سخنرانی هاي کورش زعیم در گردهمایی جوانان جبهه مشارکت درباره
تاریخ احزاب
دوشنبه 26 دی، 17 بهمن، 8 ا سفند و 15 اسفند 1384، ساعت
17 تا 19
موضوع:
تاریخچه جبهه ملی ایران
بنام خداوند
جان و خرد
پیدایش جبهه ملی ایران
پس از شهریور 1320 که نیروهای متفقین برای جلوگیری از
همکاری ایران با آلمان نازی در جنگ، کشور را اشغال و رضا شاه را معزول وتبعید
کردند، برای نخستین بار فضای بسته دیکتاتوری شکست و در فضای باز ایجاد شده، گروه
های سیاسی با گرایش های گوناگون ایجاد و آغاز به فعالیت کردند. نخستین سازمان
سیاسی، حزب توده بود که توسط 53 نفر که بجرم کمونیست بودن از سال 1316 در زندان
بسر می بردند و آزاد شده بودند، تشکیل شد. تا سال 1322 وانتخابات مجلس چهاردهم،
گروههای سیاسی ملی هیچ تشکل و رهبری نداشتند و هنوز خود را در فضای باز سیاسی
ایجاد شده پیدا نکرده بودند، ولی چندین تشکل غیرسیاسی شکل گرفته بود.
در انتخابات مجلس چهاردهم، انتخابات مطابق سنتی که از زمان
رضاشاه اعمال می شد، بطور فرمایشی توسط عمال دولت و این بار با نفوذ نیروهای
بیگانه، بویژه شوروی در شهرهای شمال و انگلستان در شهرهای جنوب، کنترل می شد. ولی
در تهران کنترل کامل انتخابات، بعلت حضور هر سه نیروی بیگانه و نیز کثرت روشنفکران
و طبقه تحصیل کرده غیر ممکن بود، به این دلیل انتخابات تهران نسبتا آزاد انجام شد.
دکتر مصدق که حدود 15 سال بعلت فشار و اختناق دوران رضاشاه از سیاست اجبارا کناره
گیری کرده بود، بطور منفرد نامزد مجلس شد و بعلت محبوبیتی که از دوران نمایندگی
مجلس های پنجم و ششم داشت، و صداقت و قاطعیت خود را بعنوان یک نماینده آزادیخواه و
پیشرو ثابت کرده بود، بعنوان نماینده اول تهران انتخاب شد. دومسئله مهم در مجلس
چهاردهم مطرح شد. نخست اعتبارنامه سید ضیاء طباطبایی به نخست وزیری بود که مجلس
باید به آن رای اعتماد می داد. سید ضیاء که عامل کودتای 1299 بود، خود گرایش زیادی
به خودکامگی داشت و مردم او را وابسته به انگلستان می دانستند. مصدق بدلیل
اینکه کودتای سوم اسفند 1299، را خیانت به
کشور می شمرد و از گرایش او به خودکامگی نگران بود، با اعتبارنامه وی مخالفت کرد و
مجلس را نیز همراه خود نمود. مصدق می ترسید که یک نخست وزیر قدرتمند و خودکامه در
کنار پادشاه جوان، ضعیف و بی تجربه، ممکن است فضای باز سیاسی کشور را دوباره
ببندد.
دومین مسئله مهمی که در مجلس چهاردهم مطرح شد، اعطای
امتیاز نفت جنوب، بیرون از حوزه قرارداد دارسی، به شرکتهای امریکایی بود. نخست
وزیر وقت، ساعد مراغه ای، کمیسیونی برای بررسی پیشنهاد امریکاییان تشکیل داده و
موضوع را در مجلس مطرح کرده بود. نمایندگان حزب توده در مجلس، بویژه دکتر رادمنش،
با دادن هرگونه امتیاز به امریکاییان مخالف کردند. همزمان، دولت شوروی معاون وزارت
خارجه خود، کافتارادزه، را به ایران فرستاد که برای امتیاز نفت شمال مذاکره کند.
توده ای ها با امتیاز به امریکا در صورتی موافقت می کردند که امتیاز استخراج نفت
شمال هم به شوروی داده شود. بحث نفت مسئله داغ روز شده بود و همین ماجرا زیربنای
حوادث سیاسی سالهای سرنوشت ساز بعد شد.
در هفتم آبان 1323، مصدق در یک سخنرانی، پس از اینکه
زیانهای وارده بعلت تمدید قرارداد دارسی توسط رضا شاه در 1312، را برشمرد، موضع
خود را روشن کرد
"... من با دادن
هر امتیاز از نظر اقتصادی و سیاسی مخالفم، چون تفکیک مسائل سیاسی از اقتصادی مشکل
است و این دو سیاست با هم بستگی تام دارند. هرکجا که اقتصاد صدق می کند، سیاست هم
صادق است... پس لزوم ندارد که ما به شرکتی که تابع یک دولت خارجی است و یا به یک
دولت امتیاز دهیم تا اینکه در مملکت ما احداث این قبیل موسسات کند و در خاک ایران
دولتهای دیگر تشکیل دهند."
و سرانجام سیاست معروف خود را که مبنای مبارزه های آینده
ملت ایران برای حفظ استقلال اقتصادی و سیاسی شد، اعلام کرد:
"...
ملت ایران آرزومند توازن سیاسی است، یعنی توازنی که در نفع این مملکت باشد و آن توازن
منفی است. ملت ایران هیچ وقت با توازن مثبت موافقت نمی کند ..."
دکتر مصدق که در اشاره به پیشنهاد اعطای امتیاز نفت شمال
به شوروی در برابر اعطای امتیاز نفت جنوب خاوری با امریکا سخن می گفت، فلسفه نوی
را مطرح کرد، و آن اینکه ایران به هیچ کشوری امتیاز نفت نمی دهد، ولی آماده است که
در یک داد و ستد عادلانه فراورده های خود را به هر خریدار بفروشد. موضع گیری مصدق،
که با تایید شدید نمایندگان، بجز نمایندگان حزب توده، روبرو شد، بازتاب گسترده و
مثبتی را در سراسر کشور داشت. به این ترتیب، خمیرمایه مصدق برای رهبری سیاسی کشور آشکار
گشت و به عنوان یک سیاستمدار مستقل و میهن پرست و دوراندیش و محبوب همگان مطرح شد.
موضع گیری مصدق باعث شد که حزب توده که مایل به دادن
امتیاز به نفت در جنوب به امریکا بخاطر اخذ امتیاز نفت شمال توسط شوروی بود، و تا
آن هنگام تظاهر به ملی گرایی می کرد، اکنون دیگر آشکارا و متعصبانه به دفاع از
منافع شوروی پرداخت و تظاهرات گسترده ای در روز 5 ابان 1323، با کمک ارتش سرخ
شوروی براه انداخت. سرانجام بعلت فشار افکار عمومی و اختلاف نظر میان سه قدرت
اشغالگر در ایران، دولت ساعد مجبور به استعفاء شد.
در 21 آبان، مجلس شورای ملی به علت محبوبیت گسترده ای که
مصدق در میان مردم داشت، به نخست وزیری او رای داد. مصدق وقتی بحث نخست وزیری او
در مجلس مطرح شد، اظهار کرده بود که فقط بشرطی نخست وزیری را می پذیرد که اگر به
هر دلیل دولت او سقوط کرد، وی کماکان نماینده مردم در مجلس شناخته شود. مجلس این
شرط را رد کرد. مصدق هم از پذیرش نخست وزیری خودداری کرد. رد کردن نخست وزیری
حرکتی بسیار هوشمندانه و دوراندیشانه بود. او بخوبی می دانست در مجلسی که اکثریت
با طرفداران دربار و سیاست انگلستان و حزب توده است، نخواهد توانست برنامه های خود
را پیش ببرد و ناگزیر به استعفاء خواهد شد. اگر نتواند به مجلس برگردد، موقعیت
کنونی خود را هم از دست خواهد داد. درنتیجه، مرتضی قلی بیات به نخست وزیری منصوب
شد و ازمجلس رای اعتماد گرفت. در دوره بیات بود که مصدق توانست بزرگترین مانور
سیاسی خود را در مورد مسئله نفت بانجام برساند. مصدق به مجلس پیشنهاد کرد که حق
مذاکره و عقد قرارداد در مورد امتیاز نفت از دولت سلب شود:
"... چون نظریات
من راجع به مخالفت با امتیاز در جلسه هفتم آبان مورد تصدیق مجلس شده، این است که
طرحی تهیه نموده ایم که هیچ دولت نتواند راجع به امتیاز نه مذاکره نماید و نه
قراردادی امضاء کند و فقط راجع به فروش نفت به هر دولتی که مشتری است داخل مذاکره
شود..."
مصدق سپس طرحی بسیار هوشمندانه را به مجلس ارائه کرد که
"هر عضو دولت که درباره امتیاز نفت
مذاکرات رسمی با بیگانگان بعمل آورد یا قراردادی امضاء نماید، به 3 تا 8 سال زندان
و انفصال دایم از خدمت دولتی محکوم شود. و نیز اینکه دادستان بتواند بدون اجازه
مجلس فرد خاطی را تعقیب کند." با این قانون، امضای هیچ قراردادی با
بیگانگان بدون تایید مجلس امکان پذیر نبود
.
نمایندگان حزب توده با پیشنهاد دو فوریتی بودن این پیشنهاد
مخالفت کردند تا آنقدر وقت بخرند تا بلکه پیش از تصویب آن، امتیاز نفت شمال به شوروی
داده شود. ولی مصدق با حذف جمله آخر، لایحه را بسرعت به تصویب رساند. در نتیجه،
معاون وزارت خارجه شوروی ناامیدانه فوری ایران را ترک کرد. حزب توده که متشکل ترین
و قوی ترین سازمان سیاسی کشور بود و اکنون اعطای نفت شمال به روسها را دشوار می
دید، دشمن مصدق شد و، از آن پس، به حمله و کارشکنی علیه او کمر بست. هرچند که مصدق
محبوب ترین چهره سیاسی کشور در میان مردم و مطبوعات آزاد و محافل سیاسی مستقل شده
بود و حزب توده با همه قدرت و بودجه و نفراتش نمی توانست کاری از پیش ببرد، ولی در
برابر کارهای سازمان یافته حزب توده، کم کم کمبود یک سازمان سیاسی برای پشیبانی از
سیاستهای مصدق احساس می شد.
یکی از حرکتهای مهم مصدق در مجلس چهاردهم که در واقع
آزمونی از قدرت و محبوبیت او شد، اعلام جرم او علیه سهیلی، نخست وزیر اسبق، و وزیر
کشورش تدین بود. جناح اکثریت مجلس با اعلام جرم او مخالفت کردند و مصدق در واکنش فریاد
زد: "اینجا مجلس نیست، دزدگاه است." و با قهر مجلس را ترک کرد. خروج
مصدق از مجلس نخستین جنبش مردمی دوران محمد رضا شاه را شکل داد. دو روز بعد، در 15
اسفند 1323، بازار که در آن زمان مرکز قدرت اقتصادی و سیاسی بود در اعتراض تعطیل
شد و جمعیت زیادی از مردم و دانشجویان به خانه مصدق رفتند و او را روی دست بلند
کرده روانه میدان بهارستان شدند. فرماندار نظامی دستور تیراندازی داد و یک دانشجو
بنام رضا خواجه نوری کشته شد. مصدق بعدها گفت که برنامه تیراندازی توطئه ای برای
کشتن او بوده است.
اکنون دیگر مصدق صدای مردم در مجلس شده بود و همه مرعوب
حضور او بودند. انگار هیچ کس بجز او چیزی برای گفتن نداشت، چون همه پیشنهادهای
مثبت و طرحهای اصلاحی را مصدق می داد. وضع کشور بسیار بی ثبات بود و به علت درگیری
ها داخلی مجلس و ناهماهنگی ها، که مخربترین آنها کارهای حزب توده بود، دولتها زود
بزود ساقط می شدند. کشور میدان مبارزه امریکا و انگستان با شوروی شده بود،
دولتمردان بخاطر منافع شخصی باهم در ستیز بودند، آشوب و زدوخورد و قتل و غارت در
سراسر کشور بعلت ناتوانی دولتها رایج بود. مصدق به این بی ثباتی که نمایندگان مجلس
با آوردن و بردن دولتها بوجود آورده بودند شدیدا" اعتراض داشت.
در این دوران بود که گروهی از افسران در خراسان علیه دولت
قیام کردند. در آذربایجان قتل و کشتار مردم با پشتیبانی ارتش سرخ جریان داشت، فرقه
دموکرات در تبریز ایجاد شده بود، و نیروهای شوروی از خروج از آذربایجان خودداری می
کردند. ملت نگران سلطه کمونیسم در ایران بود، کمتر خان ایلی بود که حرکت کند و چند
صد سوار مسلح همراهش براه نیافتند، اموال دولت از انبار ها دزدیده می شد، نان شهر
آمیخته ای از شن و سنگ و سبوس و خاک و آرد جو و کمی آرد گندم بود و دزدی و تجاوز
را کسی تعقیب نمی کرد. روز اول آذر 1324، پیشه وری که با پشتیبانی دولت شوروی
توطئه جداسازی آذربایجان را در سر می پروراند، رسما" خودمختاری آذربایجان، و
سه هفته بعد استقلال و جدایی آنرا از ایران، اعلام کرد. پنج روز بعد، در26 آذر
1324، کردستان نیز اعلام استقلال کرد. در روز 11 اسفند، نیروهای امریکا و انگلستان
طبق موافقتنامه کنفرانس تهران، ایران را ترک کردند، ولی شوروی از تخلیه نیروهایش
امتناع کرد. مصدق تنها کسی بود که در مجلس به شوروی اعتراض کرد.
جناح اکثریت مجلس که بیشترشان بازماندگان مجلس یازدهم و
دوازدهم دوره رضاشاه بودن، مورد تنفر مردم بودند، زیرا آنها را مسئول همه این
نابسامانی ها می دانستند. یک روزنامه نوشت "... هیچ مدعی علیه سفیهی به قدر
مجلس چهاردهم برای محکومیت خود سند نمی دهد." روزنامه دیگری نوشت: "...
پانزده میلیون ایرانی با نظر کینه و بغض با این مجلس نگاه می کنند..." مصدق
که خرابکاری های جناح اکثریت بستوه آمده بود، اقدام به تشکیل یک جناح اقلیت داد که
بتواند جبهه متحدی علیه آنها بوجود آورد.
در آخرین روزهای مجلس چهاردهم، از آنجا که مجلس به تاخیر
در انتخابات مجلس پانزدهم رای داده بود و مصدق به آن معترض بود و فترت را به صلاح
کشور نمی دانست، بار دیگر از نمایندگان خواست که تاخیر انتخابات را لغو کنند:
"... آقایان،
اول تکلیف مملکت را معین کنید و این کار را به هر کار دیگر مقدم بدارید. از این
مجلس می روید و یک ننگی را برای دوره چهاردهم خواهید گذاشت..."
پیشنهاد مصدق تصویب نشد و او با حالت تاثر از جای برخاست و
فریاد زد:
"خاک
بر سر این مجلس، خاک بر سر این مجلس!"
مصدق، با وجود اینکه در مجلس چهاردهم سرچشمه خدماتی ارزنده
و سرنوشت ساز شده بود که اهمیت آنها، و دوراندیشی و درایت مصدق، در سالهای بعد
بخوبی درک خواهد شد، در مبارزه و درگیری مدام با فساد و خیانت حاکمیت و قدرت
خرابکارانه و سازمان یافته حزب توده، متوجه شده بود که جای یک سازمان سیاسی ملی
خالی است. با وجود اینکه گروههای حرفه ای زیادی تشکیل شده بودند که کم کم رنگ
سیاسی بخود می گرفتند، هیچکدام حزب سیاسی بشمار نمی آمدند. در سال 1323 گروهی
متشکل از 36 نفر از فارق التحصیلان و دانشگاهیان که جلساتی غیر سیاسی تشکیل می
دادند، تصمیم به بنیانگذاری یک حزب سیاسی بنام حزب ایران شدند که در 17 اردیبهشت
1323 به ثبت رسید که هنوز بعنوان قدیمی ترین حزب سیاسی ملی و عضو جبهه ملی ایران
فعال است.
دوستان سیاسی مصدق
عقیده داشتند که او نیز باید برای پیشبرد موثر سیاستهایش اقدام به تشکیل یک حزب
سیاسی نماید، ولی مصدق عقیده ای به تشکل سیاسی نداشت. من شاهد جلسات زیادی در منزل
سید حسن زعیم، دوست دیرینه مصدق از مجلس پنجم، که تازه از تبعید بیست ساله رضاشاهی
به ایران بازگشته بود، با حضور شخصیت هایی مانند آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، مهندس
فریور، الهیار صالح، حائری زاده و شمس قنات آبادی و دیگران، بودم که درباره بنیانگذاری
یک حزب سیاسی صحبت می کردند. ولی مصدق عقیده داشت که اگر حزب ناتوان باشد وبال جان
خواهد شد و اگر قدرتمند شود، حاکمیت عده ای نفوذی را خواهد فرستاد که آنرا از درون
بپاشند. با عدم علاقه مصدق به تشکیل یک حزب مستقل، صالح و زعیم برای شرکت در
انتخابات مجلس پانزدهم به حزب ایران پیوستند.
وقتی فرمان انتخابات مجلس پانزدهم، پس از پانزده ماه فترت
صادر شد، مصدق نامزدهای مورد علاقه خود را ازمیان اعضای حزب ایران و حزب وحدت
ایران (که در سال 1324 از درون حزب ایران منشعب شده بود) برای نمایندگی مجلس معرفی
کرد. حزب وحدت ایران یک سال بیشتر دوام نیاورد و پس از انتخابات رها شد. احمد قوام
که در آن زمان نخست وزیر شده بود، در رقابت با ملی گرایان و مصدق و کنترل صحنه
سیاسی ایران، حزب دموکرات ایران را بنیانگذاری کرد. با این ترتیب، برای نخستین بار
رقابت انتخاباتی در ایران در چارچوب حزبهای سیاسی شکل می گرفت. قوام السلطنه که
مرد قدرتمداری بود، برای کنترل صندوق ها و انتخاب نمایندگان مورد علاقه خود، یا صندوقها
را بی بازرس گذاشته بود یا ماموران دولت را گماشته بود که آنها را در کنترل خود
داشته باشند. مصدق در نامه ای به نخست وزیر به این امر شدیدا" اعتراض کرد و
در سخنرانی پرشوری در 20 دی 1325، به قوام السلطنه هشدار داد که از دخالت در
انتخابات خودداری کند. قوام السلطنه
اعتنایی به اعتراض ها نکرد و درنتیجه در22 دی، دکتر مصدق همراه با سید حسن زعیم،
دکتر متین دفتری، آیت الله شیرازی، آیت
الله حسن امامی، سید محد صادق طباطبایی و چند نفر دیگر به دربار رفتند و بست
نشستند، ولی پس از چهار روز ناامیدانه به تحصن پایان دادند، زیرا شاه بی اراده،
جرات رویارویی با قوام السلطنه را نداشت.
در انتخابات مجلس پانزدهم، احمد قوام، در حالی که هنوز نخست
وزیر بود، بعنوان نماینده اول تهران انتخاب و مصدق نفر شانزدهم شد و به مجلس راه
نیافت. سید حسن زعیم هم که از سوی حزب ایران همراه با الهیار صالح از کاشان کاندید
شده بود، و انتخاب او با اکثریت نزدیک به اتفاق بعلت محبوبیت شدیدش در کاشان مسلم
بود، شب پیش از انتخابات بطور مشکوکی ناگهانی فوت کرد و مصدق از یک یار و متحد
قدرتمند محروم شد.
تقلب در انتخابات آنقدر آشکار و مفتضح بود که قوام السلطنه
با درخواست نمایندگان انتخابی، برای حفظ آبروی مجلس، خود را از فهرست نمایندگان
حذف کرد. با بیرون ماندن اعضای اصلی حزب ایران از مجلس، عملا" فعالیت سیاسی
حزب متوقف شد. البته هنگام تصویب اعتبارنامه های نمایندگان منتخب، افشاگریهای
زیادی شد و نمایندگان دست چین شده قوام السلطنه مورد انتقاد و توهین و رسواسازی
مطبوعات قرار گرفتند. نخست وزیر زیر فشار افکار عمومی قرار گرفت و در تاریخ اول
شهریور 1326، شخصیت هایی مانند حسین مکی و دکتر مظفر بقایی و چند نفر دیگر از حزب
دموکرات قوام استعفاء کردند و در مجلس اقلیتی علیه دولت تشکیل داده در سیاست
هایشان به مصدق پیوستند. دولت قوام سرانجام سقوط کرد. شاه پس از رفتن قوام که رقیب
قدرتمندی برای او بود و در حضورش جرات اظهار وجود نداشت، با تشویق امریکا تصمیم
گرفت خود مرد قدرتمند ایران شود. بنابراین، شاه از آن پس آغاز به دخالت مستقیم در
انتخابات کرد.
در 22 آذر 1326، مجلس باید میان دو نامزد نخست وزیری،
سردار فاخر حکمت، رییس مجلس، و دکتر محمد مصدق، یکی را بر می گزید. مجلس با رای 72
به 31 حکمت را ترجیح داد. ولی حکمت پس از پذیرش فرمان نخست وزیری، چند روز بعد
بعلت بحرانی بودن شرایط سیاسی کشور انصراف داد. از این پس دیگر شاه تصمیم گرفته
بود که قدرت نمایی کند و نخست وزیران را خود به مجلس تحمیل نماید. در دوره پانزدهم،
با وجود اینکه مصدق بیرون از مجلس بود، با جناح اقلیت تماس داشت و پیشنهادها و مطالبش
را توسط کسانی مانند حسین مکی به مجلس می فرستاد که خوانده و مطرح شود. در واقع،
جناح اقلیت مجلس رهبری دکتر مصدق را پذیرفته بود.
با پایان دوره پانزدهم، دو روزنامه باختر امروز توسط دکتر
سید حسین فاطمی که تازه با درجه دکترای حقوق از فرانسه برگشته بود، و روزنامه شاهد
توسط دکتر مظفر بقایی انتشار یافتند که هر دو از هواداران مصدق بودند. اکنون جناح
مصدق برای نخستین بار دارای روزنامه برای نشر دیدگاههایشان شده بود، ولی کمبود یک
سازمان سیاسی که از این امکانات جدید بهره ببرد تا در انتخابات دوره بعدی بتواند
قدرتمندانه شرکت کند، احساس می شد.
انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی در سال 1328، و
انتخابات مجلس سنا سرنوشت ساز بودند. برای ما که پس از نیم سده تکرار همان تجربیات
را در زندگی خود داشته ایم، تجسم وضع آن روز آسان است. از همان آغاز، مردم از
دخالت دولت و دربار در انتخابات و حضور نظامیان در کنار صندوقهای رای دست به
اعتراض برداشتند. مصدق دامنه تقلب و فساد انتخاباتی را آنقدر گسترده تشخیص داد که به
هواداران خود گفت که وقت خود را برای رفتن به «انجمن ناظر بر انتخابات» تلف نکنند.
انتخابات مجلس سنا انجام شد، و بعدآ متوجه شدند که پیش از آغاز رای گیری 15280 رای
توی صندوق ها وجود داشته است! انتخابات مجلس شورا هم با همین افتضاح انجام شد.
دکتر حسین فاطمی در این باره در باختر امروز نوشت: "سرنیزه را از انتخابات
بردارید!" و "... از این انتخابات آزاد ما، دنیا خجالت می کشد..." و
"... این انتخابات رسوا مردم را بستوه آورده است...".
در 18 مهر 1328، شماری از نامزدهای انتخاباتی و مدیران
مطبوعات مستقل برای اعتراض به دخالت دولت در انتخابات در خانه دکتر مصدق گرد
آمدند. دکتر مصدق شکایتی مبنی بر نقض قانون به انجمن مرکزی انتخابات فرستاد که در
نتیجه آن، بعلت محبوبیت زیادی که مصدق در میان مردم داشت، خواست او را پذیرفتند و انتخابات
متوقف شد. حاضران در آن جلسه منزل مصدق به او اختیار تام دادند که هر تدبیری را صلاح
می داند درباره انتخابات اتخاذ کند. شاید شگفت زده شوید که چگونه با آن همه قدرت
شاه و نظامیان، نفوذ انگلستان در سیاست ایران و فشار گروه هایی که برای حفظ منافع
مادی و قدرتشان از هیچ کاری روگردان نبودند، با اعتراض جدی مردم مجبور به تمکین
شدند و در نتیجه انتخابات متوقف شد. کاری که در شرایط کنونی، با وجود اعتراضات
گسترده تر و جدی تر، تجربه کرده ایم که غیر ممکن بوده است. این مقایسه، عظمت شخصیت
و حضور مصدق را در سیاست آن زمان می رساند.
مصدق اعلام می کند که برای اعتراض به نادرستی و اعمال زور
در انتخابات، روز 22 مهر 1328، در دربار بست خواهد نشست. آن روز بیش از ده هزار
نفر به خانه مصدق آمدند و همگی بدنبال مصدق پیاده بسوی کاخ مرمر براه افتادند. پس
از مباحثه زیاد و جلوگیری از ورود همه جمعیت معترضان، قرار شد فقط بیست نفر وارد
محوطه دربار شوند و تحصن کنند. این نوزده نفر که همراه مصدق در دربار بست نشستند،
بنیانگذار جنبشی بنام «جبهه ملی ایران» شدند که بعدها پایه های قدرت بزرگترین
امپراتوری استعماری روز را به لرزه درآورد و اقتدار ملت ایران را به جهانیان ثابت
کرد.
تحصن گروه 20 نفری برای تجدید انتخابات به نتیجه نرسید و
گروه پس از صدور بیانیه ای خطاب به ملت ایران دربار را ترک کردند. اکنون دیگر مصدق
قانع شده بود که یک سازمان سیاسی می تواند در راستای مبارزه او برای استقلال سیاسی
کشور و آزادی و حاکمیت ملی کارساز باشد. گروه 19 نفره در روز یکم آبان 1328، در
خانه مصدق گرد آمدند تا یک سازمان سیاسی ملی را بنیانگذاری کنند. در این نشست،
دکتر فاطمی روی سابقه ای که در دوران تحصیل در فرانسه از فعالیت های جبهه مقاومت
فرانسویان علیه اشغاگران نازی داشت، پیشنهاد کرد که نام این سازمان، بعلت تشابه
هدفهایش، «جبهه ملی» نامیده شود تا همه گروههای سیاسی هم- آرمان بتوانند نیروهای
خود را در چارچوب آن گردآورند.
به این ترتیب، بیست نفری که در بست نشینی دربار شرکت کرده
بودند، بنیانگذار پایدارترین و محبوب ترین سازمان سیاسی در تاریخ کشور شدند.
نخستین برنامه جبهه ملی ایران در سه ماده زیر خلاصه شد:
1-
تجدید نظر در قانون
انتخابات
2-
تجدید نظر در قانون
مطبوعات
3-
تجدید نظر در اصول
حکومت نظامی
پس از 56 سال که از آغاز فعالیت جبهه ملی ایران می گذرد، جالب
است که هنوز همین سه هدف برای مردم ایران الویت دارند و باید در برنامه هر حزب
سیاسی ملی گنجانده شود.
نخستین حرکت سیاسی جبهه ملی فراخوان مردم برای حضور در
تظاهراتی بزرگ در میدان بهارستان در روز 18 بهمن 1328 بود. شاه که برای جلب حمایت
امریکا از خود به آنجا سفر کرده بود و با پاسخ منفی پرزیدنت ترومن، دست از پا
درازتر به تهران بازگشته بود، قصد داشت مجلس شانزدهم را بدون نمایندگان تهران و
تبریز که انتخاباتشان بعلت تقلب و فساد ابطال شده بود، افتتاح کند. وقتی شاه به
امریکا رفته بود، وزارت خارجه امریکا، حکومت ایران را به حکومت کوئو مین تانگ
برهبری چیانکایشک تشبیه کرده بود که بعلت فساد و رواج رشوه خواری و انحصارگری،
نارضایتی، فقر عمومی، و فقدان امنیت و عدالت اجتماعی، می تواند به سرنوشت چین دچار
شود. شاه، علیرغم اعتراضات و برخلاف قانون، مجلس را پیش از تکمیل انتخابات افتتاح
کرد. او عجله داشت پیش از اینکه مصدق به مجلس راه پیدا کند، مجاس را وادار به
تجدید نظر در چند اصل قانون اساسی نماید. مهمترین آنها این بود که شاه بتواند هر قانونی
را که مجلس مصوب کرده، ولی مورد نظر او نیست، برای بازنگری به مجلس پس بفرستد. طبق
قانون مشروطه، او از چنین حقی برخوردار نبود.
مصدق در آن روز در میدان بهارستان برای مردم سخنرانی کرد و
از آنها خواست که در انتخابات جدید شرکت کنند و به نمایندگان صالح رای بدهند. روز
25 بهمن انتخابات تهران انجام شد. جبهه ملی در این انتخابات فعالیت شدیدی را برای
نامزدهای خود کرده بود و امیدوار بود که بعلت جو منفی افکار عمومی نسبت به حاکمیت،
انتخابات اینبار آزاد و بدون زور و تقلب انجام گیرد. سرانجام، در انتخابات تهران
نامزدهای جبهه ملی بالاترین رای را آوردند. دولت چون می دانست جبهه ملی انتخابات
تهران را برده است، دست به تقلب و دستکاری صندوقهای لواسان، که جزو تهران شمارش می
شد، زد تا بتواند نتیجه انتخابات تهران را تغییر دهد. در روز 10 فروردین جمعیت
زیادی جلو وزارت کشور گرد آمدند و به تقلب و فساد در انتخابات لواسان اعتراض
کردند. در این تظاهرات، میان موافقان و مخالفان درگیری رخ داد و شماری زخمی شدند.
سرانجام، انجمن نظارت تمکین نمود و انتخابات لواسان را باطل اعلام کرد. پس از
شمارش نهای، هشت نفر از دوازده نماینده تهران از جبهه ملی انتخاب شده بودند که در
راس آنان دکتر مصدق بود. روز 5 اردیبهشت، مصدق و دیگر نمایندگان جبهه ملی، بجز آیت
الله کاشانی که هنوز در تبعید بود، در مجلس حضور یافتند. هشت نفر اعضای جبهه ملی
ایران در مجلس شانزدهم، هرچند در اقلیت بودند، ولی قدرتمندترین جناح اقلیت در
تاریخ مجلس شورا از آغاز تا به امروز را تشکیل می دادند. شخصیت هایی مانند دکتر
مصدق، دکتر بقایی، حسین مکی، آیت الله کاشانی، دکتر شایگان، حائری زاده، نریمان و
طباطبایی، که همگی از شهرت و محبوبیت ویژه ای در میان مردم برخوردار بودند، جناح
جبهه ملی را در مجلس تشکیل می دادند.