سخنرانی تلفنی کورش زعیم
مراسم بزرگداشت
سالگرد شهادت دکتر حسین فاطمی در اهواز
نشست سازمان پیشگامان آزادی ملت ایران (
وابسته به جبهه ملی ایران)
دوشنبه20 آبان 1381
بنام خداوند
جان و خرد
"تنها آتش مقدسی
که باید در کانون سینه هر جوان ایرانی همیشه زبانه بکشد، این آرزوی ایده آل بزرگ و
پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال فقر، بدبختی و
ظلم و جور بگذارد."
با درود فراوان به جوانان عزیز، هم اندیشان و هم میهنانی
که برای گرامیداشت این رادمرد بزرگ تاریخ معاصر ایران در اینجا گرد آمده اند، و
بمن این فرصت و این افتخار را داده اند که یادی از او کنم، من این گفته جاویدان وی
را هدیه می کنم.
سحرگاه چهارشنبه 19 آبان 1333، هشت گلوله انتقام جویانه
جوخه اعدام محمدرضاشاه، آتش زندگی مردی سترگ و استوار را که شالوده دیکتاتوری و
بیگانه نوکری را در ایران به لرزه درآورده بود، خاموش کرد. زنده باد دکتر مصدق،
پاینده باد ایران، واپسین پیام دکتر سید حسین فاطمی به ملتی بود که برای سربلندی و
سعادت آن از جان خود گذشته بود.
در آخرین لحظات زندگی، به دژخیم خود، سرتیپ آزموده می
گوید:
"مرگ بر دو قسم
است. مرگی در خواب ناز... و مرگی در راه شرف و افتخار، و من خدای را شکر می کنم که
در راه مبارزه با فساد شهید می شوم..."
"... من از مرگ
ابائی ندارم، آنهم چنین مرگ پر افتخاری. من میمیرم که نسل جوان ایران از مرگ من
درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این
کشور حکومت نمایند..."
ما هنوز پس از گذشت شصت سال که از آغاز زندگی سیاسی دکتر
فاطمی می گذرد، او را نشناخته ایم. شخصیت دکترمحمد مصدق، ابرمرد تاریخ ایران، چنان
برکنکاشها و نوشتار و تحلیلهای تاریخ معاصر و جنبش ملی دموکراسی در ایران سایه افکنده
و توجه همه پژوهشگران و نویسندگان را بخود اختصاص داده که حتی مردان بزرگی مانند
دکتر سید حسین فاطمی تحت تحلیل دقیق قرار نگرفته اند و به درجه شناسایی که سزاوارش
هستند نرسیده اند. ستاره درخشان وجود فاطمی در حضور خورشید وجود مصدق کمرنگ بنظر
رسیده است. همه دکتر فاطمی را به عنوان یک شهید جنبش ملی و جبهه ملی ایران می
شناسند، که وزیر خارجه دکتر مصدق بود، و معاون و مشاور دکتر مصدق بود، وسخنگوی
دولت مصدق بود، واینکه دکتر مصدق به عقاید او احترام می گذاشت، و به او اعتماد کامل
داشت، و بالاخره اینکه تا لحظه آخر به دکتر مصدق، به جبهه ملی ایران و به آرمانهای
خود وفادار ماند و جان خود را در این راه فدا کرد. همه کتابها و مقالاتی که درباره
او نوشته شده زندگینامه هستند که او کی بدنیا آمد، چه فعالیت ها کرد و چگونه شهید
شد.
ولی این شناخت و این پردازشهای سطحی، فاطمی واقعی را بما
معرفی نمی کند. پدیده دکتر فاطمی بایستی که موضوع تحلیلهای عمقی قرار گیرد. در این
همه سال، و با نوشتن و خواندن اینهمه کتاب و مقاله درباره جنبش ملی، دکتر مصدق و
دکتر فاطمی، هیچکس این پرسشها را مطرح نکرده و آنها را تحلیل نکرده که چرا دکتر مصدق، مردی به عظمت تاریخ ایران،
اینهمه به فاطمی احترام می گذاشت، به او تکیه می کرد و به او اعتماد داشت؟ چطور
بود که این درجه اعتماد و احترام را به اینهمه مردان پاک و خوشنامی که در پیرامون
او بودند نداشت؟ چطوربود که در میان اینهمه مردان باسواد و خوشنام و باتجربه، دکتر
مصدق یک جوان سی وچند ساله را به وزارت خارجه و معاونت پارلمانی و مشاور و سخنگوی
دولت خود بر گزید؟ چرا شاه ودربار پهلوی اینهمه از او می ترسیدند و با او دشمن بودند؟
چرا سفارتهای انگلیس و شوروی و امریکا همه چشم به او داشتند و از او می ترسیدند و
بالاخره موجبات مرگ او را فراهم کردند؟ و بالاخره چرا خبرگزاری انگلیسی رویترکه
توسط فاطمی از ایران اخراج شده بود، او را مردی "با نبوغ شیطانی" خواند؟
چرا دشمنان خودی و بیگانه او را مرکز ثقل جنبش ملی میدانستند؟
چرا؟.. چون فاطمی یک اندیشمند استثنایی، یک تاکتیسین
تیزهوش و یک نابغه سیاسی بود.
از جوانی، هرکس از صاحبان قلم و استادان و سیاستمردان که
او را ملاقات می کرد، از هوش سرشار و ذوق و استعداد او سخن می گفت. از جوانی به
روزنامه نگاری سیاسی علاقه داشت و در روزنامه باختر که متعلق به برادر بزرگترش بود
و سپس در روزنامه ستاره احمد ملکی سرمقاله می نوشت. از سال 1321 که نوشتن آغازکرد،
شجاعانه به انتقاد ازحکومت پهلوی و نقشی که رضاشاه در پایان دادن به جنبش مشروطه
داشت پرداخت. در مقاله ای نوشت:
"00 مشروطیت
ایران زیر مهمیز لیاخوف ها لگد می خورد و بیست سال زیر چکمه های رضا خان که شما
شاهد آن اوضاع هستید ضربت دید، ولی باز نمرد و زنده ماند...
ما زنده انقلاب دنیا
هستیم. ما از میان دریای خون رسته ایم. دیگر دنیا بطرف بربریت و بسوی امتیازات
قرون وسطائی نمی رود..."
درجای دیگر نوشت:
" ... سردار سپه با سوء استفاده و برقراری حکومت نظامی، بنیان حکومت ملی را
ویران و نابود ساخت."
"000 ضربت شدید
و جانفرسای دیکتاتوری گذشته، رشته هست و نیست کشور را گسیخته، بلاتکلیفی، تشنج
اعصاب، تشویش افکار و اذهان و بالاخره سکوت مرگ و روح یاس در همه جا حکمفرما شده
است."
و درسر مقاله ای
دیگر: "... بیست سال در ایران آزادی بیان مقهور اراده و اسیر یک رژیم کشنده و
خطرناک بود. بسیاری از عزیز ترین فرزندان لایق این مملکت را بجرم مبارزه با رژیم
خودسری و استبداد کشتند..."
" حکومت رضا
شاه، رشوه خواری و دزدی را که پست ترین خصیصه است، درایران رواج داد، ملک و هستی
مردم را تاراج کرد و مال افراد را به انواع حیل و دستاویز ها گرفت. .."
" ... ای کاش
رضا شاه تنها خود بدین خرابکاری دست زده بود. بدبختی اینجاست که از این مکتب رشوه
خواری و اختلاس اموال ملت و دولت، هزارها نفر شاگرد بهتر از استاد بیرون
آمد."
دکتر فاطمی بخوبی میدانست که انتقادات بی باکانه وآشتی
ناپذیر اوخطرات زیادی را در بر خواهد داشت. ولی او مصمم بود که درمدت کوتاهی که پس
ازسرنگونی رضا شاه آزادی بیان نسبی برقرار شده بود، ذهن مردم را از آنچه گذشته بود
و آنچه ممکن است در پیش داشته باشند آگاه کند تا بلکه از تکرار آن جلوگیری شود. او
این آگاه سازی را رسالت زندگی خود می دانست. نکته قابل ملاحظه درباره مقاله های
اواین بود که همیشه انگشت روی نقطه های حساس ومعنی دار رویدادها میگذاشت، که به دل
مردم می نشست و نشان می داد که نویسنده به عمق مسایل اجتماعی و سیاسی پی برده وبرداشتهای
درست می کند. این هوشمندی و هشیاری او در روزنامه نگاری باعث افزایش تیراژو موفقیت
روزنامه باختر شده بود و روزنامه ستاره هم خریداران زیادی پیدا کرده بود. هنگامیکه
قصد عزیمت به فرانسه برای ادامه تحصیلات خود را کرد و روزنامه باختر از همکاری او
محروم شد، چند ماهی نپایید که روزنامه بتدریج خوانندگان خود را از دست داد و
سرانجام تعطیل شد.
دکتر فاطمی نه تنها هوش فوق العاده ای داشت و در مسایل
سیاسی تیزبین بود، بلکه از شهامت فوق العاده ای نیز برخوردار بود. او می دانست چه
می خواهد وبه کجا می رود. او مصمم بود که توان و هوش و زندگی خود را وقف مبارزه
علیه فساد و خیانت و دیکتاتوری کند، و آماده پرداخت هزینه آن نیز بود. بطوریکه
وقتی در پاریس خبر ترور محمد مسعود، که دوست و همفکر او بود، به وی رسید، گفت
" حسین تو هم بعد از مسعود از دست خواهی رفت." هفت سال بعد، این پیش
بینی او تحقق پذیرفت.
فاطمی باید یکی از باهوشترین و خوش فکرترین سیاستمداران
تاریخ معاصر ایران بشمار آید. بیشتر رویدادهای آن زمان که ما اکنون به آنها افتخار
می کنیم، زاده اندیشه فاطمی بودند. اندیشه بنیانگذاری جبهه ملی ایران، نامگذاری
جبهه ملی ایران، پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت، هشدار به حزب توده که بازیچه دست مطامع
نفتی شوروی هستند، بستن سفارتخانه و کنسولگریهای انگلستان، و بسیاری از رایزنی های
او با دکتر مصدق و کابینه او که کمک به درستی و پختگی سیاستهای دولت می کرد.
روز آدینه 22 مهر 1328، پس از بازگشت از تحصن بی نتیجه
دکتر مصدق و نوزده نفر دیگر از پیروانش در دربار در اعتراض به دخالت دولت در
انتخابات دوره شانزدهم، که گروه در منزل دکتر مصدق گردآمد، دکتر فاطمی پیشنهاد
ایجاد یک تشکل ملی را کرد. او گفت که باید جبهه ای از همه گروهها و حزبهای ملی
ایجاد شود که بتوانند بطور سازمان یافته برای دفاع از دموکراسی و علیه فساد سیاسی
مبارزه کنند. مصدق که قبلا به پیشنهادهای ایجاد حزب یا تشکل سیاسی روی خوش نشان
نمی داد، این بار پذیرفت.
در جلسه دیگری که گروه معروف به "متحصنین دربار"
به دعوت دکتر مصدق در احمد آباد تشکیل دادند، دکتر فاطمی در سخنرانی پرشور و موثری
نام "جبهه ملی" را برای این تشکل پیشنهاد کرد، که پس از بحث و تفسیر
زیاد به تصویب رسید.
"... اکنون که
فوائد کار دست جمعی بر عموم رفقا روشن گردید و قدرت نفوذ اتحاد و وحدت بر همه
معلوم گردید، چه خوب است این عده برای انجام کارهای مهم سیاسی و مملکتی دست به دست
هم داده بنام جبهه ملی تحت نظم و دیسیپلین خاصی شروع به مبارزه برای پیشرفت اهداف
مختلف ملی نمائیم..."
پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت ایران و رهایی از نفوذ استعماری
بیگانگان هم از دکتر فاطمی بود. هرچند زمزمه ملی کردن صنعت نفت سالها بود بگوش می
رسید و حتی یکی از نمایندگان مجلس یکبار آنرا بدون توجه به موقعیت زمانی و شرایط
جهانی مطرح کرده بود، که با هشیاری دکتر مصدق خاموش شد، ولی وقت شناسی اینکه در چه
زمانی باید چه مطلبی را عنوان کرد تا موفق شود از خصیصه های مهم و ویژه دکتر مصدق
و دکتر فاطمی بود. اگر چنین پیشنهاد مهمی هنگامیکه شرایط بین المللی و ساختار مجلس
و حکومت در ایران مناسب برای موفقیت آن نمی بود مطرح می شد، نه تنها طرح شکست می
خورد، بلکه قراردادهای بدتری هم به ملت ما تحمیل می گشت. دکتر فاطمی با هوشمندی و
زمان شناسی ویژه خود و برداشت دقیق و درستی که از شرایط سیاسی کشور و جهان داشت،
این پیشنهاد را در اسفند 1328، که مناسبترین زمان بود، در نشست سران جبهه ملی
ایران مطرح کرد که باتفاق آراء تصویب شد. با این پیشنهاد، افزون بر دشمنی دربار
پهلوی، دشمنی دولت انگلستان را هم بخود جلب نمود. دیری نپایید که سازمان فدائیان
اسلام جوانی را برای کشتن فاطمی که سر مزار محمد مسعود سخنرانی می کرد فرستادند.
فاطمی زخمی شد ولی جان بدر برد. اثرات آن زخم ها تا آخر عمر با او بود.
پیشنهاد برقراری نظام جمهوری هم طرح دکترفاطمی بود که آنرا
روز پس از شکست کودتای اولیه 25 مرداد 1332، عنوان کرد. کودتا چیان 25 مرداد، اول دکترفاطمی
را دستگیرکرده بودند تا مغز متفکر جبهه ملی را خاموش کنند. ولی فاطمی، پس از رهایی
از دست کودتاچیان، در یک سخنرانی پرشور خواستار لغو نظام پادشاهی و اعلام جمهوری
شد. شاه با ذلت از کشور فرار کرده بود، کاخ سلطنتی توسط دکتر فاطمی تصرف و مهر و
موم شده بود، کودتاچیان هراسان فرار کرده و پنهان شده بودند، امریکا و انگلستان
آماده پذیرفتن شکست شده بودند، و بطور کلی مناسبت زمانی و فرصت اجرا ی موفقیت آمیز
طرح جمهوری سازی وجود داشت، و اگر ملاحظاتی در پیش نبود، امروز پنجاه سال تجربه
جمهوریت را می داشتیم و اکنون دچار چنین معضلات عظیم مدنی در کشور نمی بودیم. شاید
که نیازی به انقلاب کردن هم نمی شد، شاید هم که ما تاکنون شایسته سالاری را
نهادینه کرده بودیم و این همه سالها گرفتار نالایق سالاری و خشونت سالاری و دزد
سالاری نمی شدیم. شاید هم که تا کنون دوش به دوش ژاپن با یک اقتصاد قدرتمند در
جرگه کشورهای توسعه یافته در می آمدیم.
پس از موفقیت کودتای دوم در 28 مرداد، فاطمی می دانست که
او را درجا خواهند کشت. فاطمی پنهان شد و ماهها از این خانه به آن خانه نقل مکان
می کرد تا اینکه در اسفند 1332 دستگیر شد. هنگام انتقال او از شهربانی به زندان
توسط سربازان حکومت نظامی، طبق یک برنامه از پیش تدوین شده، عده ای از اوباش و
چاقوکشان به سرکردگی شعبان بی مخ به او حمله کردند. شیرزنی که خواهر او بود خود را
روی برادر انداخت و جان او را نجات داد. از 18 ضربه چاقو که برآنها وارد شد، ده
ضربه به خواهر خورد و هشت ضربه به پشت و سینه و ریه فاطمی وارد آمد. در تمام مدت
نه ماه زندان، فاطمی اعتصاب غذا کرده بود وبه پشت خوابیده ودرد می کشید. به پشت
خوابیده و درد دار و تب دار محاکمه شد، وبه پشت خوابیده و درد دار و تب دار به
اسطوره ها پیوست.