشکلترین تئوریهای فلسفه پیچیدهتر بود و ناتوان از بیان آن. سیستم آموزش فارسی و
ایرانی هم کتک و شلاق بود بس. برای همین من اولین روز شروع مدرسهام را به خاطر
زبان فارسی کتک خوردم. آیا اگر آن نظام آموزشی اجازه بیان آن داستان آسان را به
زبان مادری به من میداد، باز کتک میخوردم؟ و کلام آخر در اینباره اینکه نظام
آموزشی مورد قبول آقای کورش زعیم بسی عقبمانده تر و غیردمکراتیکتر از از نظام
جمهوری اسلامی ایران است، خدا بابای حکومت ملایان را بیامرزد که حداقل در اصل
پانزده قانون اساسیشان این اجازه را دادهاند که زبان محلی درمدارس، مطبوعات و
رسانههای گروهی (با بودجهی ملت ایران!) در کنار زبان فارسی قابل تحصیل و آزاداست
[10]
، حداقل جمهوری اسلامی ایران اینقدر عدالت را
بهخرج دادهاست که برای کسانی که توانایی پرداخت هزینه کلاسهای خصوصی را ندارند
از آموزش زبان مادری خود محروم نماند، البته لاقل در حرف، عمل و اجرای آن شاید
وقتی دیگر.
در پرسش بعدی آقای زعیم
به قیاس معالفارق پرداختهاند، آمریکا و ایران. به باور من آمریکا به هیچ شیوهای
با ایران قابل مقایسه نیست، به همان دلیل که آقای زعیم عنوان کردهاند و آنهم
تازگی این کشور است، طبعا هیچ برزیلی نمیتواند در آمریکا بهلحاظ زبانی ادعای حق
مالکیت بکند، کشوری که بقول آقای زعیم تنها دویست سال است که برپا شده، ولی من کرد
چی که هزاران سال است بر این خاک و بلاد زندگی میکنم و خاک و شیرهی این سرزمین در
رگهایم است؟ منی که تاریخم در این سرزمین یکی دو وجب بلندتراز تاریخ شماست!؟
در پرسش بعدی دوباره آقای
زعیم بدون دقت کافی به تعریف فدرالیسم میپردازد. اساسا ایشان فراموش کردهاند که
در جهان کنونی انواع سیستم فدرالی وجود دارد. و اینگونه نیست که چند کشور با هم و
بصورت توافقی یک سیستم فدرالی را بنا نهند، این بیشتر کنفدرالی است که
تاحدودی میتوان به اتحادیهی کنونی اروپا اشاره نمود که در واقع از یک اتحادیه
داوطلبانه فیمابین چند یا چندین دولت مسقل بوجودآمدهاست. در مورد فدرالیسم با
اینکه نمونه آقای زعیم درست است ولی کافی نیست، برای نمونه کشور بلژیک 150 سال
است که کشور و دولت مستقلی است در عرصه جهانی، ولی این کشور و دولت مستقل سیستم
فدرالی را در سال 1993 بصورت فعلی تصویب کردهاست. مسئلهی بعدی این نگاه بیش از
حد به خود و ندیدن دیگری است، در همین فلات ایران برای اولین بار این هخامنشایان
نبودند که سیستم فدرالی را ایجاد کردند، بلکه این مادها بودند که اولین سیستم
اداره غیر متمرکز را نه تنها در خاورمیانه بلکه در جهان بنیان نهادند، برای اثبات
این ادعا لطفا به کتاب '' جستجوی دمکراسی از میدیا تا آمریکا''(
Searching for Democracy from
Media to America , by Dr Stephen Mansfeld and Douglas Layton,1997)
مراجعهفرمائید.
در
ادامه ایشان دوباره بر نبود آزادی مذهبی بعنوان بابالمشکلات اسرار میکنند، هر چند
که نبود آزادی مذهبی غیرقابل انکاراست و کاملا صحیح، ولی درد مردمان ایران زمین
تنها مذهب نیست.
در
جواب پرسش دیگر میگویند: ''
: من می گویم که همه شهروندان ایران در سراسر ایران حقوق یکسان
دارند. این حقوق از آنها سلب شده و باید با کمک همه شهروندان ایران این حقوق به
آنان بازگردانده شود. هیچ کس به بهانه سکونت در جای خاصی از کشور حقوقی فراتر از
دیگران ندارد، هرچند که حقوق او بیش از دیگران پایمال شده باشد''.
درد من کرد هم همین است
ولی من چه کار کنم که حاکمان غیر کرد در طول تاریخ در تطبیق عملی برابری و یکسانی
ناکام و ناتوان بودهاند! به خاطر همین بار سنگین اجرای عدالت است که آقای زعیم در
جوابی دیگر و پیشتر و به شیوهای دیگری این بخش از ادعای خود را کاملا رد و فسخ
کردهاند، من هم معتقدم که نباید هیچ تفاوت و تمایزی بین اصفهان و تهران با سنندج
و کرمانشاه قایل شد، حال که شده و همه هم شاهد این تبعیض تاریخی هستیم ، پس
بنا به گفته آقای زعیم نباید هیچ تلاشی در جهت بهبود وضع و توسعه مناطق مورد
نفرین و غضب قرارگرفته از سوی مرکزیان انجام داد، به زبانی دیگر تهران آبادتر و
کرمانشاه همچنان ویرانه خواهد ماند.
سخن آخر
شاید آقای زعیم بدانند که
اینگونه برخورد و تعامل با مشکلات و معادلات موثر در آینده ایران هیچ نتیجهای به
غیراز پیچیده ترکردن و به بارآوردن سردرگمی و کاشتن تخم نفاق و دوری و بیگانگی
هرچه بیشتر چیزی دیگر نیست و نخواهدبود. همه آگاهیم به اینکه با تعاملات دمکراتیک
و دیالوگ میتوان بر مشکلات و گرفتاریهایی که گریبان ایران و همسایگان ایران را
گرفتهاست پیروز شد، سیاست حذف و تحقیر هنر نیست و هر حاکم ناآشنا به دمکراسی،
آزادی و واقع ساختار و نظام اجتماعی و فرهنگی ایران زمین، میتواند این بیهنری را
بنمایاند. مهارت کورش زعیمها در نگهداشت رنگینکمانی است به نام ایران نه یکسانسازی
رضاخانی.
لازم است آقای زعیم
بدانند که رمز موفقیت داریوش در مملکتداریش، نه زور شمشیر و قدرت سپاهیانش بود و
نه زبان و عقلیتی تکساحت نگر، بلکه احترام به قانونی مشهور به نام '' قانون پارس-
ماد'' بود که همه را موظف به رعایت آن میکرد، در جریان دانیال پیغمبر میزان احترام
داریوش به مادها و دانیال پیغمبر برای همه علاقهمندان و آنانکه این برهه از تاریخ
فلات ایران را مطالعهکردهاند مشخص است. در کتاب عهد عتیق (
Bible
)
دانیال به داریوش میگوید:'' ای پادشا که این یاسا (قانون) مادها و پارسهاست و اگر
قانون اجرا نشود، امکان آن هست که ماندگاری و حال پادشاه دگرگون بشود''.
[11]
تابحال هم این بالانس، احترام متقابل
و برخورداری برابرگونه
از امکانات زندگی در ایران بین فارسها و غیر فارسها وجود نداشته، برای همین ایران
روز خوش بهخود ندیدهاست و مادامکه ایران با تمام ساکناش اعم از فارس، کرد، ترک
آذری، عرب، بلوچ، لر، ترکمن و غیره تحت لوای یک قانون برابر و دمکراتیک با اجرای
عملی و عینی آن درنیایند، ایران روی آرامش بخود نخواهد دید و مبارزه ادامهخواهد
داشت، حال شاه بر کرسی سلطنت یا آیتالله بر تخت ولایت و یاهر کس دیگری. به همین
خاطر برای همه و از جمله شما و همفکران شما بهتراست یک بار و برای همیشه به فکر یک
نظام دمکراتیک (به معنای واقعی آن)، ایرانی(به معنای عینی آن) و آزاد (به معنای
گونهگونی آن) باشیم و از عقلیت تک ساحتی خود را برهانیم. چون تاریخ بارها نشانداده
که عقلیت، انسان و حکومت تک ساحتی محکوم به شکست است.
کاوه آهنگری
نوامبر 2008
[1]
http://fa.wikipedia.org
[2]
http://dictionary.cambridge.org
[3]
دایرهالمعارف علوم اجتماعی، باقر
ساروخانی، چاپ کیهان، 1375
[4]
The London School of Economics and
Political Science
[5]
http://www.lse.ac.uk/collections/meetthedirector/pdf/14-Nov-01.pdf
[6]
همان
[7]
همان
[8]
همان
[9]
همان
[10]
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ،اصل
پانزده
[11]
Searching for Democracy from
Media to America, p 11